بره ناقلا20
پارت 20
از وقاحت اون مرد چشمام گرد شده بود که خبیثانه خندید و گفت:
-دختر اونجوری نگاه نکن، احساس میکنم خیلی آدم رذلیم
اصلا جهنم و ضرر
بازم یه پورسانت دیگه بهت میدم
ش.ل.وارت و در نیار
فقط من باید ببینم که …
میفهمی که چی میگم؟
بازی خیلی جدی شده بود و من اصلا تمرکز نداشتم.
به نظرم این بهترین راه حل بود برای همین سرم رو به علامت باشه تکون دادم.
شاید تا اونجا فرجی میشد و راه فراری پیدا میکردم.
وقتی صدای جیغ و هورا حرفای منظور دار بچه ها بلند شد میکائیل با ژست پیروزمندانه ای از جاش بلند شد و بعد از برداشتن شیشه اشاره کرد دنبالش برم.
با حرص به طرف آتنا نگاه کردم و با چشمام براش خط و نشون کشیدم.
بعدا میدونستم باهاش چکار کنم.
وقتی پشت سر میکائیل راه افتادم اصلا تعادل نداشتم، یه قدم به جلو برمیداشتم و دو قدم عقب میرفتم.
به پله ها که رسیدم روی پله ی اول چنان سرگیجه ای گرفته بودم که نزدیک بود بیفتم اما میکائیل بازوم رو گرفت و زیر لب یه چیزی گفت که اصلا نفهمیدم.
برام مهم نبود میکائیل چی میگه،یا اون عطر لعنتیش مستم میکنه،اصلا مگه ادکلنش چی بود که اونجوری هوش از سرم میبرد؟
𖧷- – – – – – – – – – – – – – – – – -𖧷
دوست عزیز چرا انقدر تند تند دارید پارت میزارید روزانه یه پارت نه ده پارت!
دوست عزیز شما چرا پارت نمیزارید چند روزه
گذاشتم رفت اون صفحه یکیشم ته صفحس
خیلی جذاب و قشنگ مینویسید
منتظر پارت های بعدی هستم 💓
میشه پارت بذاری؟ دیگه نمینویسی؟ 🥲
سلام این هفته پارت بذارید دیگه