نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان دختر سرکش

رمان دختر سرکش پارت ۱۵

3.6
(10)

#part_۲۲
دخی سرکش

_دیگه واقعا داشتم از پله ها میوفتادم لبه پله پام میزاشتم چشمام داشت بسه میشود یهو پام لیز خورد افتادم رفتم پایین ی جیغ بدی کشیدم گلدونم زدم افتاد زمین تیکه تیکه شد
حسام_برگشتم رفتم اشپزخونه داشتم دنبال قرص سردردمیگشتم که صدای جیغ اومد بدو رفتم تو حال دیدم نگاره
نگار_اخ پام آه پام دستمو گذاشتم رو زمین که بشینم شیشه تیکه هایه گلدون رفت تودستم آیی دیگه اشکم دراومد
حسام_نگران رفتم پیشش نگار حالت خوبه چیکار میکنی دستشو گرفتم تو دستم خونریزی داشت نگار اروم باش زنگ زدم اتاق سوسن گفتم بیاد زود کمک کرد بردیمش تو ماشین
۱ساعت بعد
دکتر_حسام جان چیزیش نیس دستشو بخیه زدیم اب نخوره به دستش پاشم که ضربه دیده کبود شده یه چند هفته بزارین بسته بمونه تا خوب بشه اینم پماده و ویکسه درده پاشو کمتر میکنه اینم واسه دستشه
حسام_به فرانسوی باهاش حرف زدم بعد رفتم پیشه نگار با سوسن بردیمش تو ماشین راه افتادیم طرفه خونه تو راه هیچ حرفی بینمون ردو بدل نمیشود
نگار_عجب ترجیح دادم حرفی نزنم از فضایه بیرون لذت ببرم به مردم نگاه کنم
حسام_حواست به نگار باشه سوسن بیشتر برس بهش نگار چیزی لازم داشتی یا به سوسن بگو یا به سوسن بگو بهم بگه بگیرم واست حواستم جمع کن مراقب باش الان خوبی
نگار_آره خوبم باشه . رفتیم خونه گرفتم مثله چی خوابیدم سوسن صبح با بشکون بلندم کرد بازم حسام نبود هیچ نمیدونم کجا میره کجا میاد کی میره کی میاد هی پاشدم لباسایه خوشگل از کشوم دراوردم پوشیدم یکمم ارایش کردم رفتم پایین صبحانمو خوردم سوسن داشت ظرفارو میشوست از پشت اروم رفت یدفه یه دستمو گذاشتم رو شکمش قلقلکش دادم اولش ترسید ولی بعد خیسم کرد با اب
سوسن_ای وروجک وایستا ببینم کفگیر برداشته بودم افتاده بودم دنبالش اونم میخندید فرار میکرد زبونش نشون میاد اخرم به نفس نفس افتاد نشست معلوم بود پاش درد گرفته نشون نمیداد
نگار_ایفون به صدا دراومد رفتم جلو کیا بود سوسن فرستادم پی کارش رفتم جلو در نگهبان نزاشت درو باز کنم گفتم بگو کیا بیاد تو
کیا_زود رفتم تو حیاط رفتم پیشه نگار
سلام..
_سلام بگو ببینم چی شد .
