رمان آتش

رمان آتش پارت 65

4.8
(25)

مسیح رفت هوایی بخورد و نفس هم همراهش خارج شد…

از کافه بیمارستان دو تا قهوه خرید و پیش مسیح که روی نیمکتی توی حیاط نشسته بود رفت..

هوا سرد بود اما جمله ای که مسیح از نفس شنیده بود او را داغ کرده بود…

حال که خیالش تا حدی از پدرش راحت شده بود باید تکلیف این داستان را معلوم میکرد…

لیوان کاغذی قهوه را از نفس گرفت و پرسید: کی میخواست شوهرت بده؟؟

پرسیدن این سوال به اندازه کافی غیرتش را آزار داده بود….

مرور خاطرات آن دوران برای نفس آزار دهنده بود… دورانی که دختر بچه ای تنها و بی کس بود…. اما حق مسیح بود که بداند…

– مادر بابام… با عمه هام قهر بود و فقط با ما رابطه داشت… بعد از اون اتفاق از آبادان اومد تهران… اهل آبادان نیست هاااا بخاطرکار شوهرش اونجا بودن و بعدشم عادت کرد… منو برداشت و با خودش اورد ابادان و گف کارن نامحرمه و فلانه و نباید باهم باشید… منم گفتم خب مادر بزرگم بدیم رو که نمیخواد واس همین قبول کردم…

سعی داشت تند تند و پشت سر هم تعریف کند تا ترس و استرس و غم آن روز هایش دوباره زنده نشود…

چشمانش میسوخت اما اهمیتی نداد…

– به یه هفته هم نکشید فهمیدم که گند بالا اورده و وام از بانک واسه عمه ام گرفته و نتونسته پرداخت کنه وحالا بانک میخواد خونه عزیزش رو به مضایده بزاره و منو اورده بده به رییس بانک تا…. تا….

نفس جنگی به سینه اش زد… بعد از مدت ها دوباره قلبش بازی در اورده بود…

اکثرا ریه هایش او را اذیت میکرد و حال قلبش مسیح را نگران تر کرده بود…

مسیح بلا فاصله چرخید سمت نفس و دست توی جیب لباسش برد و قرص زیر زبانی اش را درون دهانش گذاشت و زمزمه کرد: هیس نفس… چیزی نیست… من اینجام…. هر چی بوده گذشته عزیزم….

و به آرامی موهای نفس را نوازش کرد و در گوشش حرف های آرام بخش زد…

کم و بیش حدسی برای ادامه ماجرا زده بود و همین باعث شده بود رگ گردنش باد کند و قرمز شود…

نفس کمی که آرام شد گف: با فالگوش وایسادن اینا رو فهمیدم…. قایمیکی فرار کردم و به سختی خودم رو رسوندم تهران… شانس باهام یار بود که یه اتوبوس همون شب داشت حرکت میکرد…. مسیح اون موقع تازه فهمیدم یتیم بودن یعنی چی… من متاسفام که باعث آسیب رسیدن با بابات شدم…

انقدر تند تند این حرف ها را زده بود که نفسش کمی گرفته بود…

اخم های مسیح به طرز وحشتناکی درهم رفت…

رگ باد کرده گردن و شقیقه اش و پوست قرمز شده اش و حال اخم هایش بشدت مسیح را ترسناک کرده بود…

چانه نفس را گرفت و سمت خود چرخاند و گف: خوب گوش کن ببین چی میگم… هیچ اتفاقی تقصیر تو نبوده… بابام به اندازه کافی دشمن و بدخواه داره… جلوی کار خلاف خیلیا رو تو شیراز گرفته و هر کدوم از اونا ممکن یه بلایی سرش بیارن… کینه شیلان از ما هم قبلا بهت گفتم که چقدر عمیقه پس تقصیر تو نیست نفس…

چانه نفس را رها کرد و چنگی به درون موهایش زد و زمزمه وار گف: من ناراحتش کردم… من ناراحتش کردم…

