متن غمگین

متن غمگین رفتن یار

4.9
(10)

قبلنا

وقتی دلنوشته یا متن غمگین عاشقانه میخوندم

تعجب میگردم

میگفتم〔چرا باید وقتی یه آدم رفت یه کس دیگه تا لحظه مرگ چشم به راه موندنش باشه حتی وقتی میدونه اون آدم نمیاد?〕

اما تو جوابم رو دادی

با رفتنت من فهمیدم

هر آدمی حق زندگی داره و…وقتی یه عاشق میدونه که بین این همه جهان هستی یک نفر هست که با حرفاش و گفتارهاش از ته دل میخنده…و دلیل عاشق بودن رو میفهمه منتظرش میمونه…وقتی میدونه حتی بر نمیگرده…اما بازم وفاداره

حتی من

که هر وقت بارون میباره

میگم یه نفر دیگه عاشقه…عاشق کسی که دیگه نیست…هرگز…

فقط نمیتونه باور کنه…

مغزش میگه پایدار نمون.

اما دلش میگه میاد…اون عاشقته…میاد

و سرنوشت برای ما گریه میکنه.

و ما برای سرنوشت.

سرنوشت شومی که…

اسمش شومه…

ولی یه دقیقه بشین…فکر کن.

این سرنوشت نبود که دستور داد عاشق شو

این تو بودی تویی که هر لحظه فریاد میزنی

〔خدایا بریدم…دیگه خستم خدا…بهم نگاه کن〕

یه سوال

اگه اون آدم برنگرده

حاضری فراموشش کنی؟

هر آدمی حق زندگی داره

چشمانت را بستی و رفتی

اما نمی دانستی در پس این رفتن تو چه غم ها و غصه هایی که بر سر ما خراب نشد

نمی دانستی با رفتنت سیاه شد تمام نقطه های رنگی درون دنیایمان.

نمی دانستی همان هنگام که چشمانت را بستی و فروغ نگاهت را از دنیای ما گرفتی، ما هم در تاریکی محض محو شدیم.

تو نور دنیای ما بودی، تو امید خشت خشت این کاشانه بودی و نمی دانستی

نمی دانستی چه آواری چه مصیبتی و چه سرگذشت شومی را با رفتنت به ما تحمیل میکنی💔

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.9 / 5. شمارش آرا : 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x