کیا_درست بود زندست باهاش حرف زدم به سختی گفت مجبور شده ترکش کنه میدونسته حسام ولش نمیکنه صحنه سازی کرده ولی پشیمونه فهمیده تو اومدی تو زندگیش نمیتونه باخودش کنار بیاد افسرده شده خون گریه میکنه پدرمادرش ول کرده تنها زندگی میکنه حتی بهش تجاوزم کردن نمیدونه حسام قبولش میکنه یانه واس همین جلو نمیاد
نگار_چشمام بستم یلحظه خواستم برم تو یادم افتاد این اینجاست ازش خواستم بیاد تو ولی نیومد گف میره کار داره اتوکشیده بود
کیا_تو چرا هیچ احساسی به حسام نداری تو واقعا زنشی چطور با حسام اشنا شدی چرا اینه خیالت نیس
_خودمم نمیدونم چمه نگرانم یا نگران نیستم حالم خوب نیس. معلومه که زنشم دیگه فضولی نکن دستتم دردنکنه
کیا_مشکوک نگاش کردم دستت چشه؟. از من خوشش نمیاد حسام حتما گفته نیای پیشم نگران نیسی دعواتون بشه
نگار_طوری نگاش کردم به خودشم شک کرد خدافظی کرد رفت زودی رفتم تو اتاقه مشترکمون زیرکانه کلید کمدش رو پیداش کردم البوم دراوردم فقد کافیه خودتو بزاری جایه طرف تا بتونی حدس بزنی کلید کجاست رمزایه گوشی مامانم اینطور باز میکردم یادش به خیر مامان مامان!دلم تنگ شده بود براش برایه اغوشش برایه مهرومحبتو جیغ و غر زدناش هی هی روزگار
البوم باز کردم بهم میومدن غمگین نگاشون کردم دختر نازی بود ولی به پایه من نمیرسید کلی عکس داشتم تو بغل هم سنگینی نگاهیی روخودم حس کردم
حسام_نگهبان زنگ زد گفت کیا اومده خونمون با نگار حرف زد بعد رفته به نگهبان گفتم کسی اومد خبر بده و اونم گوش کرده بود . خودم رسوندم خونه اروم رفتم بالا از پله ها دره اتاقم باز بود نگار نشسته بود به البوم نگاه میکرد تعجب کردم متوجه اومدنم شد نگاهم کرد
نگار_عه سلام ه هه هه خوبی چطوری یه طور نگاه میکرد چه‌زوداومدیاا؟ البوم بستم بردم پشتم اروم
حسام_البوم من دسته تو چیکار میکنه بلند شد راست گذاشتش رو تخت
_سرمو انداختم پایین گفتم کنجکاو شدم
حسام_بی خود کی گفت دست بزنی به وسایلم چرا نگاه کردی بدون اجازه
_چیزی نشده که یه عکس بود حالا
حسام_برداشت گذاشت تو کمد قفل کردگذاشت تو جیبش ۲تاکلید داشتم نگار اون یکی کلید؟. کیا اینجا چیکار داشت باتو مگه نگفتم دوری کن ازش
_کلیدو گرفتم دستم دادم بهش با تعلل چیزه .اخه ..

#part_۲۳
دخی سرکش

حسام_بهت گفته بودم گوش ندی بد میبینی .چی گفتین به هم ؟
نگار_یعنی چی . باحالت عصبی بلند گفتم مگه باید به توام توضیح بدم به تو چه به تو چه
حسام_عصبیم کرد چسبوندمش به دیوار حواست باشه با کی داری اینطوری حرف میزنی صدام خودبه خود بالا رفته بودو اون تونسته بود عصبیم کنه
_داشت خفم میکرد که دوتا دستام گذاشته بودم رو دستاش تا بتونم یکم از فشار دستاش کم کنم ولی فایده نداشت پرتم کرد زمین نشست کنارم موهامو کشید تا سرمو بگیره طرفه خودش چشمامو روهم فشار دادم یه آه کشیدم اشکام میرفت شدت میگرفت
حسام_کنار گوشش غریدم بگو به من اون کیایه عوضی چی گفت بهت
نگار_ولم کن با دستم فشار دادمش کنار بره اما نرفت میگم بهت میگمممم
اون دختری که باهاش رل بودی عاشقه هم بودین زندست اره زندست اومد اینو بگه حتی روز تولدمم بود حالا گورتو گم کن عوضی
