رمان شاه دل

رمان شاه دل پارت 25

4.5
(171)

قطره ای اشک روی گونه اش چکید و خیره به دیوار روبه رویش گفت:

_میدونی چقدر قشنگ می‌خندید

لحظاتی در همان حال در گذشته هایش غرق شد و تمام تصاویر روبه رویش را به تصویر کشید اما با صوت غمگین صدایش!

خنده های دخترک کوچک در گوش هایش زنگ میزد و تصاویر پدرش بود که با بی رحمی تمام او را جای قرض هایی که در قمار بالا آورده بود فروخت!

آن روز ها شاید غمیگن ترین روز های زندگیش بود
چند روز بعد آن مرد در یکی از کتک هایش که در حد مرگ او را زده بود همانی شده که نباید میشد!
دخترک ۷ ساله با صورتی کبود که هرگز سزاوارش نبود دنیا را ترک کرد

ترکش هایش تنها روح و قبل کیوان را نشانه گرفت و چه دقیق بود نشانه هایش!

شاید تمام این رفتن ها حالش را بد نمی‌کرد شاید تنها چیزی که نمک روی زخم هایش پاشید همان قصاص نخواستن های پدرش بود
پول را به قصاص ترجیح داد!

ترک هایش تنها روح کیوان را به بازی گرفت و چه بازی تلخ تر از آن!

با نوازش موهایش ازگذشته ای که تلخی اش را هیچ شکری شیرین نمی‌کرد بیرون آمد و خیره در چشم های نم دار افرا شد!

شاید خدا او را فرستاده بود که باشد برای تمام نبودن های آن خواهر
به راستی که شباهت میانشان بی نظیر بود
مهربان و کپی برابر اصل!
هرگز او را از دست نمی‌داد حتی به قیمت جانش!

نم چشم های افرا قلبش را به درد می آورد
او باعث گریه اش شده بود؟!
آرام گونه اش را نوازش کرد و قطرات اشکش را پس زد!

شاید کمی آرام شده بود و کمی تنهایی بهترش میکرد!

_برو بخواب تو..منم میام

بدون هیچ حرف اضافه ای پالتو اش را از روی مبل چنگ زد و از خانه خارج شد

شاید در و دیوار های خانه مانند هیولا بودند که ترس اجازه نمی‌داد لخطه ای نفس بکشد.

آن شب هوا کمی بادی بود و اکسیژن به راحتی داخل ریه هایش نفوذ میکرد
و چه زیباست این نفس های پی در پی!

بی توجه به اطراف همان طور در خیابان قدم میزد و اگر کسی توجهش را جلب کرد لحظاتی خیره اش میشد!

مثلا همان پسری که با پیراهن خردلی از کنارش گذشت و تا چندین متر صدای خنده هایش به گوش میخورد!

ممکن بود افرادی میان جمعیت باشد که همانند او غم بر تمام وجودش چیره شده باشد!؟

حواسش سرجایش نبود که با برخوردش به پسری کمی لنگ زد و خودش را کنترل کرد تا زمین نخورد

پسرک جوان با پوزخندی از کنارش رد شد!
و چه بد بود آن قضاوت های نابجا
چطور است همه همدیگر را درک کنند بدون قلب شکستن های پی در پی!

روی نیمکت پارک نشست و خیره ی آدم های شاد اطراف شد
آنها واقعا شاد بودند یا همه تظاهر بودند؟!

با دیدن پسری که که سر دخترک روبه رویش داد میزد از جایش بلند شد

برادر بود یا نامزد یا حتی دوست پسرش!
ولی حق نداشت قلب آن دختر را بکشند
آن شب شاید همه چیز فرق میکرد
دلش به حال آن دختر می‌سوخت

با قدمی خودش را به آنها رساند و محکم یقه ی پسر را گرفت

_صداتو بیار پایین بچه

هر دو با تعجب خیره ی کیوان بودند صدایی که از او در نیامد محکم با سر به پیشانی اش کوبید که صدای داد التماس آمیز دختر برخاست

عقب رفت و گفت:

_پس دیگه تکرار نکن

شاید زورش نرسید که کاری به کیوان نداشت
قدم زن و حرف زدن حالش را خوب نمی‌کرد
شاید زد و خورد هایش بود که آرامش کرد
امشب کافی بود!
راه خانه را در پیش گرفت و با اخم حرکت کرد.

(نظرات فراموش نشه لطفا 😄🙏)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 171

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
70 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

اولللل

نازنین
نازنین
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

خوابیدی توسایت؟

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

😒

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

تو نمیگفتی میخوای بری و حلالیت طلبیدی؟؟؟🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

اگه خیلی دوست دارید میرم
مشکلی نداره🙂

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

ضحی زر نزن باو
میدونی ک خیلی فضولم🤦‍♀️🤦‍♀️
رومخمه که چی عوض شده وگرنه بودمت مایه شادمانی است😍❤️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
6 ماه قبل

عالی بود
خیلی خوب می نویسی سعید جونم🥲😍😍😍
امیدوارم منم یه روز بتونم مثل تو انقدر قشنگ بنویسم🥺

نازنین
نازنین
6 ماه قبل

خیلی کم بود ولی خسته نباشی عالی بود عزیزم

camellia
camellia
6 ماه قبل

خییییلی خوبه.توی ذهن خواننده تصویر اتفاقاتی که نوشتید , قشنگ تداعی میشه.ولی تا میخونی تموم میشه چرا?

