رمان پریا

༻پـــــریـــآ پارت ۴ ༻

4.4
(43)

🌟Part 4🌟

ب سمت اولین کافی شاپی که به چشم میخورد رفتیم و بسمت میزی که خالی بود رفتیم و نشستیم گارسون بسمتمون اومد، بعد سفارش دادن قهوه و کیک و…..
هرکدوم سرمونو تو گوشیامون گذاشتیم

سفارشاتمونو روی میزمون چیدن تشکری کردیم و مشغول خوردن شدیم.. مشغول خوردن بودیم ک توجهم ب میز بغلی جمع شده بود ک ی پسر فوق العاده مغرور پشت اون میز نشسته بود

وقتی سنگینی نگاهمو احساس کرد روشو بمن کرد و پوزخندی زد مرتیکه ی خر،آدم میرینه یه نگاه به گ*هش میکنه این دیگه…
لا الا حی الله

منم رومو اونور کردم،بعد خوردنمون دستمو بالا بردم تا صورت حساب رو بیارن، بعد از اوردن صورتحساب خواستم حساب کنم ک دیدم ن پولی همراهمه ن کارتی…

ب مهسا نگاه کردم ک با بیخیالی زل زده بود ب ناخونای مانیکور شدش

ب مهسا گفتم من کارتو پولی همرام نیس حساب کن بریم

ب وضوح پریده شدن رنگشو دیدم با تته پته گفت ک چـــــییی

فهمیدم اونم مثله منه ای دل غافل ببین با کیا اومدیم سیزده بدر…

نمیدونستم باید چیکار کنیم
و از ی طرفی نمیدونم چی تو مغزمون میگذشت
بعد کلی فکر کردن …
باهم نقشه ی فرار رو کشیده بودیم اومدیم از جامون بلند بشیم ک همون پسر مغرور با نگاهی شیطونش بمن خیره شده بود درکش نمیکردم که چشه!!

و بعد چند لحظه کوتاه گارسون رو صدا کرد

اومدن گارسون باعث تعجبم شده بود و این باعث شده بود چشمام بطور غریزی گرد بشه..

ی چیزایی در گوش گارسون گفت ک عصبانیت گارسون رو به وضوح نشون میداد میدونستم اتفاقات بدی در انتظارمونه….

الفاتحه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 43

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

roya hedayatiii

- پناهنده به دنیایِ خیالی . . . !️
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x