حسام_ماتم برد غیر ممکنه موهاشو ول کردم اون اون ..مگه.. نمرده بود
نگار_ازجاش بلند شد هی سرشو تکون میداد بزور خودشو به در اتاق رسوند از پنجره دیدم رفت سوار ماشین شود
چرا من قبول کردم چرا من واقعا قبول کردم چرا چرا نمیتونم ولش کنم سخته برام چرا باهام این رفتارو داره یه لبخند تلخ زدم اشکام پاک کردم نفس بالا بیا چندتا مشت زدم به قلبم نه نه گریه نکن افتادم زمین تا میتونستم گریه کردم
۱ماه بعد
حالا اون دختره فهمیده بود که حسام فهمیده زندست تو عمارت رفتو امد داشت بعضی اوقات پولم میگرفت از حسام ولی حسام باهاش زیاد خوب نبود اون دختره چاپلوسی میکرد شده بود یکی از خدمه این خونه
اسمش راشل بود حتی حرفاشم نمی‌فهمم اونم همینطور سعی کردم کاری به کارش نداشته باشم چون حسام اخطار داده بود
راشل_این همون دختریه که الان من باید به جاش بودم باید یه طور از دستش خلاص شم نمیشه اینطور شکلات داغ گذاشتم جلوش داشت کتاب میخوند کتابو کنار گذاشتو یه نگاه بهم کرد گفت با اشارع بدم دستش دادم دستش با اخم عصبانیت که از دستش ول کرد ریخت زمین شکست با تعجب نگاش کردم
_ای دختره احمق چیکار میکنی مگه کار بلد نیستی سوسن این دختررو بنداز بیرون
راشل_حتی یه کلمه هم نفهمیدم ولی فهمیدم داره خرابم میکنه
سوسن_راشل چیکار میکنی ها هواست جمع کن . خانم اقا ..
_لابد نمیزاره اخراج شه هوم؟
حسام_جلو در ورودی وایستاده بودم با نگهبان حرف میزدم دیدم از تو صدایه بحث میاد رفتم تو دیدم دارن بحث میکنن
چه خبره اینجا؟
نگار_هیچی. عشقتون بلد نیس خوب کار کنه همین .
حسام_گفتم بهش کار نداشته باش این ازاون دخترا نیست تمومش کن نگار
نگار_با زبونش لبشو تر کرد دست به سینه اومد جلوم حتی تو اون حالتم که معلوم نبود چه حسی داره جذاب بود
اگه خیلی دوسش داری نمیخوای دست به سیاه سفید بزنه چرا نمیکنیش خانم این خونه منم بشم کلفت چرا اصلا منو ولم نمیکنی اون بشه خانم این خونه از گل نازکتر نشنوه تو که اون دوسش داری اروم پلک میزدم نفسم داشت اروم تر میشود همینطور نگاش میکردم که اشاره کرد برن سره کارشون
حسام_من دیگه علاقه ای به اون دختر ندارم یه نگاه به دورم انداختم گذرا دست کشیدم تو موهام
چون یکی دیگرو دوسش دارم دوست دارم اون خانم خونم باشه نگاش کردم گفتم کسی تو نمیشه و جایه تو نمیاد و هیچ وقت ولتم نمیکنم پس حرفشو نزن ردشدم ازکنارش رفتم بالا تو اتاقم
نگار_به جایه خالیش نگاه کردم سرخو سفید شدم لعنت به این شانش رفتم تو حیاط هوا تاریک بود لامپا پروژکتور حیاط روشن بود رفتم زیره درخت نشستم رو چمنا دراز کشیدم دوسم داره واقعا با فکرش خنده به لبم اومد زود سرم تکون دادم اوف بچه تورو چه به این چیزا خل تو الان باس سره درسو مشق یادگیری زبان فرانسویت باشی جون به سر شدم تا راضیش کردم بزاره برم مدرسه اونم با نگهبان حتی پول داد به مدرسه که حواسشون به من باشه تا جایی بیرون از مدرسه نرم تا نگهبان یا خوده حسام نیومدن 😐😒مامانم الان چیکار میکنی بابا کجایی پارم پارمیسم دلم واسه خل بازیات تنگ شده یعنی ازدواج کردی تا الان؟.
