رمان داستان من

رمان داستان من پارت ۹

4.3
(11)

<< چون پدر گفته بود قراره برات مهمون بیاد منم رفتم تو کیک فروشی … داشتم کیک انتخاب میکردم دیدم در باز شد و یه پسر جذاب وارد شد … خیلی خیلی خوش قیافه از دور مات و مبهوتش شده بودم … جالبه اصلا منو ندید وقتی وارد شد …

// خب ؟! چقدر خوش قیافه از اون پولدارا ؟!

<< نه پولدار نیست … ولی ببین باید ببینیش … دیدم بیچاره دوتا کیک کوچولو انتخاب کرد تازه پول اونا رو هم نداشت بعد گفتم بذار شانس مو امتحان کنم اصرار اصرار که بذار برات حساب کنم ولی نمی ذاشت …

// وایییی … چطور خوش قیافه و جذابه ولی پول نداره ؟! پس میتونی باهاش بری تو رابطه چون دیگه از این اشرافیا نیست که نتونی …
بعد میگیم که با ماه گرفتگیت مشکل نداشته درسته ؟!

<< اره وقتی گفت اشکال نداره بهتونم میاد نمیدونم چرا بهم بر نخورد آخه خیلی جذاب بهم گفت تو دوتا چشمام خیره شده بود و گفت با لطافت … ولی … خب …

// ولی چی ؟! نکنه ؟!

<< اره متاسفانه دوست دختر داشت یهو از در اومد تو با پدرم و وقتی پدر آشناییت داد … دیگه نمیخوام بهش فکر کنم ولی نمیتونم …

// اوه … خیلی رل بودن ؟! یعنی احتمال نمیشه داد از هم جدا شن ؟!

<< والا حد رابطشونو نمیدونم ولی بعید میدونم از این پسرا باشه که کسی رو بخواد ناراحت کنه که دختره ولش کنه …

// چی دیگه ازشون میدونی ؟! پدرت چیزی نگفت ؟!

<< گفت که مراقبشون باشم … اگر چیزی خواستن بهم بگن … پسره میتونه بره بیرون … دختره مثل اینکه فراریه یا فکر کنم درست متوجه شدم با پسره فرار کردن ولی دختره عکسش همه جا داره پخش میشه و اینا … مثل اینکه دختره پولداره از این پدر نظامیا

// خیلی دوست دارم از نزدیک ملاقاتشون کنم …

اریکا شب ها دیگه خونه دوستش وانیلا بود … وانیلا بهترین و صمیمی ترین دوست اریکا بود …

+ چه خونه قشنگیه … اوه چقدر لباس !!
_ اره آقای مورو گفت که با دوستش تو مغازه لباس فروشی کار میکنن
+ واییی خیلی دلم یه لباس نو و قشنگی میخواد 🙂
_ 🙂

صبح لیام برای خرید و دیدن شهر بیرون رفت
به مغازه ها نگاه میکرد تا به لباس فروشی اریکا رسید …
_ سلام خانم اریکا
<< سلام … میتونید راحت باشید و اریکا صدام کنید 🙂
_ اوه . با خانم اریکا راحت ترم … چه مغازه قشنگی دارید
<< ممنون … دوست من خیاط هستش و این مغازه رو با هم اداره میکنیم … نگاه کنید ما اینجا لباس های زنانه و البته مردانه هم داریم که اونو خیاط مون آقای شیلی میدوزه …
میخوایید امتحان کنید ؟!:)

_ نه ممنون … فعلا پولی ندارم که بخوام بابتش بدم میخواستم کار پیدا کنم …
فعلا پول خانم روزا رو داریم که اونم برا خوراک نگه داشتیم که البته اون روز پولا دست آقای مورو بود …

<< میتونید مهمون من باشید 🙂 و برای شغل هم … شما چه مهارت هایی رو بلدید ؟!

_ من نقاشی رو خیلی خوب بلدم و اینکه نگهداری و تمیز کردن اسب ها و اینا …

<< نقاشی ! خیلی هم فوق العاده … به آقای پستچی میسپارم که وقتی نامه هارو میرسونه یه پرس و جو بکنه و ببینه کسی نیاز به یه فرد داره یا نه .

_ خیلی ممنون از شما واقعا ممنون … حتما منو ماری جبران میکنیم این محبت های شما رو … حتما تا الان بیدار شده … بهتره من برم … فعلا

اریکا حتی نتونست خداحافظی کند … دلیل شتابان رفتن لیام رو نمیدونست … یعنی اینقدر عاشق ماریه که رفت تا خبرش رو بهش برسونه ! … رفت تا تنها نباشه ! … این کارو کرد که بهش نزدیک نشم ! … خواست بهم چی رو بگه ! خواست بگه که فهمیدم و میخوام بهت بفهمونم که من ماری رو دارم !…
اشک در چشمان اریکا جمع شد …

<< اینم مثل بقیه … الکی دل خوش نباید باشم … اون اصلا با این کارش بهم توهین کرد … نذاشت من حرف بزنم … که چی ها ؟! یه آدم یروزه که فراموش کردنش نباید سخت باشه ! …
اصلا به پستچی هم نمیگم‌ … بره خودش کار پیدا کنه اصلا…

ادامه در پارت دهم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

HSe

هلیا هستم ...نویسنده رمان حس خالص عشق ماه گرفتگی نیویورک سیتی خوشحال میشم یه سری به رمان هام بزنی😊❤️
اشتراک در
اطلاع از
guest
52 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
FELIX 🐰
8 ماه قبل

