رمان شاه دل

رمان شاه دل پارت 33

4.7
(474)

در همان روشنایی کم هم برق کفش های پاشنه بلندش به چشم میخورد
با قدم های آهسته و محکم نزدیک و نزدیک تر میشد

تکانی به بدنش داد تا شاید دست هایش از حصار طناب ها بیرون بیاید اما محکم تر از این حرف ها بود

لیوان آبی که در دست های ظریف زن جلویش قرار گرفت باعث شد سرش را بالا بگیرد

مگر میشد آن چشم های گربه ای را فراموش کند؟!
اخمی بین ابروهایش نشست و همان طور که خیره ی چشم های آشنا و نفرت انگیز سودا بود تقلایی کرد برای رهایی!

پوزخندی زد و آرام زمزمه کرد:

_خودتو خسته نکن

موهایش کاملا روی صورتش ریخته بود و به سختی میشد به صورت او نگاه کند
اصلا چه بهتر!
اگر روبه رویش بود بی شک سیلی حواله ی صورتش میکرد تا پوزخند زدن فراموشش شوند

_چی از جون من میخوای؟

صدایش آرام بود
شاید آرامشش او را عصبی کند.

_چیزایی که میتونست ماله من باشه

کاش آنقدر گنگ حرف نزند!
لیوان را نزدیک دهانش کرد و گفت:

_بخور فعلا نمیری لازمت دارم

رنگش کاملا پریده بود وگرنه او را چه به دلسوزی های واهی!
لیوان را که روی لبش فشرد مجبور شد بدون هیچ فکری بخورد

با نفرت نگاهی به دختر روبه رویش انداخت و آرام آرام عقب رفت اما قبل از خروجش صدای افرا بود که چهار ستون آن اتاق نمور و تاریک را لرزاند:

_کدوم گوری میری

ولی هیچ اهمیتی برای او نداشت!
با همان نگاه های سردش از اتاق خارج شد
حالا او مانده بود و تاریکی اتاق که ترس را روانه ی قلبش میکرد.

صدا های نامفهومی از بیرون به گوش می‌رسید ولی تنها چند ثانیه طول کشید که سکوت همه جا را فرا گرفت

سرش گیج میرفت و چشم هایش رفته رفته تار میدید
با همان بغض سنگین کم کم چشم هایش بسته شد
شاید هم بیهوش شد!
……..

روی چمن های پارک نشسته بود و در همان زمان کوتاه یک پاکت سیگار تمام کرده بود

نزدیک های صبح بود و روشنایی هوا دلگیر ترین چیزی بود که میشد به آن اشاره کرد

تمام شب بی هوا در خیابان ها پرسه زده بود و هیچ آثاری از افرا پیدا نکرده بود
شاید جایی نبود که دنبالش بگردد!

دست هایش را داخل موهایش فرو کرد و کام عمیقی از سیگارش گرفت
شاید بهتر بود پیش پلیس برود
خودش که کاری از دستش بر نمی آمد

با همان دل ضعفه ی شدید از روی زمین بلند شد
شاید افرا هم گرسنه باشد!
پس غذا خوردن اشتباه ترین کار ممکن بود

با همان فکر و خیال هایی که از سر شب در سرش چرخ میزد خودش را به پلیس آگاهی رساند

(زودتر پارت دادما پس حمایت فراموش نشه لطفا🥺
خواننده خاموش نباشید این واقعا نامردیه🥺🙏)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا : 474

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
53 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sety ღ
6 ماه قبل

زود پارت دادی ولی کم دادی سعید🥲

sety ღ
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

ای کاش کیوان پاشه بره خِره سودا رو بگیره و زودتر افرا رو پیدا کنه🤣🤦‍♀️
عالی بود سعید ژونی❤️

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

نه بابا تازه قضیه دزدین شروع شده هاااا😂😂😂
سعید من یه مرضی دارم نمیدونم به توهم گفتم یا نه

کلا از اینکه رابطه بین شخصیت اصلی ها بهم بخوره یا یه جوری از هم جدا شن و اینا بدم میادش🤣🤦‍♀️🤦‍♀️
جوری ک مثلا اگه پی دی اف بود رمانت تند تند اینجاهاشو رد میکردم🤣🤣🤣🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

ولی خودمم کرم دارم🤣🤣
جوری ک الان تو رمانی ک فعلا دارم برا خودم مینویسمش دختر پسره رو پنج شش سال از هم جدا کردم😁😁😁

