رمان آیدا

رمان آیدا پارت 15

3.1
(188)

کلافه دوباره سرجایش نشست و بدون ذره ای غذا به فکر فرو رفت

آیدا بعد از اتمام غذایش روبه سام گفت:

-خب کاری داشتین باهام؟

نگاهی کوتاه به چشم هایش انداخت و سکوت کرد
اما چشم های منتظر آیدا و پرهام مجبورش میکرد حرف بزند

عصبی از جایش بلند شد
درحالی که سالن را ترک میکرد گفت:

-بمونه واسه بعد

سخت نبود حدس اینکه همه چیز مربوط به تماسش میشود!


در سکوت به طرف اتاق حرکت کرد

شاید تنها کارش استراحت بود و فکر کردن به وقایع آن خانه.

از پله ها آرام بالا رفت.
سالن مثل همیشه تاریک بود و تنها از اتاق سام نوری کوچک دیده میشد

می‌دانست که هر دو حیاط هستند پس بدون معطلی وارد اتاقش شد

تنها فرق اتاقش همان بزرگی اش بود
بیخیال بررسی اتاق به سمت تلفن قدم برداشت

میترسید!

با دست های لرزان شماره ی پدرش را گرفت و دعا کرد کاش زودتر جواب بدهد

زودتر از چیزی که انتظارش می‌رفت جواب داد
با شنیدن صدای دوباره ی دخترش گویا دنیا را به او دادند

آنقدر با خوشحالی حرف میزد که هیچ کس فکرش را هم نمیکرد دخترش گروگان قاچاقی ها باشد!

قاچاق دارو و مواد
باید بی رحم باشند دیگر؟!

-خوبی آیدا

صدایش میلریزید و کاملا آشکار بود:

-خوبم بابا

دلش برای خانواده اش هم تنگ بود اما راهی نداشت جز چند دقیقه حرف زدن با پدرش
با بغض گفت:

-من میترسم بابا

می‌دانست!
اما سعی می‌کرد باز هم قوی باشد
تنها جملاتی که لازم بود را به زبان آورد:

-آیدا می‌دونم شاید سخت باشه ولی ما هیچ مدرک و ردی ازش پیدا نکردیم
شاید تورو پیدا کنیم ولی اونا همچنان به کثافت کاری هاشون ادامه میدن
نظر پلیسا این بود که اگر باهات ارتباط برقرار کردم بهت بگم شاید اگر زمان بیشتری اونجا بمونی بتونی ازشون مدرک جمع کنی ولی اگر نخوای ما تمام تلاشمون رو برای پیدا کردنت می‌کنیم

نفس عمیقی کشید و زمزمه کرد:

-باز هم تصمیم با خودته،مراقب خودت باش دخترم

بعد از خداحافظی کوتاهی تماس را پایان داد

اشک هایش را پاک کرد و به سمت در برگشت
با دیدن سام کنار در روح از تنش جدا شد

اما او مثل همیشه خونسرد نزدیکش شد و گفت:

-که میخوای جاسوسی منو بکنی!

از کجا حرف هایش را شنیده بود؟!

سرش را کج کرد و به چشم هایش خیره شد

-ولی می‌دونی چیه؟

تنها نفس آهسته ای کشید و با ترس به او چشم دوخت

-شاید باورت نشه ولی تا ۲۴ ساعت دیگه از ایران میرییم

با لبخند کجی ادامه داد:

-جالبش اینجاست که توهم همراه ما میای

نگاهی به تلفن روی میز کرد و گفت:

-با این حساب جاسوسی منتفیه

(این پارت رو با خستگی زیاد نوشتم
پس لطفا لطفا کامنت و انرژی فراموش نشه)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.1 / 5. شمارش آرا : 188

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
33 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نسرین احمدی
نسرین احمدی
6 ماه قبل

خسته نباشی 🌹👌👏 بود پارت کوتاه وزیبا بودپس خود سام انتظار اینکه آیدا با خانواده تماس بگیره رو داشت شاید هم نه بطور اتفاقی آمد ولی آدمهایی مثل سام که فقط دنبال پول هستند و انسانیت در وجود اونها گم شده به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند.

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  نسرین احمدی
6 ماه قبل

نسرین جان شما چرا پارت نمیذارین گلم؟

نسرین احمدی
نسرین احمدی
پاسخ به  خواننده رمان
6 ماه قبل

فردا پارت میدم ،🙂

لیلا ✍️
6 ماه قبل

خداقوت عزیزم😊👏🏻

کنجکاوم بدونم هدف سام چیه، چرا میخواد آیدا رو با خودش ببره اینجای داستان مثل کلاف بهم پیچیده شده که به خوبی تونستی به تصویر بکشی👌🏻 ذهنم مشغوله، اما فکر میکنم در این برهه حساس آیدا بهترین کاری که میتونه انجام بده اینه که با پدرش تماس بگیره؛ از منطقه ویلا و جایی که توش زندانیه بهش اطلاع بده.

مائده بالانی
6 ماه قبل

خسته نباشی عزیزم.
برای من هم جالب بود که سام فهمید آیدا داره مخفیانه تماس برقرار می‌کنه. و اینکه صبر کنه مدرک جمع کنه چه ربطی به پیدا کردنش داره. در هر جهت پلیس باید تلاشش رو بکنه تا جاش رو پیدا کنه. و اینکه در آخر اگه از ایران برن. تمام این ها پوچ و هیچ میشه و تازه دردسر های آیدا شروع میشه.

و در آخر خیلی گیرا و زیباست منتظر ادامه اش هستیم.

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
6 ماه قبل

عالی

خوبی؟
چراپارت ندادی نگرانت شدم

نازنین
نازنین
6 ماه قبل

عالی مثل همیشه خسته نباشی عزیزم

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

خیلی کم بود

لیلا ✍️
6 ماه قبل

دوستان دارم نوش‌دارو رو میذارم🙃

Ghazale hamdi
6 ماه قبل

بچم آیدا🥺😥
خیلی گناه داره😥
کاش سام اذیتش نکنه🥺
از این برن دیگه کلا نمیتونن آیدا بیچاره رو پیدا کنن
فکر کنم سام فقط میخواد بترسونه آیدا رو و نمیخواد اذیتش کنه🧐🤕
عالی بود سعیدیییی✨️🤍🥰

sety ღ
6 ماه قبل

جوووت کراش خوشگل و باهوش و خارج بروی من کیهههه؟؟؟؟؟؟🤣🤣🤣
سامیهعععععع🤣🤣🤣🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

هستم فعلا هر وقت اومدی بفرست

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
6 ماه قبل

آخ‌جون شاه دل 🤩

حالا یکی بره ستی رو صدا کنه😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

😒 😒

camellia
camellia
6 ماه قبل

خسته نباشی دلاور.😉ممنون که با خستگی زیاد هم به فکر ما بودی.😘دستت درد نکنه.یه کم کوتاه بود ولی.🙈

𝓗𝓪 💫
6 ماه قبل

مثل همیشه عالی فقط میخوام بدونم هدف سام چیه😊

آلباتروس
6 ماه قبل

😂😂😂با اینکه از ۲ پارت آخر شروع کردم ولی از شخصیت سام خوشم اومده.

دکمه بازگشت به بالا
33
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x