ابجیام .دلم واسه همتون تنگ شده
یه آه از سر دلتنگی کشیدم بلند شدم رفتم تو اتاقه مشترک
#part_۲۴

_داشتم میرفتم داخل خونه که برم‌اتاقم دیدم صدای سگم نمیاد رفتم طرفه قفسش صداش کردم ولی نیومد بیرون نشستم‌توشو نگاه کردم دیدم خوابیده یکم دیگه دقت کردم دیدم از دهنش کف رفته همونجا ساکت نشستم روزمین نگاش کردم دندونام به هم میخورد اون تنها رفیقم تو این خراب شده بود کاره کاره اون دختره ک ..نیه چرا کشتیش
بلند شدم ازجام سریع رفتم تو صداش کردم
راشل_ه لابد از مرگ سگه عزیزش ناراحته از جام بلند شدم گفتم هوم؟
نگار_تونسته بودم یاد بگیرم فرانسوی یکی زدم‌تو گوشش موهاشو گرفتم تا میخورد زدمش اونم‌کم نیاورد هرچی بدو بیرا بود به هم گفتیم چرا سگمو کشتی چرا چرا چرا عوضی دستشو گاز گرفتم که اونم موهام گرفت کشید منم موهاشو کشیدم
راشل_ول کن ول کنم
نگار_کورخوندی دختره … با یه مشت زدم تو شکمش
راشل_دلم به رویه خودم نیاوردم پرتش کردم‌رو زمین که سرش خورد به گوشه ی میز عسلیه مبل یکم‌دوروبرو نگاه کرد بیهوش شد
حسام_سوسن این صدایه چیه باز
سوسن_هیچی اقا دارن دعوا میکنن بعدا میگم بزارین سواشون کنم بعد رفتم از پله ها برم پایین که راشل خانمو پرت کرد خانم بیهوش شد دستمو گذاشتم جلو دهنم اقا از اتاق اومد بیرون وایستاد کنارم
حسام_چرا اینطور نگاه میکنی بهشون برو دیگه چشم ازش گرفتم‌پایین نگاه کردم دیدم راشل ماتش برده به نگار چی چرا نگار
نگااار چه غلطی کردی
دختره ی عوضی چیکارش کردی نگار نگار زود دویدم کنار نگار ،سوسن اینو ببر تو اتاق زندانیش کن زنگ زدم‌انبولانس بردنش بیمارستان
نگار_چشمام باز کردم نور اذیتم میکرد مستقیم میزد تو چشمم چه اتفاقی افتاده بود
سوسن_عه به هوش اومدی نگران نباش چیزیت نیس بیهوش شدی اوردیمت بیمارستان خوبی ؟
نگار_چشمام دوباره بستم دکتر اومد بالا سرم انگار گفت واسه خاطره سروم هی میخوابم
حسام_میتونیم ببریمش؟
دکتر_بله یه ۲ساعت دیگه
حسام_من نمیدونم‌اون دختره چطوری تونست با نگار همچین کاری بکنه! دستش جای گاز زخم بود سگی که نگار بیشتر از هرچیزی دوسش داشت کشتش رو نگار دست بلند کرد تقاصش پس میده هنسوری زدم تو گوشم یه نگاه به نگار انداختم رفتم‌تو حیاط بیمارستان نشستم رو صندلی دستام تکیه دادم به اسمون نگاه کردم چشمام بستم
#part_۲۵

حسام_سرم درد میکرد کارام مونده بود رو زانوم خم شدم باز جام بلنو شدم خیلی اروم ریلکس رفتم تو بیماستان اهنگم قط کردم گوشی گذاشتم جیبم
سوسن من میرم ماشین بیارم کاراشو انجام دادم با دکترش صحبت کردم وردار اروم بیارش جلودر
رفتم ماشین بردم جلو در اوناهم اومدن بیرون
سوسن_خدا به خیر بگذرونه امروزو یه نگاه کردم به نگار واقعا دلم سوخت بی کس اینجا تنها دو راز خانوادش
لابد سخته کلا ۱۸ سالشه سوارش کردم پشت ‌،سرشو گذاشتم رو شونم
حسام_خوب بهش برس چیزی کم بود بفرست نگهبان بگیره اون دخترو هم از اتاقش بیرون نیار چیزی هم ندید بهش از زیر در چک کن چیزی پیش نیاد تا خودم بگم
سوسن_باشه اقاجان نگران نباشید شما مگه نمیاد خونه ؟
حسام_کار دارم تا بعدازظهر برمیگردم یا بعد تایم ناهار .شما بخورین مثله همیشه

..