حمایتتتیتیتت
#حمایت‌از‌نویسندگان‌عالی‌و‌درجه‌وان‌‌سایت‌مد‌وان
#مدیریت‌باغ‌وحش‌ضحی
#سهام‌دار‌اصلی‌تانسو

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

بچه ها بیاین اینجا
اونجا نمیاره..لطفاااا

FELIX 🐰
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

آره پیام زیاد شد

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

گیر می‌کنه نمیاره دیگه 🤦🏻‍♀️

saeid ..
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

اره
اونجا دیگه سخت بالا میاد

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

بری گمشی ایشالله تانسو🤣🤣🤣🤣🤣🤣

FELIX 🐰
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
8 ماه قبل

هستم حالا حالاها

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

رمانت رو هنوز شروع نکردی نه؟
تازه میخوای بنویسی؟

FELIX 🐰
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

آره تازه میخوام شروع کنم

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

منتظرم بزاری تو سایت
حتما میخونم 😄

FELIX 🐰
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

من تا تموم نشه احتمالا هیچ جا نزارمش🤣 آخه به خودم اعتماد ندارم دیدی ی هو ولش کردم

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

🤣🤦🏻‍♀️
من ولی دوست دارم حتی اگه ی پارت هم باشه بزارم
الانم رمانم کلا تموم شده نوشته هام
هر روز برای پارت جدید رو‌ می‌نویسم
شایدم دو پارت

saeid ..
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

من نوشته بودم تموم شد
بعد بچه ها رمانی که تو دفتر می‌نویسم چهار صفحه پشت و رو میشه
ولی کلا ی‌پارت میشه🤣🤦🏻‍♀️

FELIX 🐰
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

ممنوننننن❤❤

saeid ..
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
8 ماه قبل

همه جا همینو میگهههه🤣

saeid ..
8 ماه قبل

ضحییییی😂

FELIX 🐰
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

احتمالا رفته رو کوه

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

کوه🤣🤣
اره رفت انگاری

saeid ..
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

ضحییییییییییی🤣
بلند تر بگم شاید شنید 🤦🏻‍♀️🤣

FELIX 🐰
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

ضحییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

نمیشنوه🤣
باید با کفش بزنمش 🥿

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

تانسو‌ تو همون لیکاوا هستی؟
یکی بود اسمش لیکاوا بود ی رمان نصفه تو سایت داره
با همین پروفایل 😂

FELIX 🐰
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

اون لیکاوا که اسم عضو نشده امه قبلا بدون اکانت بودم با اون زیر رمان ها پیام میدادم
نه بابا پروفایل من فرق داره دقت کن

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

اره رفتم چک کردم 🤦🏻‍♀️
فقط شباهت داره 😂

FELIX 🐰
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

کدوم رمانه ؟ برم پروفش رو ببینم

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

وقتی ستاره ها ناپدید شدن
البته من از اینجا فک کردم مثل اونه چون صبح دیده بودم
الان چک کردم متفاوتی😂
برو ی نگاه بنداز

FELIX 🐰
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

رفتم دیدم کلا فرق داره مال من انگار مسخره میکنه مال اون خرگوشی موهاش🤣

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

میگم که متوجه شدم فرق داره😂

saeid ..
8 ماه قبل

امروز رمانا رو داشتم نگاهی مینداختم
چقدر نیمه ول کردن 🤦🏻‍♀️
برای همینه دیگه تایید نمیشه

FELIX 🐰
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

آره سایت خلوت تر میشه

saeid ..
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

اره عالی میشه دیگه منتظر نمیشیم
ولی فکر نکنم قبول کنن

saeid ..
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

اره
دوستانی که میتونن بگن بهشون که شاید قبول کنن

لیکاوا
لیکاوا
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

آره اینطوری بهتره

saeid ..
پاسخ به  لیکاوا
8 ماه قبل

تبدیل به لیکاوا شدی 🤣

saeid ..
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

نه میگه از گوگل امتیاز منفی میگیرم که چیزی پاک کنیم
برای همین پاک نمیشه دیگه

FELIX 🐰
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

آره ازدواج سنتی سالوس بی تفاوت بی نهایت پاریس پریا دختر روستایی دختر سرکش سرجوخه مهرانا‌ و کلی رمان دیگه

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
8 ماه قبل

اره متاسفانه 😞

لیکاوا
لیکاوا
پاسخ به  saeid ..
8 ماه قبل

ای لعنتی دوباره اکانتم گیجید

saeid ..
پاسخ به  لیکاوا
8 ماه قبل

🤣🤣

saeid ..
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

۱۸

FELIX 🐰
پاسخ به  HSe
8 ماه قبل

۱۸

تارا فرهادی
8 ماه قبل

تانسوووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
دیه رد دادم خدایی آخه یعنی چی میدونی چقد نویسنده ها پارت دادن و من دارم از کنجکاوی میمیرم بلخره باید به فکر این بی نظمی ها باشیم یا نه
میگم رفتی به آقا قادر پیام دادی قبول نکرد که تو ادمین شی ؟؟؟

saeid ..
پاسخ به  تارا فرهادی
8 ماه قبل

ای بابا
راست میگی..روزی دوبار فقط تایید می‌کنه الان😞

FELIX 🐰
پاسخ به  تارا فرهادی
8 ماه قبل

تاراااااااااااااااااااااااا
هنوز حواب نداده😑

دکمه بازگشت به بالا
52
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x