انگار سرزنش کردن خودشان تبدیل به بیماری واگیر داری شده بود😂

نفس دست روی بازوی قطور مسیح گذاشت و گف: مسیح پدر مادرا هیچ وقت ناراحت نمیشن از دست بچه هاشون… بابات ازت ناراحت نیست …

مسیح با دیدن اطمینان درون چشمان نفس مطمئن شد پدرش از دست او ناراحت نیست…

محکم نفس را در آغوش کشید و روی پیشانی اش بوسه ای پر از حس کاشت…

****

– ببخشید…

+ سرتو بگیر بالا پسر… چیزی واسه عذرخواهی وجود نداره..

طبق توافقی نا نوشته همه شان مسیح را اول از همه به دیدن حاجی فرستادند…

حاج ابراهیم مسیح را جور دیگری دوست داشت و این برای کسی پنهان نبود…

مسیح به پدرش که رو تخت دراز کشیده بود نگاه کرد و گف: نباید اونجوری…

ابراهیم دستش رابالا برد و مسیح را ساکت کرد…

+ همون جا فهمیدم چقدر دوسش داری و چقدر درخواست من ازت نابجا بوده… محمد ها زناشون رو رسمی خواستگاری کردن و بعد نامزد بودن و من ذهنم جز رسمی کردن رابطه به سمت و سویی نمیرفت…. اما اینکه تو الان اینجایی و چشات با وجود اینکه به من نگاه میکنه تو فکر اون دختره بهم ثابت میکنه که شاید یه جاهایی خانواده های باید کنار بشینند… خودت رو اذیت نکن مسیح… من همون لحظه ای که قطع کردی فهمیدم حق بیشتر از من باتویی که نمیدونستی چطور حرف دلت بزنی….

-مرسی بابا…

جز این چیزی نمیتوانست بگوید…

+ اینجاست؟؟؟

– آره… دلیل تصادفتون ربط داره به شیلان و شیلانم به اون…

+ بخاطر ما دنبالشه؟؟؟

– نه… انگار باباش با باند شیلان اینا در افتاده برای همین کشتنش والان دنبال خودش و داداششن…

+مسیح…

– میدونم بابا تنهاش نمیذارم… میرم مامان بیاد… با نفس باید بریم آبادان…

+مواظب خودتون باشید…

-چشم…

لبخندی زد و از اتاق خارج شد…

چه خوب که برای پدرش مشکل جدی پیش نیامده بود… فقط کافی بود یک ماهی به کمرش فشار نیاورد تا دوباره مثل قبل شود…

چه خوب که پدرش از دستش ناراحت نبود…

چه خوب که نفس را داشت….

چه خوب!!!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا : 25

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

sety ღ

اے کــاش عــشــقـღ را زبــان ســخــن بــود
اشتراک در
اطلاع از
guest
123 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
arghavan H
9 ماه قبل

اولین کامنت💃😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  arghavan H
9 ماه قبل

هوهو دست دست🤣🤣💃💃

arghavan H
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

حسودی نکن ضحی جان😁😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  arghavan H
9 ماه قبل

داریم با هم دست میزنیم؟💔
میگی حسودی؟
چه جالب🤨😄……..

arghavan H
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

دخترای من حسودیاشون خیلی زیر پوستی و نمیدونم چرا یه دفعه احساس کردم پیامت شبیه حسودی کردن اوناست و طبق عادت این پیام رو دادم و گرنه قصد بدی نداشتم عزیزم 😁 ❤

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط arghavan H
arghavan H
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

دو تا دختر دوقلوی چهار ساله دارم و بیست و چهار سالمه🙂

arghavan H
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

همچنین عزیزم❤

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

چند سالته؟

arghavan H
9 ماه قبل

ستی خدایی این مامان بزرگه رو از کجا یه دفعه نازل کردی وسط زندگیشون؟؟😑😒
یکم آرامش… بخدا دلم واسه اون پارتای آروم که باهم اسب سواری میرفتن و گپ میزدن تنگ شده😂🤦‍♀️