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

دقیقا نمیشه ولی خو چیکار کنم مرضمو؟؟؟🤣🤦‍♀️

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

منم کرم دارم که توی حساس‌ترین نقطه از قانون عشق پارت ندادم هنوز😁

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
6 ماه قبل

چرا پارت نمیدی خو؟؟🤣🤦‍♀️

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

کرم دارم😃
هر سری میخوام بنویسم یه کاری پیش میاد ولی اگه خدا بخواد امروز میزارم🤕
بعدم اونور اصلا حمایت نمیکنن منم انرژی ندارم واسه نوشتن اون🥺

Tina&Nika
پاسخ به  Ghazale hamdi
6 ماه قبل

غزلل پارت بده دیگه

Ghazale hamdi
پاسخ به  Tina&Nika
6 ماه قبل

پارت امشب کوتاهه ولی فردا‌هم میزارم

Ghazale hamdi
6 ماه قبل

سودای بی‌شعور آشغال عوضییییییییی🤬😡
دلم واسه کیوان و افرا آتیش گرفت😥🥺
عالی بود سعیدییی✨️🤍🥰

مائده بالانی
6 ماه قبل

عالی بود سعید
خس نباشی 🌹🌹

Fateme
6 ماه قبل

سودا خره گاو منه
عالی بود سعید♥️

نسرین احمدی
نسرین احمدی
6 ماه قبل

خیلی خوب بود ولی بعضی از مردا چه عادت بدی دارن تا ناراحت میشن سیگار می کشند اونم ی پاکت حالا خوب تمام کرد و رفت اطلاع بده

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

ممنون که زود پارت دادی ولی قبول کن که کمتر از هر روز بود

لیلا ✍️
6 ماه قبل

چقدر خوب مینویسی دختر 👌🏻✨

سودای عوضی اسمش چه بهش میاد😬😬

بلایی سر افرا و کیوان نیاد فقط😞

لیلا ✍️
6 ماه قبل

مهی الان با مشاور ارشدان صحبت کردم یک میلیون و ششصد میگیره تا رمان رو آماده چاپ کنه

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

این ارزون‌ترینشون بود

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

والا شرایط این انتشارات جوریه که یکی رو نمیشه چاپ کرد ده جلد میتونند سه تاش رو تحویل وزارت خونه میدن شش جلدش هم به نویسنده.. البته مشاور اینم گفت یه رمان صد صفحه‌ای حول و حوش یک میلیون هفتصده هر چی بیشتر باشه بالاتر میره

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

گفت صفر تا صد کار با خودشونه برو همون لینکی که واسم فرستادی به همون شماره تو ایتا پیام بده جوابتو میدن عزیزم

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

ده جلد دیگه گفتم که

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

بستگی به بودجه‌ات داره میتونی بیست تا یه بیشتر هم درخواست جلد کنی ولی خود نشر ده تا رو چاپ میکنه

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

تو فقط باید تموم پارت‌ها رو داخل فایل ورد قرار بدی من الان دارم آماده میکنم شماره‌شون رو دارم ایشاالله یه روز کتابامو چاپ میکنم امیدوارم تو هم کتابتو چاپ کنی☺

Fateme
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

لیلا جون من شمارمو بدم از ایتا بهم پیام میدی شماره ی اینارو بفرستی برام؟

لیلا ✍️
پاسخ به  Fateme
6 ماه قبل

آره عزیزم چرا که نه برام تو پی‌وی بفرست

Fateme
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

فرستادم مرسی

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

خانم مرادی پی وی😁

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
6 ماه قبل

باشه

Newshaaa ♡
6 ماه قبل

آخییی کیوان حیوونکییی🥲🥺
عالی💖

𝓗𝓪 💫
6 ماه قبل

چرا دلم برای کیوان میسوزههع؟
موفق باشی خواهرم🍓🍓عالی هس

𝓗𝓪 💫
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

خواهش میکنم عزیزم 💗

...Fatii ...
6 ماه قبل

عالییییی ولی کم🥰🥰

HSe
HSe
6 ماه قبل

کوفته بشی سودا عوضیییییی😡😡😡
نمیدونه که من رو بچم غیرتیم 😢😢

خسته نباشی سعید جون 💜
واقعا خواننده های خاموش نامردن 😕

تنها
تنها
6 ماه قبل

بسیار عالی،خسته نباشید نویسنده عزیز
من تا الان نمی‌تونستم نظر بدم الان هم نظر میدم متاسفانه تایید نمیشه.

دکمه بازگشت به بالا
53
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x