نگار_چشمام باز کردم تو اتاقم بودم کم کم به خودم اومدم اون دختره ببین چیکار کرد باهام اروم از جام بلند شدم رفتم جلو اینه نگا سرو رومو ازجام بلند شدم رفتم تو حموم باندو از سرم باز کردم گوشه پیشونیم ۳یا۴تا بخیه خورده بود یبار ابجیم اینطور شده بود کرِم داشت زد جاش رفت پس جایه نگرانی نداره . اومدم بیرون ترجیح دادم حولم تنم باشه اول به صورتم برسم تا لباسام .
دستت بشکنه یه چسب زخم زدم رو بخیه میدونم نباید میرفتم حمام
ارایشمو کردم واخریش برق لبمو زدم بلند شدم سمت کمد رفتم این نه اینم نوچ اها این ابی نفتیه یه بافت خوشگل تا بالا نافم یقشم کش داشت تا شونه هام بود موهامو بافتم یه گیر گل صورتی زدم کناره موهام یه شلوار بگی پوشیدم رفتم سمت در ادکلنم که روز تولدم یکی ازاون شاسگلایه خرپلول اورده بود زدم خیلی هم زدم ولی بوش دوست داشتم دمش گرم درشو بستم تو اون فاصله پرتش کردم رو تختو دره اتاقم بستم

سوسن_الالای لالای لالای لای هوم لا لالای لالای لالای لای
_ها سوسن خانم چیه زدی زیر اواز خبریه
سوسن_پریدم بالا زود برگشتم وای دختر یه اهمی اهومی ترسونیدم رفتم جلو لبخند به لبم اومد اینطور سرحال دیدمش ماشاالله هنوزم مثله گل خوشگل ی هزار ماشاالله بیا بیا قربونت برم مردیم از نگرانی بشین برات ناهار بریزم
نگار_نشستم سوسن برام چلوگوشت درست کرده بود دستمو گذاشتم رومیز زیر چونم یتیکه موهام افتاده بود جلو دهنم فوت کردم پوکر به سوسن نگاه کردم ۲نوع سالاد دوغ نوشانه دلستر ماست ترشی
اهههه بسه بسه اینا چیه اوردی سوسن بشین بخور دونه دونه هی اضافه میکنی کی میخوره اخه
سوسن_غر نزن دختر بیا اینم غذات ریختم خاستی بگو بریزم برات
نگار_جلومه دیگه خواستم میریزم ممنون بابته غذا شروع کردم به خوردن بین خوردنم با سوسن حرف میزدم اها میگم اون دختره مارشل کو
سوسن_تو اتاق زندانیه اقا گفت بمونه تا خوده اقا بیاد .
