داستان کوتاه

داستان کوتاه ؛Zoha

4.3
(57)

داستان کوتاه؛ چند پارتی!

پارت دوم

********

فکر نمی کرد روزی آنقدر صدای آژیر پلیس برایش نفرت انگیز باشد . یا حتی در فکرش هم نمی گنجید که روزی ماشین های اداره را رو به روی خانه برادرش ببیند . شوک و حیرت زدگی مثل ببر تیز و درنده ای به جانش حمله کرده و هیچ چیز را نمی فهمید . حتی نمی فهمید که چطور در ماشین را باز کرده و حالا چند قدم تا سرهنگ فاصله ندارد . سرهنگی که پشت به او داشت به نیرو هایش دستور می داد

_ همسایه ها رو از محل حادثه دور کنین . ببریدشون اون طرف سریع

امیر شوک زده پا به جلو برداشت و تنها توانست کلمه ای از دهانش خارج کند تا گواهی آمدنش را به سرهنگ بدهد

_ سرهنگ…

سرهنگ با شنیدن صدای مردی که جای پسرش بود سرش را برگرداند و فاصله شان را پر کرد

_ امیر جان . ببخشید  این موثع شب گفتم بیای اینجا….

هنوز جمله ی سرهنگ کامل نشده بود که صدای امیخته با زجه در گوش همه ی افرادی که انجا بودند اکو شد صدایی که بیش از حد برای امیر اشنا بود

_ چرا نمی فهمید شوهر من امید نمرده چرا نمی فهمید این جنازه امید من نیست برید جنازه هر کی هست برید به خانوادش اطلاع بدید الان نگرانشن

حالا امیر عباس بود که نمیخواست باور کند الان او اینجا جلوی خانه برادرش ایستاده . نمیخواست باور کند این صدا، صدای رها زنِ برادرش بود . دیگر نمیخواست هیچ را باور کند . حتی سرهنگی که با درد چشمانش بسته شد

_ پسرم ببین…

حال الانش را درک نمی کرد شوک ؟ ناراحتی ؟ غم ؟ حالش چطور بود؟ ولی این بین فقط چیز را میدانست که حالش آنقدر بد است که دست سرهنگ که روی شانه بود رو پس زده بود و به سمت ماشین  قدم برداشته بود

_ امیر جان پسرم . صبر بده

امیر که بود؟ احساس میکرد امیر چند لحظه پیش ،روحش با همان صدایی که خبر از نبودن برادرش میداد کشته شده.

_ امیر پسرم صبر کن . من باید یه توضیحاتی به تو بدم

اما امیرعباس فقط سلانه سلانه به سمت ماشینش پا بر می داشت و توجهی به هیچکدام از صدای اطرافش نمی کرد تا اینکه یک طرف بدنش به ان سمت کشیده شد

_ پسر به خودت بیا . میگم به خودت بیا

امیر تنها پوزخندی رو لب هایش نشانده بود و محکم پلک هایش رو تکان می داد . انقدر پوکر فیس و در حالت شوک به سر می برد که سرهنگ مجبور شد از اخرین راهکار استفاده کند . سیلی زدن!!!!!!

_ پسر!!!!! به خودت بیا

پسرک پلک هایش به یک مرتبه باز تر شدند و کمی از شوک در آمد

_ سرهنگ بگین که اون زجه هایی که من شنیدم دروغ بوده بگین سرهنگ

سرهنگ ناراحت دست روی شانه امیر گداشت نه ای زمزمه کرد که باعث شد امیر چشمانش را با درد باز  و بسته کند . خودش همیشه صحنه های قتل این خبر وحشتناک را به خانواده مقتول می داد ولی خودش هیچ وقت در چنین شرایطی قرار نگرفته بود . تازه داشت درک می کرد آن خانواده های داغ دیده را … آن اشک های پنهانی پدر و برادر و زجه های دردناک مادر و خواهر . همه و همه امشب برای خودش تداعی شده بود . هیچ وقت فکرش را هم نمیکرد خودش جز یکی از همان خانواده مقتول بشود هیچوقت….