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

دست گُلت درد نکنه.از اینکه احساس تعهد میکنی بدون هیچ منفعت مالی برای وقت و انرژی که برامون می زاری واقعا متشکرم و به نظراتمون اهمیت میدی,درسته کمه😉,ولی پر توقع شدیم دیگه,همون که هر روز می زاری خودش,یه لطفه خانووم.😍

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

فدای تو.😘❤

sety ღ
6 ماه قبل

سعید ژونم عالی بودش❤️😍
میگم کی خواهرشو میزده،؟؟😁😁😁

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

ماشالا آی کیو اونی که بجای پول دختره روگرفته بوددیگه

sety ღ
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

کی چای پول دختره رو گرفته؟؟؟ نازی میگه یارو رو قصاص نکرده جاش پول گرفته🤣🤦‍♀️

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

دیدم 🤣🤦‍♀️
سعید باید عینکمو عوض کنم فک کنم🤣🤦‍♀️

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

خب همین دیگه دختره روکشته ولی باش طرفوقصاص نکرده میام میزنمتا من که میدونم الکی میگی…

sety ღ
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

الکی نمیگم بخدا تندتند خوندم اون تیکه اشو ندیدم🤣🤦‍♀️
شما ببخش نازی

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

فکر کردم داری مسخره بازی درمیاری😉

sety ღ
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

هی زندگی🤣🤦‍♀️
هر چی میگم به چشم مسخره بازی نگاه میکنین بهش🤣🤣🤣

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

راستی قراربود یکی بره پلیس فتا چی شد؟

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

عهههه باز من تند تند خوندم🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

چراجواب منونمیدی؟

sety ღ
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

دادم🤣🤦‍♀️

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

ندادی دیگه گفتم قضیه مزاحم چی شد؟پلیس فتا

sety ღ
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

آها هیچی سحر قاطی کرده بود میخواست بره بعدم دیگه راجبش حرفی نزدیم کلا😁🤣

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

آها ولی واقعا برای اون آدم متاسفم هرچندمیدونم کیه اما اینکه مشکلش بامن چیه رونمیدونم یه باراینجا واسم دردسر درست کرد بازم واسش کافی نیست واقعانمیدونم چی بگم جزاینکه خدا جوابشوبده

sety ღ
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

حالا طرفو ولش
زندگی زناشویی خوش میگذره😁🤣

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

عالییییی بذاریکم دلتوآب بکنم

sety ღ
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

😒😒😒
من شوهر بکن نیستم🤣🤦‍♀️🤦‍♀️

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

بروووو منو سیاه نکن تو الان خواستگاربیاد حتی نمیری باهاش حرف بزنی زود میگی بله😂😂😂

sety ღ
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

نه دیگه طرف باید شرایطشو داشته باشه
پول و تیپ و اینا وگرنه مگه خرم تو ۱۸ سالگی ازدواج کنم🤣🤦‍♀️

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

حیف قدغن شدم توسایت نیام ولی بازم حرف که گوش نمیدم

sety ღ
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

حرف گوش نکن پرو میشه🤣🤣🤣

نازنین
نازنین
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

فرض کن بیاد ببینه من بازم حرف زدم ایندفعه حتما می‌کشه منو

sety ღ
پاسخ به  نازنین
6 ماه قبل

نازی باید مث موم بگیریش تو مشتت😂😂😂
حرف باید حرف تو باش😁😂😂
زن زلیلش کن دختر😂😂

Fateme
6 ماه قبل

عالی بود مهسا جان🧡

مائده بالانی
6 ماه قبل

عالی بود خسته نباشی

Fatemeh
Fatemeh
6 ماه قبل

ببین آدرس بده دارم میرم قصاص کنم🔪🔪🔪🔪🔪🔪

camellia
camellia
6 ماه قبل

میگم سعید ژووون بامداد عاشقی رو میزاری?

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

منتظرم.😍

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

نوشتی?…حالا چی?….الان چی?…👀

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

مرررسی.ماشاالله به این همه استعدادت.😍همینجوری می نویسی و بعد سریع می‌فرستی!باریک الله.آفرین.من فکر می کردم چند روز قبل می نویسی…

Tina&Nika
6 ماه قبل

عالی قشنگم ایرادی نداره 💜❤️🌿هر وقت تونستی بزار 💚

Tina&Nika
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

دیگه خب ماهم انتظارای بیخود نباید داشته باشیم شما که شغل اصلیتون نویسندگی نیستش خودتون هزار تا کار دیگه هم دارین تمامی شما نویسنده ها چه غزل جان چه شما چه سحر جان و لیلا جان چه بقیه عزیزان 💚💚

Tina&Nika
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

😇🥰

Tina&Nika
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

💙💚

نسرین احمدی
نسرین احمدی
6 ماه قبل

واقعاً دست مریزاد قشنگ بود موفق باشی بیچاره خواهر چه سر نوشی داشت میگم پدر ه هم که معتاد بود؟

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
6 ماه قبل

یه سوال!
پدره کیوان،خواهر کیوان رو سره قمار فروخت؟؟

Ghazale hamdi
6 ماه قبل

بیچاره خواهرش🥺😥
بیشتر از باباش بدم اومد😒😒
عالی بودد🤍✨️🥰

دکمه بازگشت به بالا
70
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x