توت فرنگی من پارت 17
Part_17
توت فرنگی من
#راوی
35 دقیقه بعد
دخترک در اغوش دوستش درون خونه غریبه اشک میریخت؟
باور نکردنی بود هرچقدر گریه میکرد تمامی نداشت چرا؟ چرا؟ درون سرش پر از چرا بود. نه واقعا چراانقدر بدبختی و بد شانسی محاله ممکنه دخترک هنوز از هیچی خبر نداشت اینطور است وای به روزی که….
درون دخترک اشوب بود چیزی از بهار درونش نمانده بود همی ان ها خشک شده بودند خشک خشک انگار خشک سالی امده بود مگه دگر رویایی هم مانده الان فقط دلش تنهایی میخواست اما. اما چی می ترسد یا چی
لعنت به نقطه ضعف لعنت
ولی اگر شما بودید به کسی که نمیشناسید اعتماد میکردید حتی نمیدلند کیست، چکارست، خانواده اش چی مغزش در حال انفجار است مانند تی ان تی ایی که روی تایمر است و شماره معکوس در حال پخش 58،57،56 تمام ان تایم هایی که میره یه سوال جدید میاید مگر چند سالش است اون هنوز جوانی نکرده ولی، ولی چی ناامید شده است از کی، از چی،نمیداند مگر تو میدانی معلومه که نه
کم کم درحال افتادن درون چاهی تاریک است خوشحاله زیرا قرار است به خواب برورد اما اگر نفس برود چی
برای دخترک، دوستش، خواهرش به شددت ناراحت است با خود فکر میکند که ان هم شد پدر نه اخه یکی به من بگه اون هوفففف
یک طرف ان دختر طرفی دیگر دوت ان دختر و طرفی دیگر ان پسر پریشان
پسرک انقدر خودخوری کرد است که معلوم نیست چیزی ازش باقی مانده است یا نه خودش را سبب این بدبختی میبیند در حالی که گوشع کنار های مغرش درحال اسکن کرد چهره ی دخترک است که شباهت زیاد با……..
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
من خودم عاشق این پارت شدمممم شما چی نظراتون رو با ما به اشتراک بزارید منون دوستتون دارم توت فرنگی های منننن 🍓🙂🎧
کاشکی یکم طولانی تر باشه
مرسیییییی
#حمایت_از_نویسندگان_مدوان
#حمایت از نویسندگان
#حمایت_از_نویسندگان
#حمایت از نویسندگان
این پارت رو خوندم..قلمت واقعا قشنگه
پر قدرت ادامه بده..موفق باشی
فقط ی چیزی..احساس میکنم ی جوری بود متن،طرز بیانش..البته شاید احساس کردم
ولی به هر حال خوب بود 😊
#حمایت_از_نویسندگان
یکیم در مورد یه زوج عاشقه بین محمد و طلا که از بچگی همبازی هم بودن و حالا که قراره ازدواج کنند مشکلاتی براشون به وجود میاد یه زندگی معمولی و پر فراز و نشیب
اسم انتخاب کردی برای رمان؟
نه میخوام یه اسم متفاوت داشته باشند
به چیزی فک کردی
مثلا ی اسم بگو..حالا قطعی هم نبود عب نداره
والا تو ذهنم نامفهومن مثلا اون رمانی که جنگ بین ایران و آلمانه و زندگی دختره که نمیخوام زیاد بازش کنم نمیدونم چه اسمی روش بذارم
مرحله اسم انتخاب کردن به نظرم سختره
من همش انتخاب میکنم
بعد چند ساعت بهش فکر میکنم
به نظرم چرت میاد دوباره دنبال یکیدیگه میگردم 😂😞
ببین اسم نباید سلیقهای باشه باید از دل خود رمان دربیاد منم باید روش فکر کنم
اره خب
ولی برام سخته واقعا
مثلا اسم رمانت میتونست باشه زمستان گرم
جدی میگیا🤦🏻♀️
ببین میام درمورد اسم رمان بعدی باهات مشورت میکنم🤣
حتما بیا😂😂
اره هر وقت بشه رمان جدید گذاشت میام میپرسم
میشه من یه نظر بدم
مثلا اول کل داستانو توی ذهنت مرور کن ببین رو چه کلمه ی ای و وایبی (حس و حال) کلیک داری بعد است انتخاب کن
اره حتما
باشه..سعی میکنم با اینروش هم امتحان کنم 😊
دقیقا منم رو این روش کار کردم روی بوی گندم همینجوری انتخاب کردم
منم پس سعی میکنم همین طوری انتخاب کنم
رمان بوی گندم قلم اولت بود؟
رمانی که من گذاشتم قلم اولم بود..دوست دارم بیشتر بنویسم تا بهتر و بهتر بشه قلمم😊
من سه سال پیش به یکی از دوستام کمک کردم تو نوشتن بعدش ننوشتم تا تابستون پارسال که نصفه ولش کردم و پاکش کردم یکیم تو پاییز نوشتم ولی حوصله ویرایش کردنش رو نداشتن چون کارهای اولیهام بود عیب و ایراد زیاد داشت اونم پاک کردم ولی به نظرم همون سختی ها و شکستها باعث شدن قلمم بهتر از قبل شه
آهان پس اولی ها رو نیمه تموم گذاشتی
و این رو اولی بود کامل کردی
دقیقا حرفت درسته
راستی بچه ها پدرخوانده رو نگاه میکنید
آره خب اونا برام کلاس آموزشی بودن وای الان رمان قدیمیم رو میخونم میخوام فقط بخندم تحت تاثیر این رمان هایانتقامی قرار گرفته بودم موضوعش این بود دختره با یه پسره که از قضا دنبال انتقامه مخفیانه دوست میشه و ازدواج میکنه بعدش میفهمه نقشه شوهرش چی بوده ولی آخر سر عاشق هم میشن یعنی انقدر لوس که
چون قلم اولت بوده تقریبا..ولی الان دیگه عالی شده
ی سوال
اوج موفقیتی که بهش فکر میکنی کجاست؟
هدفت از نوشتن چیه..برای دل خودت یا چی
خوشحال میشم بهم بگی.
ضحی و تارا شما هم لطفاً دوست داشتین بگین
اوجی نداره چون هنوزم فکر میکنم قلمم خیلی جای کار داره…ولی دوست دارم روزی چاپشون کنم که خدا بخواد انجام میدم
ولی خب از سر دل و علاقه مینویسم واقعا
پس چیزی که بهش فکر میکنی چاپ کتابت هستش
ایشالا که موفق میشییی
فقط الان مثال میزنم..رمان عاشقانه ای مثلا بوی گندم روچاپ میکنن؟
ی چیزه دیگه 🤦🏻♀️
چند ساله مینویسی
آره عزیزم فقط باید یه جاهاییشو سانسور کنم
یکسال
اهان خوبه پس 😊
مهی شبیه این خبرنگارهای مجله جوانان داری ازم مصاحبه میکنی😂
😂🤣🤣🤣
ایشالا ی روز نویسنده موفق و مشهور میشی
یخبرنگار باهات مصاحبه میکنه
چون رمانت رو خیلی دوست داشتم
خواستم چند تا سوال بپرسم که به دردم میخوره 😊
هر سوالی داشتی ازم بپرس
حتما میپرسممم
عشق منی تو ایشاالله همین جمع میریم تو یه برنامه😂🤩
🤣🤣
ولی واقعا آرزوی بزرگ و قشنگی
که برای رسیدن بهش تمام تلاشمون رو میکنیم