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

یکم آرامش
من تو جهنم با مشعل منتظرتممم😂😂

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

وای خدا لعنتت کنهههه 😂🔪
مرسی گفتی 🥺😂💜

سفیر امور خارجه ی جهنم
9 ماه قبل

غیرتی شدن مسیح منو یاد دوستم مینداره🥺
عالی بود ستی جونمممم💜🥹

ماریا
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

عالیه

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط ماریا
سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

🥹💜
نه دوس پسر ندارم😂😂
رفیق صمیمیو میگم، امیر، اونی که فوضول بود نه، یکی دیگ، فامیلمونه

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

اره عشقم

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

چقدفوضولی تودختر بایدته همه چیودربیاری وای ازدست تو

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

اشکال نداره😂
بزا راحت فوضولیشو بکنه😂😂😂😂😂😂

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

اسم این کنجکاوی نیست فوضولیه😂

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

چرا دیگه دارن کنجکاوی به سوالای معقولانه میگن متاسفانه توهمش میزنی جاده خاکی اسمش میشه فوضولی😂😂ولی همینم تورودوست داشتنی کرده ها ناگفته نمونه❤️😘

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

نبود!ازدختر دوازده ساله می‌پرسی دوست پسرداری این معقوله بنظرت؟🤔

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

🤣🤣🤣وای دیگه نمیدونم چی بگم بعدمنه خاکبرسر ازنامزدم خجالت میکشم ولم نکنه صلوات😕

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط بی نام
بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

آره بخدا

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

آخه عزیز من الان دخترایی که از من کوچیک ترن دوس پسر دارن

بی نام
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
9 ماه قبل

پس من خیلی عقب مونده هستم نه؟

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

نه جونم نسل ما همشون اینجورین کلا الان بچه های دوازده سیزده ساله یه حرفایی میزنن که آدم شاخ در میاره روابط دوستی و اینا تو چارچوب خودش خوبه نمیگم بد نیست ولی این مسخره بازیا که میگن چند تا رل دارم ‌.. حال آدمو بهم میزنه

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

آره عزیزم ۳۱ مرداد ۱۳۸۰

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

عه مردادییییییییییییییی
منم مردادیممم🥹

لیلا ✍️
پاسخ به  سفیر امور خارجه ی جهنم
9 ماه قبل

چه جالب تولدت پیشاپیش مبارک عزیزم😍

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

مرسی عشقم
توهم همینطور🥹🤍

سفیر امور خارجه ی جهنم
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

نه قربونت برم اصلا هم نیستی ولی خب یه حقیقته🥲

بی نام
9 ماه قبل

سلام ستی جونم عالی بود خسته نباشی

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

من معتادشماها شدم بخدا

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

والاتواز موادمخدرهم مضرتری😂😂

بی نام
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

من دلم واسه لیلا تنگ شده امروزنیستش الماس هم که کلا این روزا زیادی کمرنگ فقط توفدات بشم نزدیک کنکوری وبه هیچ ورتم نیست بس که بی‌خیالی🤦🙈🤣🤣😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

ستی عفریته ، تنها عفریته ای هست که خوبه و من دوسش دارم🤣🤣🤣

بی نام
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
9 ماه قبل

توهم بعضی وقتاباحالی

بی نام
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

ظاهراً همشون خوابن فقط من بیدارم نمیدونم چرا خواب ظهرکسلم می‌کنه واسه همینم نمیخوابم

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

چرااااا

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

ایشالا موفق بشی عزیزم

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

گفتی خردادماهی هستی درسته؟

الماس شرق
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

سلام دوستآن گل چطورین؟

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

سلام دلمون برات تنگ شده بود کجایی دختر بهترشدی؟

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

دی جی لیلا وارد میشود 😂💃🏽

اینم یه آهنگ درخواستی داماد برای عروسش😂😂

کیه کیه منم تهی کسی نیست منمو توییم
چشت تو چشت وصله وصلیم وقتشه همو بغل کنیم
چی شد دلت خواست منم دلم خواست
نازنینم نازنینم تو دلت یه دریاست
له له له بیا تو بغلم فوری له له له کسی نیست منمو توییم
له له له وای همدمم شدی له له له میشه منو بغل کنی

