دلنوشته

اولین باری که دیدمت

4.3
(12)

میدونستی اولین باری که دیدمت ، هیچ وقت فکرش رو نمی کردم که پادشاه قلبم بشی !
یادته!!!
اولین باری که دیدمت ، داشتی کتاب شاهنامه رو می خوندی !!!
دقیقه کنار گلدون گل رز فیروزه ای ، تو کافی شاب خیابان انقلاب!
آه، راستی !! اون روز بارون میومد!
با خودم گفتم ، چه ترکیب جذابی !! انگار از دل رمان ها در آمده!!
همین جور داشتم فکر میکردم که اگر نقاش بودم ، حتما این منظره رو نقاشی می کشیدم بهم لبخند زدی و گفتی : خانم مشکلی پیش آمده؟
یک لحظه قلبم یک تپش رو فراموش کرد ، میدونی چرا ؟ چون کهکشان راه شیری رو داخل چشمات جا دادی !
دوباره صدام زدی و من هل شدم و گفتم : اگر شما رو زود تر می دیدم ، حتما ستاره شناس میشدم و چون این دو گوی جادویی هر کسی رو عاشق ستاره ها می کرد !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 12

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Nika 😜😝

‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏واقعیت اینه که هیچ‌کس قرار نیست دنیاتو عوض کنه ؛ همه‌ش خودتی،‏ همه‌ش . 🦋❄
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا ✍️
5 ماه قبل

قلم گیرا و قشنگی داری👌🏻👏🏻 دلنوشته زیبایی بود و خوب تونستی احساسات داخلش رو توصیف کنی⭐

لیلا ✍️
پاسخ به  nika 😜😝
5 ماه قبل

اگه برای اولین باره میتونم بگم عالیه، استعداد درخشانی داری به تلاشت ادامه بده

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
5 ماه قبل

خیلی قشنگ بود عزیزم🥹😍

HSe
HSe
5 ماه قبل

عالی بود نیکا جان…. ❤️ قلم عالی داری 💜🙂

دکمه بازگشت به بالا
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x