سرشو تکون داد دوغشو خورد ولی فکرش جایه دیگه ای بود
نگار_نمیخواستم اسیب ببینه کسی ،میگم حسام کارش نداشته باشه بندازتش بیرون بجاش چرا باید به خاطره من یکی دیگه اسیب ببینه اصلا درست نیست که
سوسن_توهم که هرروز خوشگلتر میشی لباستم بهت بیاد میترسم اقا
نگار_ عه عه سوسن
سوسن_یکم خندیدم خب باشه ولی مخشو میتونی بزنی بهت گوشی بده ها با حرف زدن ولی دلیل قانع کننده بیاری خودش تصمیم میگیره بده بهت گوشی یا نه
نگار_عجبا توهم بلدی پس سوسن خانم چشمم روشن بهش خندیدم
سوسن_پس چی بله که بلدم
#part_۲۶

نگار_از دیشبه چیزی نخورده یکم غذا بده ببرم
سوسن_ولی
نگار_ولی نداره . غذاروگرفتم با یک لیوان دوغ کنارش تو سینی بردم بالا دره اتاقو سوسن باز کرد گرفت غذارو گذاشت زمین براش
مارشل_کثافتا ولم کنید برم ،تویه دختره نفرت انگیزی که چشمت دنبال پوله حسامه منه اون عشقه منه
_نفهمدیم کامل چی گفت دستو پاشکسته متوجه شدم همینطور که به چشماش نگاه کردم رفتم بیرون که صدام زد
مارشل_نگار به من ببخشش من دوسش دارم بدون اون‌ نمیتونم نگار من خیلی دوسش دارم حسامو لطفاا ببخشش بهم اومدم بیرون درم سوسن قفل کرد
_۱۰دقیقه دیگه برو وردار ظرفارو حتی اگه وسط خوردنم بود بگو منم باهات بیام که فکره فرار نزنه به سرش
رفتم پایین نشستم رو کاناپه نگامو دوختم به حیاط سوسن لاکایه منو بیار
ناخونام بلند شده بود لاک میزدم ب فکر حرفای مارشل بودم چطور میتونم ببخشمش؟
خوشگل میشود یه لاکه ابی اکلیلی رنگه لباسم برداشتم بعد اینکه کارم تموم شد رفتیم زود با سوسن اومدم پایین حالش بد بود هی بالا میاورد درکنارش تب لرز داشت زنگ زدیم حسام بردتش بیمارستان ناخواسته توجهم به تلوزیون جلب شد
حسام_درو باز کردم رفتم تو نگار داشت تلوزیون نگاه کردم حالش خوب شده بود پس.
ی لبخند زدم گلمو صاف کردم خندم قورت دادم
نگار_چه جالب بود برنامش همونطور که میخندیدم سرمو برگردوندم طرفه صدا عه حسام بود
خندم از بین رفت یکم اروم لبخند زدم سلام خسته نباشی یه سلامی کرد خواست رد شه بره بالا مارشلم کنارش بود سوسن بردتش بالا تو یکی از اتاقا از جام بلند شدم رفتم کنارش
حسام_واسه چند ثانیه چشمام ریزکردم میخوای چیزی بگی
_دستام بهم فشار دادم خب اره درباره مارشل سرشو تکون داد یه نگاه به زمین کرد بعد ب من کتشو طرفم گرفت
دستم گرفتم طرفه خودم من؟.قیافمم کج کردم نفسمو دادم بیرون گرفتم چپ چپ به بیرون‌نگاه کردم
حسام_خوب شد گفتی الان میرم پیشش داشت یادم میرفت از کناره نگار رد شدم رفتم طرفه پله ها
نگار_کتو دادم به سوسن افتادم دنبالش نه نه نه تنبیهش نکن ه ه هه یه لبخند صدا دار الکی زدم خب پش میااد دیگه اشکال ندارع با توهستما
چشمام چرخوندم دندونامو فشاردادم پیرهنش گرفتم کشیدم مثله بچه های تخس
جان نگار ولش کن . یدفه وایستاد برگشت طرفم
حسام_چرا نمیزاری ادبش کنم داری جلوم میگیری بعد واسه اینکه کاریش ندا..
نگار_خب خودمم نمیدونم ولی لطفا کارش نداشته باش بیخیال شو بندازیش بیرون بهتره یه نگاه کردم به زمین بعد به چشمایه حسام میدونم عاشقش بودی خب عشقه دیگه کارش نمیشه کرد شاید ب من بگی دوستش نداشته باشی یا نخوای گوش کنی به حرفم ولی اگه دوسش داری به این فکر نکن که من دوست ندارم که تو پیشه عشقت باشی یا مانعت هستم تنها چیزی که میخوام فعلا اینه که اگه دوسش داری یه خونه دیگه ببرش باهاش زندگی کن ولی اینطوری..