بذار گلم خودمو فدات کنم بچرخ دورم تو شدی ماله خودم
از گذشتت نمیخوام بپرسم نازنین بینمون هرچی بشه منو تو ماله همیم
له له له بیا تو بغلم فوری له له له کسی نیست منمو توییم
له له له وای همدمم شدی له له له میشه منو بغل کنی

میدونم حساسی نازی نازی من وجودمو میذارم تا بمونی راضی
دوست دارم نازنین وقتی موهاتو میبندی وای چه رقصی تو کی هستی
له له له بیا تو بغلم فوری له له له کسی نیست منمو توییم
له له له وای همدمم شدی له له له میشه منو بغل کنی

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

واسه همین گذاشتمش دیگه😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

تارفتم غیبتمو کردین

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

فکر کنم نازی از خوندن این آهنگ کاملا آب شد🤣

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط نویسنده ✍️
لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

اوهوم😂

امروز جلسه دوم رانندگیم بود خدا رو شکر یه چیزایی یاد گرفتم ولی خیلی ناراحتم مربیم خانمه یاد میده‌ها نمیگم خوب نیست ولی از من انتظار داره حرفه‌ای رانندگی کنم تا توی چاله میرم یا یه کم چپ و راست میشم غرزدناشو شروع میکنه 🤒🤕

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

داداشم مربیش آقا بود میگفت همون اول گفت صادرکِرت رمز حرکته دیگه چیزی نگفت بعد من☹️☹️

میدونی خانما رو ماشینشون خیلی حساسن تازه جزئی‌نگر هم هستن نمیگن بابا من پول دادم ماشینت به جایی هم بخوره مسئولیتش با خودته

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

صاد=تنظیم صندلی
الف=تنظیم آینه جلو
دال=دنده خلاص
ر=روشن کردن ماشین
کاف=بستن کمربند ایمنی
ر=زدن راهنمای چپ
ت=خواباندن ترمز دستی

همه اینا میشه صادرکِرت

فهمیدی قشنگم🤗

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

آره😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

یه جوری میگه لیلاجون که از صد تا فحش بدتره🤐🤐🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

با تو نیستم که مربیم رو میگم

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

آهان🤣

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

گفتی گیتار من پیانو میزنم خیلی هم عالی میزنم 14سالم بودمیرفتم کلاس عاشق پیانوبودم الآنم هستم توخونه هم داریم وقتی میزنم یه آرامش خاصی میگیرم خیلی خوبه گیتارهم دوست داشتم میخواستم هم برم ولی خب دیگه نشد امیرعلی هم گیتارزدن رودوست داره یه کم هم بلده بعضی وقتا میزنه وباهاشم میخونه عموم میگه من بجای دانشگاه ارتش بایدتو رومیفرستادمت توکازینوهای دبی😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

آفرین من عاشق پیانوئم😍

واقعا حق داره عموت 🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

به نظرم هر چی زودتر یاد بگیری بهتره امروز فردا نکن بعد چند سال دیگه درس و دانشگاه مشغول میشی بعدش ازدواج و اینا اصلا حوصله‌ات نمیکشه

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

ای بابا مگه چی گفتم🤣🤣

بالاخره که باید ازدواج کنی عزیزم😁

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

ولی رانندگی خیلی خوبه من هروقت عصبی میشم سوارماشین میشم وتامیتونم گازمیدم اصلا هرچی حرص دارم خالی میشه من عاشق رانندگیم خیلی حال میده بخدا

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

منم الان تو روندن اوکی‌ام‌..فقط دور زدن دور یه فرمون و پارک رو مشکل دارم ولی مگه کسی تو دو جلسه رانندگی یاد گرفته که من بگیرم

