رمان بره ناقلا

بره ناقلا20

4.1
(24)

پارت 20

از وقاحت اون مرد چشمام گرد شده بود که خبیثانه خندید و گفت:
-دختر اونجوری نگاه نکن، احساس میکنم خیلی آدم رذلیم
اصلا جهنم و ضرر
بازم یه پورسانت دیگه بهت میدم
ش.ل.وارت و در نیار
فقط من باید ببینم که …
میفهمی که چی میگم؟

بازی خیلی جدی شده بود و من اصلا تمرکز نداشتم.
به نظرم این بهترین راه حل بود برای همین سرم رو به علامت باشه تکون دادم.
شاید تا اونجا فرجی میشد و راه فراری پیدا میکردم.

وقتی صدای جیغ و هورا حرفای منظور دار بچه ها بلند شد میکائیل با ژست پیروزمندانه ای از جاش بلند شد و بعد از برداشتن شیشه اشاره کرد دنبالش برم.

با حرص به طرف آتنا نگاه کردم و با چشمام براش خط و نشون کشیدم.
بعدا میدونستم باهاش چکار کنم.

وقتی پشت سر میکائیل راه افتادم اصلا تعادل نداشتم، یه قدم به جلو برمی‌داشتم و دو قدم عقب میرفتم.
به پله ها که رسیدم روی پله ی اول چنان سرگیجه ای گرفته بودم که نزدیک بود بیفتم اما میکائیل بازوم رو گرفت و زیر لب یه چیزی گفت که اصلا نفهمیدم.

برام مهم نبود میکائیل چی میگه،یا اون عطر لعنتیش مستم میکنه،اصلا مگه ادکلنش چی بود که اونجوری هوش از سرم میبرد؟

𖧷- – – – – – – – – – – – – – – – – -𖧷

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا : 24

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
19 روز قبل

دوست عزیز چرا انقدر تند تند دارید پارت میزارید روزانه یه پارت نه ده پارت!

......
......
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
19 روز قبل

دوست عزیز شما چرا پارت نمیزارید چند روزه

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
پاسخ به  ......
18 روز قبل

گذاشتم رفت اون صفحه یکیشم ته صفحس

RAHAY
RAHAY
17 روز قبل

خیلی جذاب و قشنگ مینویسید
منتظر پارت های بعدی هستم 💓

دکمه بازگشت به بالا
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x