رمان تقاص

رمان تقاص پارت دوازده

4.6
(23)

میثم)
گوشی را به سرگرد حسینی نشان میدهم:کی قراره اقدام کنید؟ها؟کی…وقتی دسته گلمو پرپر کردن؟وقتی رهامو ک….

نمیتوانم بگویم حتی فکر نبود رها مرا می‌کشد.

_اینو کی براتون فرستاد؟
_یک..یک ساعت پیش.
از اتاق خارج می‌شود و منم پشت سرش…وارد اتاقی می‌شود و رو به مردی میگوید:ببین این خط به نام کیه…زود باش.

دوباره فیلم را برای خودش پلی میکند.
_ببین میتونی یه طوری چهره ی این مرد رو پیدا کنی؟

مرد چشمی میگوید و سر داخل کامپیوتر می‌برد.
حسینی سمت من اید:نگرانیتون رو درک میکنم و بهتون حق میدم…مطمئن باشید ما دست روی دست نزاشتیم تا ببینیم چی میشه…پیگیری کردیم…خودم رفتم اون محلی که دخترتون رو دزدیدن.ولی همه رد هارو پاک کرده.

_قربان همچین شماره ای اصلا وجود نداره…احتمالا یا سیمکارتو سوزونده یا شکونده.

لعنتی.
_شما بفرمایید منزل…ما فردا می افتیم دنبال عماد
میخوام بگویم عماد مرده…من اورا کشتم اما ساکت میشوم و تنها سر تکان میدهم.

هاله راست میگفت منتظر پلیس ماندن با دست روی دست گذاشتن فرق نمی‌کرد…آنها برای هر چیزی به دنبال اجازه ی قانون بودند و این یعنی وقت کشی.

سوار ماشین میشوم و راه می افتم.درمیان راه صدای دینگ گوشی ام توجهم را جلب می‌کند.

تلفن را برمی‌دارم و به پیام بالای گوشی می‌نگرم.
شماره ی ناشناس:من یه قدم از تو جلوترم میثم امیری.
با شماره تماس میگیرم خاموش است.
به سرعت به سمت اداره باز میگردم و باید موضوع را با حسینی درمیان می‌گذاشتم.

……
(هاله)

کلید را در قفل می‌اندازم و در را باز می‌کنم.
ساعت حدود هشت شب است و من تا همین الان خاله رویارا در آغوش داشتم و سعی در آرام کردنش داشتم.

با خستگی کفش هایم را درمی‌آورم و وارد خانه میشوم.
_امممم….یه بو های خوبی میاد.
مادرم از آشپزخانه خارج می‌شود و میگوید:قربون اون دماغ تیزت برم…برات لواشک سیب درست کردم.

با شنیدن این حرف خندان و پر ذوق به سمت آشپزخانه میروم:خشک که نشده.

_نه هنوز…به همش ناخونک نزنیا.
_چشم….شیما بدو لواشک.
او نیز مثل من پرذوق می اید.صدای مادرم بلند میشود:تو همین الان خوردی

با اخم نگاهش می‌کنم و میگویم:تک خور.
با خنده میگوید:باور کن بوش مستم کرد.
کمی برای خود می‌کشم و به کابینت تکیه میدهم.
_شامو بریم بیرون؟
با حرفم نگاه شما برق می‌زند اما مادرم میگوید:نخیر…شام درست کردم.

برق نگاه شیما مصمم ترم کرده بود پس گفتم:خب نگه دار فردا ظهر…بریم دیگه؟

نگاه به صورت مظلومم می‌کند و با ناراحتی میگوید:خب عزیز دلم من دلم رضا نیست تا دوقرون دستت میاد سریع خرج ما کنی.

اخم میکنم:یعنی چی خرج ما کنی؟پس چیکار کنم؟وظیفه امه…شما تاج سر منی

به شیما نگاه میکنم:این زشتول جون منه…خرج خانواده ام نکنم چیکار کنم؟بابا خرجمون نکرده که فکر می‌کنیم خرج کردن برا خانواده زشته و عاره…نه مادر من نه عزیز دل من این کار وظیفه است وظیفه.

_باز من یه کلام گفتم تو اسم اون خدابیامرزو اوردی؟
بر اعصابت مسلط باش. نفسم را فوت میکنم و روبه شیما میگویم:برو حاضر شو.

شیما ترسیده و نامطمئن می‌رود و من رو به او میگویم:شمام برو حاضر شو…
_تورو به خدایی که میپرستی مامان انقد با طرفداری از اون منو حرص نده.

زیر لب لا اله الا اللهی میگوید و می‌رود.

…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 23

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fateme

نویسنده رمان بخاطر تو و تقاص
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝐸 𝒹𝒶
4 ماه قبل

بازم اوللل
فاطمه جون خیلی کم پارت میزاری یکم بیشترش کن🥲❤
خسته نباشیی❤

لیلا ✍️
4 ماه قبل

خیلی قشنگ بود👌🏻👏🏻 هاله دختر خوب و قویه ازش خوشم اومد فقط پارتت واقعاً کوتاه بود

لیلا ✍️
پاسخ به  Fateme
4 ماه قبل

خیلیم عالی به تلاشت ادامه بده عزیزم موفق باشی

مائده بالانی
4 ماه قبل

خسته نباشی.
پارت جذابی بود
تو گذشته هاله در مورد پدرش چه چیزی وجود داره که این‌قدر ازش بدش میاد؟ هنوز رو نکردی این موضوع رو

𝑖𝑟𝑒𝑛𝑒 ‌
4 ماه قبل

خسته نباشی گلی جان قشنگ بود🙃❤

Narges banoo
4 ماه قبل

فاطمههههه میخوام بزنم خفت کنم 😐😂😂
کوتاه بودنو ول کن چرا منو تو خماری میذااااری 🤣من الان ذهنم درگیر اون مردس😂

Narges banoo
پاسخ به  Fateme
4 ماه قبل

آره گردنتو بیار جلو میبینی سزای ظالمان به نرگس چیست😂

نسرین احمدی
نسرین احمدی
4 ماه قبل

خسته نباشی 🌹 این مرده که رها رو گروگان گرفته پدر هاله نیست ؟وبه خاطر کینه دخترش رو گروگان گرفته ؟

آلباتروس
4 ماه قبل

فقط میثمو😂😂😂
با اینکه کارش درست بود که بعد ارسال پیام دوباره رفت اداره اما کارش باعث شد یاد بچه‌ها بیوفتم که تا تقی به توقی میخوره میرن سراغ بزرگترشون😅
اینکه اون مرده درست بعد خروجش از اداره پیام داده نشون میده اونو تحت نظر داره اما ایا کسی شک میکنه؟

دکمه بازگشت به بالا
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x