رمان رویای ارباب

رمان رویای ارباب پارت ۱۴

4
(299)

امروز روزی بود که خواهرش را تقدیم خاک میکرد…

چرا بدبختی هایش تمام نمیشدن!؟
حالا دیگر خواهرش میرفت کنار پدر و مادرش…
کاشکی او هم با خود میبرد….
حالا که کسی را نداشت،زندگی کردن برایش چه معنی داشت!

پشتش به رها گرم بود…که او هم از پیشش پرکشید..!

زجه ها و گریه هایش را فقط با امپول و قرص خواب آور آرام میکردند…

خواهرش را کنار دو قبر…قبر پدر و مادرش خاک کردند…

**************

حالا ۴٠ روز از اون روز تلخ میگذشت…
از اون روزی که برای همیشه بی کس و تنها شد…
از اون روزی که بدن بی جان خواهرش را در خاک گذاشتن…

در این ۴٠ روز فقط در اتاق خواهرش میخوابید،عروسک هایش را بغل میکرد….لباس هایش را بغل میکرد و بو میکرد…
بوی خواهرش را میدادند…

نه غذا میخورد نه آب….
حرفی هم نمیزد،انگار روزه ی سکوت گرفته بود،تنها جایی هم میرفت سرخاک بود!
که بیشتر موقعه ها نگین مانعه رفتنش میشد…

روی تخت دراز کشید بود، لباسش را بغل کرد بود

_رویا…رویا جونم
بیا یکم غذا بخور

فقط نگاهش کرد….هیچ حرفی نزد

_داری از دست میری رویا
الان این کار هارو میکنی رها برمیگرده!؟

_نه…ولی دل آتیش گرفتم که آروم میشه!

_قربونت برم
بیا بریم غذا بخوریم،بعدش باهم بریم سرخاک

_واقعا میبریم؟!

لبخند بی جونی زد
_آره فداتشم..

جلو رفت و دستش را گرفت تا بلند شود،بعضی موقعه ها میگفت چشمانش تار میبیند!
بخاطر گریه کردن زیادیَش، چشمانش دیگر سو نداشتن!

باهم ناهار خوردن، بعد ناهار هم به گل فروشی رفتن و یک دسته گل گرفتند و سرخاک رفتن

_میشه تنهام بزاری!؟

_رویا…

_خواهش میکنم!

نفسش را خسته بیرون فرستاد،میترسید حالش بد شود..

_من میرم تو ماشین منتظرتم

_باشه

دستش را روی قبر سرد پدرش کشید…

_کاش بودین…
اگر شما دوتا بودین،شاید الان رها زنده بود…
الان اینقدر من بی کس و کار نبودم
پشتم بهتون گرم بود حداقل…
ولی الان که رفتین چه کنم!؟
با این همه خاک چه کنم؟!
با این دلی که حسرت یک دیدارتون رو میکشه چه کنم!؟
دلم میخواد ببینمتون…بغلتون کنم…بوستون کنم…دلمو خوش کنم به اینکه منم خانواده دارم!
پدر دارم
مادر دارم
خواهر دارم

دوباره اشک از چشمانش جاری شد…
دلتنگ بودن، بدتر حس دنیاست!

_وقتی رفتین، با خودم گفتم من الان باید قوی باشم…باید درمون درد خواهرم باشم
نباید بزارم حسرت پدر و مادر داشته باشه
نباید بزارم بگه من پدر و مادر نداشتم واسم اینو نخریدی!
میدونستم هرکاریم کنم،نمیتونم جای شما رو براش بگیرم….
ولی تسلیم نشدم…بازم همه کار کردم
ولی نشد
رها اومد پیشِ خودتون…
منم زود میام پیشتون…دوباره میشیم یه خانواده
دوباره کنار هم یه زندگی میسازیم که همه حسرتش رو بخورن!

