رمان ارباب عمارت
رمان ارباب عمارت پارت 1


در زدم…..
گفت بیا تو
رفتم داخل اتاق…اتاق ارباب عمارت…. ارباب ارسلان!
_چندسالته؟
_۱۷سالمه ارباب
_اسمت؟!
_اسمم….اسمم ضحاست
_خانوادت کجان؟
_خانواده ندارم ارباب!
_پس از کدوم گوری امدی؟!
فرار کردی از خونه؟!
_نه بخدا ارباب… خانوادم توی تصادف مردن….
با نگاهی مظلوم نگام کرد
_یعنی خواهر و برادر نداری؟
_نه ارباب…البته داشتم، ولی اونا هم توی تصادف مردن!
_میتونی توی اشپز خونه کار کنی…..
_جدی میتونم؟؟؟
_مگه من باتو شوخی دارم بچه؟!
از همین امروز میتونی زیردست الهه کار کنی، هرچی الهه گفت میگی چشم
هر کاری گفت انجام میدی
فقط میگی چشم
نویسنده عزیز لطفا طول پارت رمانت زیاد باشه در غیر اینصورت تایید نمیشه
حتما