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

نه بابا من بعدازیادگرفتنم چندبارماشینمو کوبوندم به دیوار ایناعادیه یه بار ماشین مهردادو داغون کردم این خانمه زیادی سخت میگیره

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

واای منم 😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

واااااااااای دختربخدااون شب امیرعلی همین آهنگوباگوشی گرفت گذاشت واسم خدابگم چیکارتون نکنه همچین باهاشم میخوند وقرمیدادکه نگو

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

خوشحال باش دختر شوهرت خیلی دوست داره‌ها😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

چه فایده وقتی خودواقعیش میشه یه خل وچل مثل ستی ازش درمیاد🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

اتفاقا فانتزی من از شوهر آینده یکیه مثل امیرعلی شما به جاش شیطنت داره غیرتش به جاست رفیقه ناشکر نباش دختر

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط نویسنده ✍️
بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

همه چی تمومه ولی خیلی هم پرروازاونشب دیگه منوول نمیکنه بیجنبه😕

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

وقت نه عزیزم سال…سال

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

برای تو پررو نباشه بعد برای کی میخواد بشه؟😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

نمیدونم والاپدرمودرآورده اصلا شده یکی دیگه ازامیرارسلان داستان توهم بدترپرروتره

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

پناه بر خدا از امیرارسلان هم بدتر شده😲😲

میگن یکی رو محدود کنی بعد از آزادی زنجیر پاره میکنه حکایت شوهر توعه خب تقصیر از خودت بوده دیگه حالا مونده تا عقده‌های سه ساله‌شو جبران کنه عزیزم

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

دقیقا میخوادتلافی این سه سال روتواین چندروز باقی مونده دربیاره به قول خودش خاطره بسازه واسه روزایی که دیگه بچه داریم سنی ازمون گذشت اون موقع بشینیم ازاین روزابگیم وحال کنیم 😲ایشششششش چندش😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

یه نمونه‌شو تو رمان بوی گندم دیدین😂

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

وای نگوبچه هاخیلی گوگولین😘❤️ بعدشم غصه نخور این که من میبینم به بابای من رفته مراعات هیچکسونمیکنه 😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

میتونم تصورت کنم وقتی که داره این حرف‌ها رو میزنه‌ چقدر سرخ و سفید میشی😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

وااااای آره بخدا فقط دلم میخواد برم زیرزمین ولی خب اون عین خیالش نیست بعدم میگه خانوووومممم چرانگام نمیکنی ……پررو

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

هیچی دیگه اونوقت یادش می‌ره اسمشم چیه

بی نام
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

ولی خیلی مشتاقه باشماهاآشنابشه میگه مطمئنم وجوددوستای جدیدت باعث این همه خوشبختی

بی نام
پاسخ به  الماس شرق
9 ماه قبل

توروخداامروز یه پارت ازیاموربذار من همش توفکراین رمانم جون من هرروز مرتب پارت بذار

لیلا ✍️
9 ماه قبل

نمیخوام داستانت تموم شه حس میکنم تازه این رمان داره رنگ و بو می‌گیره 😟😍

حس بین مسیح و نفس…
چقدر اسماشون رو دوست دارم🤒

به عنوان نویسنده خیلی خوب تونستی چهره منفی و مثبت کاراکتر‌ها رو نشون بدی واقعا آفرین بهت این رمانت باید چاپ بشه دختر🙃🙃

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
9 ماه قبل

به نظرم یه شوک باید بدی بهمون🙃

فدات ستایش بانو😊😂

بی نام
پاسخ به  لیلا ✍️
9 ماه قبل

بفرماااااا حالتهای تحریکش کن نزاری یه وقت کسی به عشقش به این راحتی برسه پدرشونودربیار

سفیر امور خارجه ی جهنم
9 ماه قبل

ستی جونی پارت نداریم؟؟

دکمه بازگشت به بالا
123
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x