(کامنت یادتون نرهاااا
با کامنت هاتون بهم انرژی میدین🥺💙)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا : 299

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahar mahdavi

✌️😁
اشتراک در
اطلاع از
guest
27 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا ✍️
6 ماه قبل

من خودم دارم پارت غمگین تایپ میکنم دیگه اینو خوندم بیشتر بهم ریختم😥💔

راستی اگه نوش‌دارو رو بخونی خوشحال میشم همونجور که کارهای بقیه رو دنبال میکنم انتظار حمایت رو از تک تکتون دارم😊

HSe
HSe
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

حتما لیلا جونم ما از رمان قشنگت حمایت میکنیم … 💜
واقعا بیشتر نویسنده های سایت ها خیلی عالی مینویسند … کاشکی از یکجا حمایت و دیده میشدند 🥲❤️

لیلا ✍️
پاسخ به  HSe
6 ماه قبل

مرسی تو همیشه بهم لطف داری گلی😘🤗

فقط منظورتو نفهمیدم سایت‌ها منظورت چی بود؟

HSe
HSe
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

قربونت🥲❤️
مد وان … رمان وان … رمان دونی … توی همه این سایت ها نویسنده های زیادی هستند که قلمشون خیلی خوبه و واقعا لایق دیده شدن هستند …

HSe
HSe
پاسخ به  HSe
6 ماه قبل

دنیای رمان هم هست … ولی برای گذاشتن رمان خیلی شرایط داشت ، اونجا حس میکنم بیشتر حمایت میشه و کاربران بیشتری داشت .
من از دنیای رمان هم رمان خوندم … قلمشون قویه ولی همونطور که گفتم خیلی شرایط داره ….

دوستدار صداقت
دوستدار صداقت
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

نوشداروعالی ،خداقوت خانم مرادی دنبالش میکنم وقلمتون خوبه ،موفق باشید

HSe
HSe
6 ماه قبل

خیلی غمگین بود سحرجان 😥 وقتی میخوندم همه بدنم لرزید ، خیلی غم بدیه …
خسته نباشی …

تارا فرهادی
6 ماه قبل

الان وقت ندارم سحری شب میخونم نظر میدم🥺🥺

Ghazale hamdi
6 ماه قبل

خیلی نامردی اشکم دراومد🥺
رویا خیلی گناه داره😥

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
6 ماه قبل

من کجام نامرده🥺😥

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
Sahar Mahdavi
پاسخ به  Ghazale hamdi
6 ماه قبل

نزار بگم دیگه😏
هرچند همه از شاهکارات خبر دارن
یکیشونو برات میگم،چون اگه نگم این دلم میترکه!
گند زدن به زندگی آرمان و هلما….

Ghazale hamdi
پاسخ به  Sahar Mahdavi
6 ماه قبل

فقط همین یدونست دیگه که اونم از کجا میدونید شاید گند نزدم🥺🥺😥

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

ناراحت شدم برا رویا ولی قشنگ بود سحر خانم پارتا رو طولانیتر کن

تارا فرهادی
6 ماه قبل

و اینک آیدین وارد میشود البته وارد شده بود الان به صورت جدی مگه نه سحری؟🤣🤣
خسته نباشی طولانی تر بده لطفا🥺😍💜

Tina&Nika
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
6 ماه قبل

بابا چرا با اسم من اینجور کار رو میکنید اخه 😂 هر چی کاراکتر منفی اسم من روشه

لیلا ✍️
پاسخ به  Tina&Nika
6 ماه قبل

برای اینکه فقط یه تینای مهربون و خوب داریم🙃🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
Sahar Mahdavi
پاسخ به  لیلا ✍️
6 ماه قبل

اون که بله…
دیگه من چیکار کنم آیدین عاشق تینا خانوم شده!؟😂

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
Sahar Mahdavi
پاسخ به  Tina&Nika
6 ماه قبل

😂😂😂😂😂😂😂😂

Tina&Nika
6 ماه قبل

زیبا بود سحر جان ❤️ بی صبر منتظر مائده هستم

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
Sahar Mahdavi
پاسخ به  Tina&Nika
6 ماه قبل

مرسی تینا جونم🤣👌🏻🤍
امشب مائده رو تایپ میکنم، دیگه فکر کنم فردا تایید کنه
یا شایدم امشب ستی دوباره انلاین بشه😊

دکمه بازگشت به بالا
27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x