_پسرم میدونم برات چقدر سخته که تنها برادرت رو از دست دادی اما الان یه بحث مهم تر هست . این که مشخصه که این قتل عمدی انجام شده

سری که پایین انداخته بود را به ضرب بالا اورد . از خود کلمه قتل هم واهمه داشت چه برسد به اینکه قتل عمدی هم باشد وای

_ چی سرهنگ؟ قتل عمدی؟

این صدای لرزان قطعا برای سروان ممتازِ اداره اگاهی خوب نبود؟ بود؟

_ ببین پسرم میدونم خیلی برات سخته این هایی که میگم اما واقعیته . اول از همه که دست و پای برادرت قطع کردن و بعدشم تیری به سرش زدن و بعد سرش رو از تنش جدا کردن

چه میگفت . سرهنگ صادقی چه کلمات وقیحانه ای را از دهانش خارج می کرد . برای اولین دلش میخواست در روی بزرگترش بایستد و بگوید :

_ بس کن ! بس کن مرد

اما همیشه وقایع خیلی دردناک بود خیلی دردناک .

_ پسرم من صبر می کنم تا چند روز اینده که یکم خودت و خانم برادرت بهتر بشید تا باهاتون یه صحبت جدی داشته باشم . چون این اصلا قضیه ای نیست که بشه ازش راحت گذشت . به پدر و مادرت هم حتما خبر بده بالاخره حقشونه بدونن چه اتفاقی افتاده

امیر دیگر تحمل ایستادن را نداشت ‌ . مثل درختی شده بود که در تنه اش تبری فرو می کنند و درخت می افتد . فرو ریخت ….. و سرهنگ بعد از نفس عمیقی دست روی شانه پسرک گداشت و ادامه داد

_ نگران نباش پسر قاتل برادرت رو پیدا میکنیم خیلی زود مطمئن باش

قاتل ؟ قتل؟ مقتول؟  تا به حال در کل طول زندگیش انقدر از این کلمات نفرت نشان نداده بود . اما حالا از ته ته قلبش نفرتش به این کلمات موج میزد …….

عزیزان برای اینکه پارت سوم رو بخونید حتما نظراتتون رو برام کامنت کنید و امتیاز بدید 😘 . ممنون از همتون🥰

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 57

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Zoha Ashrafi

ضحیـــ، نویسندهـــ هـیاهو و ژوان🤎
اشتراک در
اطلاع از
guest
81 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
HSe
HSe
7 ماه قبل

چقدر وحشی بوده کسی که برادر رو کشته !!😬
حالم بد شد😅
ولی در کل خیلی خوب بود منتظر ادامش هستم …

منم یه دلنوشته فرستادم تا ادمین تایید کنه … خوشحال میشم حمایت کنید ♥️

HSe
HSe
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

مرسیییی❤️

FELIX 🐰
7 ماه قبل

خوب بود👏
ولی از ژانر جنایی انتظار داشتم ترسناک تر باشه و آدم استرس بگیره …. اما

FELIX 🐰
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

منتظرم ضحی😈😈😈😈😈
من ۱۲ ، ۱۳ سالم بود ی رمان نوشتم تو ژانر ترسناک ، الان میخونم میگم عجب مخی بودم

Ghazale hamdi
7 ماه قبل

یعنی عاشق این لطافت وجودتم🤦‍♀️😅
عالی بود ضحی خله پر قدرت ادامه‌ بده🥰🤗

Newshaaa ♡
7 ماه قبل

وووییییی حالللممم بد شددد😭
چقدر وحشتناککک🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️😭😭😭
خدا بگم چی کارت کنه ضحیییی😂😂😂🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

نمیدونم به اونش فکر نکردممم🤦🏻‍♀️😭

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

مغزم نمی‌کشه هر چی خود خدا صلاح بدونه همون🤦🏻‍♀️

لیلا ✍️
7 ماه قبل

چقدر خوشحالم از پیشرفت‌هات ضحی‌جان روز به روز موفق‌تر از قبل همیشه بدرخشی🌻🌞

sety ღ
7 ماه قبل

ضحی مو های تنم سیخ شدن دختر🤦‍♀️🤣
خیلی خوب مینویسی😍❤

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

دستت درد نکنه واقعا🤣❤️

Fateme
7 ماه قبل

عالییی❤️توی ژانر ترسناک و جنایی واقعا استعداد داری

saeid ..
7 ماه قبل

داستان خوبی داره
قلمت هم خیلی زیباس ضحی بزی😁

saeid ..
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

خواهش میکنم خواهر بسیجی عزیز😎

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

ضحی آهنگ مورد علاقه ات رو میشه بگی😁تلگرام باز نشد اینجا پرسیدم

Newshaaa ♡
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

نه میخواستم یه مشاپ درست کنم😂
واااا یعنی هیچ آهنگی نیست که دوستش داشته باشی؟😂😂🤦🏻‍♀️
لیلا هم که نگفت بذار از تارا هم بپرسیم🤣

