رمان رویای من

⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕15✿

5
(1)

════════════════
ساتیا-البته فک کنم همون کارین باشه ولی بهرحال!

والریا-باشه میپرسم،فکربدنکن شایدم توباشی!

کارین،همان باعث دعوایی بود ک بین سورن و آراد

اتفاق افتاده بود!داستان ازاین قرار بود ک کارین،دخترِ

پسرخاله‌ی ساتیا ب سورن علاقه پیدا کرده بود و

آراد هم ب کارین و بخاطر این ماجرا میانه آن دوبهم

خورده بود!حتی یکبار در حضور ساتیا،سورن ب آراد

گفته بود ک:(تو قولمونو شکستی آراد! مابعد کارین

قول داده بودیم دیگه باهیچ دختری دوست نشیم،اما

تورفتی،این توبودی ک اول قولو شکستی!)مدتی

گذشت و والریا هنوز تلاش می‌کرد تا بفهمد کسی ک

سورن دوستش داشته چه کسی بوده است؟اما ویان

هیچ جوره حرفی نمیزد،تااینکه روزی پیشش آمد و

نگاهی ب سرتاپای ساتیا انداخت و رفت!!بعدازآن

ازوالریا پرسیده بود این ساتیا بود؟اما اوساتیا را

چگونه میشناخت؟!حتی وقتی آدرس خانه والریا را

پرسیده بود اولین سؤالش این بود ک ساتیا را

میشناسی؟آن روزهم گویا قبل از آمدن ساتیا ارلین را

دیده بود و پرسیده بود ساتیا این است؟

بعدازرفتن ویان،ساتیا کنار والریا نشست:

ساتیا-میگم والی،اینطوری انگار ب حرف نمیاد،رُک و

راست ازش بپرس!بگو چطوری ساتیارو میشناسی؟

والریا-پرسیدم گف یبار اومده بودم خونه سورن اینا

دیدمش رفتم پیشش!

ساتیا-درووووغ میگه عین چییی من اولین بار بود

میدیدمش!بعدشم حالا فرض کنیم یباراومده باهام

حرف زده ک نزده،پس چرا ب ارلین گفته بود توساتیا

هستی؟پس چرا اینبار منو نشناخت؟

والریا-راس میگیا!

ساتیا-همینارو راست بگو بهش!

والریا-باشه

شب بعدازآن والریا بیرون آمد،بااینکه ارلین هم بود

اما ساتیا باتردید پرسید:

ساتیا-میگم والی،چیشد اون چیزه رو پرسیدی؟

والریا-وای آره خوب شد یادم انداختی،ازش پرسیدم

قسمم داد و ب کسی نگم چون گف اگه سورن بفهمه

پیش کسی گفتم پا*رم میکنه،گف ک سورن ساتیارو

دوس داره و دانام منو!وازاونجایی ک سورن راجب تو

پیش ویان حرف زده بوده تورو می‌شناخت!

════════════════
‌♡بـہ ‍ق‍‍ـل‍‍ـم‍ـ :آیـلے♡

(حتما نظراتتون رو بهم بگین🙂✨️)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا : 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Aylli ‌

یآدَم‌نِمیکُنی‌.وُ.زِیآدَم‌نِمیرِوی،یآدَت‌بِخِیر‌یآرِفرآموُش‌کارِمِن...❤️‍🩹
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مائده بالانی
5 ماه قبل

خسته نباشی.
حمایت🌹

nika 😜😝
5 ماه قبل

اووو ، چه داستان پیچیده ای !
قشنگ بود !
موفق باشی 👍🏻

saeid ..
5 ماه قبل

خیلی اسم ها رو قاطی میکنم ولی با این حال رمان قنشگی هستش
وقت کردی پارت های طولانی‌تری بفرست

خسته نباشی عالی بود

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط saeid ..
𝐸 𝒹𝒶
5 ماه قبل

حمایتتت❤❤
خسته نباشیی💚

دکمه بازگشت به بالا
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x