تارا فرهادی
7 ماه قبل

عالی بودش ضحی خله 🧡🧡🧡🧡🧡🤗🤗🤗

Newshaaa ♡
پاسخ به  تارا فرهادی
7 ماه قبل

تاراااایی آهنگ مورد علاقت میگی؟؟🥲

تارا فرهادی
پاسخ به  Newshaaa ♡
7 ماه قبل

برا چی؟🤣🤣
دلم میخواد بیام پیشت تو بغلت آروم بگیرم
یعنی عاشقشم🤣🤣

Newshaaa ♡
پاسخ به  تارا فرهادی
7 ماه قبل

هیچ داشتم تمرین میکردم گفتم یه مشاپ بزنم با آهنگای مورد علاقتون که فقط تو گفتی🤦🏻‍♀️🥲😂

تارا فرهادی
پاسخ به  Newshaaa ♡
7 ماه قبل

اگه خوندیش تو شاد برام بفرستی حتما🤣
بچه ها خو بهش بگید

Newshaaa ♡
پاسخ به  تارا فرهادی
7 ماه قبل

باشه🥲💋شاد خوب نیست کیفیت صدا میاد پایین اگه تل داری اونجا میفرستم…ولی این آهنگ رو نشنیدم تا حالا اول باید برم گوش کنم بعد:)
لیلا هم گفت الان دیدم
بچه ها هر کی دوست داره بگه🙃

تارا فرهادی
پاسخ به  Newshaaa ♡
7 ماه قبل

تل و حذفیدم
اشکال نداره شاد بفرست ببینم کارت چطوریه 🤣🤣🤣🤪

Newshaaa ♡
پاسخ به  تارا فرهادی
7 ماه قبل

آخه شاد واقعا خیلی اپ سطح پایینیه در زمینه ی صدا و این چیزا…واتس اپ نداری؟

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
7 ماه قبل

بی احساس_شادمهر

تارا فرهادی
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

بی احساس دیدی گفتم ته این رابطه بم بسته دیدی گفتم قلب سنگیت از هیچی نمیترسه🤣🤣
منم دوسش دارم این آهنگو🤪

saeid ..
پاسخ به  تارا فرهادی
7 ماه قبل

🤣🤣👍👍
من خیلی دوست دارم

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

واااییی چرا آهنگای مورد علاقه ی منو میگین تو و لیلا🥺😂😂😂

saeid ..
پاسخ به  Newshaaa ♡
7 ماه قبل

خیلی قشنگه..
🤣🤣🤣

FELIX 🐰
پاسخ به  Newshaaa ♡
7 ماه قبل

آهنگ Bad Guy از Billie Eilish
تل دارم.

،،،
،،،
7 ماه قبل

ضحی یعنی انقدرخونخواری تووای خدابه دادشوهرت برسه 😞😞😞😂

saeid ..
7 ماه قبل

دوستان
ی سایت پیدا کردم میشه از دفتر عکس بگیری
بعد خودش تایپ می‌کنه میتونی کپی کنی
حالا نمی‌دونم شاید بعضیا می‌دونن😊

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

کدوم سایت

شما رو دفتر مینویسین؟

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

متن یار هستش ولی باید کامل خوش خط باشه که بتونه بنویسه
راحت دیگه نیاز نیس سه ساعت تایپ کنی
امروز پیدا کردم

من اره روی دفتر می‌نویسم…تو چی؟

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

تو دفترچه یادداشت گوشیم همیشه هم چند جا کپی نگهش میدارم اکثر نویسنده‌ها رمانشون رو تو گوشی یا لپ‌تاب تایپ میکنند اینجوری سخته که بمیرم برات😞

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

یعنی از همون شروع تو گوشی تایپ میکنید؟
اره واقعا سخته ی بار تو دفتر می‌نویسم ی بار هم تایپ
خدا نکنه🥺
ولی داستان کوتاه نوشتنی تو گوشی همون تایپ میکنم

FELIX 🐰
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

ولی لیلا برای چاپ کردن تو برگه بنویسی راحت تر چاپ میشه
تو لب تاب باز راحت تر از گوشیه

saeid ..
پاسخ به  FELIX 🐰
7 ماه قبل

یعنی برای چاپ نمیشه متن تایپ شده پی دی اف بدی چاپ کنن؟!

لیلا ✍️
پاسخ به  FELIX 🐰
7 ماه قبل

عه؟ آخه نویسنده‌های بزرگ هم گفتم که بیشتر رمانشون رو تو فایل قرار میدن بعد از طریق همون فایل میشه چاپ کرد

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

اره
منم برای همین هر چی مینویسم تبدیل به فایل میکنم

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

به نظرت خوب نیس ی بار تو دفتر بنویسم؟

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

توی کاغذ حس بهتری به آدم میده من به خاطر سختیش گفتم آخه من اینجوری توی گوشی راحت‌ترم

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

میدونی تو کاغد یه بدی داره نمیشه ویرایش کرد ولی تو گوشی میتونی هر جا که خواستی حذف یا اضافه کنی

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

منم راحتم اینطوری
ولی من هیچی به ذهنم نمی‌رسه اون طوری

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

چی به ذهنت نمیرسه…برنامه؟

کلی برناند ورد تو مایکت یا گوگول وجود داره میتونی دانلود کنی

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

نه بابا
کلا نوشتن داستان بود..گوشی تایپ کنم اول تمرکزم رو بهم میریزه
کلمات به ذهنم نمی‌رسه اصلا

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

آهان😂😂 من نه مشکلی ندارم ولی رو مود نوشتن فعلا نیستم

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

😊👍

FELIX 🐰
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

من چون میخوام رمان بنویسم و چاپلین کنم از چند جا پرسیدم گفتن رو برگه بنویسین شماره گذاری کنین تا به ترتیب چاپ شه برگه ها

لیلا ✍️
پاسخ به  FELIX 🐰
7 ماه قبل

جداً ؟ ولی آخه من مصاحبه یه نویسنده رو خوندم میگفت تو گوشیم تایپش کردم…چی بگم🤷‍♀️

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

واقعا اگه تایپ گوشی رو چاپ نکنن خیلی بد میشه 😞
وای خدا چقدر حس خوبی بهم میده به این فکر کنم که میشه چند سال دیگه ی کتاب چاپ کنم
همه بخونن..اسمم روش باشه 😊🥺
اصلا تمام فکر و ذکرم شده
اگرچه الان قلمم درحدی نیست
ولی فکر میکنم بهش..انگیزه نوشتن میده بهم😊🥺

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

آره خب آخه بیشتریا تو لپ‌تاپشون تایپ میکنند…اون روز رو میبنم که موفق میشی جانم از مسیر پیشرفتت لذت ببر

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

امیدوارم

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

من فقط ی جا کپی نگه داشتم

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

ولی خوب این سایته خوبه‌ها میشه متن کتاب رو هم کپی کرد

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

اره خوبه

Newshaaa ♡
7 ماه قبل

ضحییییی بیا تل

saeid ..
7 ماه قبل

ضحی ی فیلم ترسناک هستش جنایی
یارو روانی سادیسمی هستش آدمارو می‌کشه و از پوست اونا برای خودش ماسک درست می‌کنه
خیلی هیجانی هستش
اسمش کشتار با اره برقی در تگزاس
آخری فقط دوبله است..دوست داشتی نگاه کن
🤣

saeid ..
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

برای همین میگم نگاه کن🤣🤣

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

وای خیلی وحشتناکه خدا قسمت هیچ کس نکنه

تارا فرهادی
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

حوصلم پوکید
تازه با دوستم بیرون بودم مثلا
نیم ساعتی هست اومدم خونه ولی نمیدونم چرا هی دلم میخواد یه اتفاقی بیوفته یه هیجانی یه چیزی چی میدونم رد دادم کلا حوصله رمان خوندنم ندارم چه مرگمه؟😞🤣🤣🤣🤦🏽‍♀️

دکمه بازگشت به بالا
81
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x