حسام_چشمامو بستم رو هم فشار دادم واس چند ثانیه بعد کتو از سوسن گرفتم رفتم تو اتاق کتوگذاشتم تو کمد چرا فکر میکرد دوسش دارم مارشل رو از سره دلسوزی اوردمش اینجا سرمو تکون دادم نشستم رو تخت
نگار_ من حرفامو زدم هرکاری میخواد بکنه به در بسته روبروم‌خیره شدم رفتم پایین نشستم رو مبل رو زمین ضرب گرفتم حوصلم سر رفته هوفف سگم نمیخوام دیگه، کاش دوستم میومد پیشم امروز، کاش امروز تعطیل نبود کاش با جیمی بد حرف نمیزدم چرا تو مدرسه باپسرا لجم خوب کاری کردم اصلا هی من دیگع نمیتونم که ب حجابم برگردم اونم تو این کشور کلی گناه کردم اه دیوونه شدم چرا با خودم حرف میزنم
سوسن میتونی از حسام اجازه اینکه دوستم بیاد اینجارو بگیری ؟
سوسن_حرف میزنم ولی نمیدونم چی بگه
نگار_جونه من این تن بمیره برو دیگه حوصلم سر رفته کم مونده بزنم زیر گریه
#part_۲۷

_دراز کشیدم رو مبل کتابو گرفتم جلو صورتم پامو انداختم رو پام خوندمو خوندم ساعتمو نگاه کردم ۱ساعت گذشته بود کتابو انداختم رومیز دستمو گذاشتم زیر سرم سوسن سوسو جون
سوسن_جانم
_نگفتی بهش
سوسن_اها چرا گفتم ولی یادم رفت بهتون بیام بگم گفتن نمیدن گوشی بهتون
_به درک نده چشمام ریز کردم صورتمو جمع کردم دهنم براش کج کردم
سوسن_نکن دختر یکی میبینه فکر میکنه دیوونه ای خندم گرفت یه نگاه به دورش انداخت دوباره خودشو انداخت رو مبل دستشو گذاشت رو سرش شونه هامو انداختم بالا رفتم طبقه بالا
_تو عالم خودم بودم درباز شد چندنفر اومدن تو اینا کی زنگو زدن من نفهمیدم زودتو جام نشستم ازجام بلندشدم داشتن میرفتن بالا
آهای کجا کجا اصلا چطور اومدین داخل یکم ناشی میزدم تو فرانسوی حرف زدن که فهمیدن یکیشون که فارسی بلد بود شروع کرد به حرف زدن
طرف_سلام شما باید نگار باشین نامزده حسام رفتم نزدیک یه لبخند زدم دستمو طرف نگار دراز کردم
_دسته ب سینه داشتم هنوز نگاش میکردم
نفر دومشون_به سختی به فارسی گفتم فرهام این نامزده اقا حسامه؟
نگار_سرمو دادم بالا ابروهام حالت خیلی مغرورانه دادم بالا بله نامزد اقا حسامم وشماها؟ دید دست نمیدم دستشو انداخت یه لبخند از رو حرص زد
حسام_رفتم پایین و نگار درحال فضولی دیدم
چیزی شده ؟ عه سلام خوش اومدین بچه ها برین بالا تو اتاقم سوسن خانم راهنماییشون کن بالا
نگار_معرفی نمیکنین
حسام_فرهام رادین و گرشا جان هستن و بچه ها اینم نگار
رادین_بله اشنا شدیم یه لبخند مسخره هم زدم رفتیم طرفه پله ها
نگار_پس اونی که دستشو برای دست دادن رد کردم رادین بود اسمش
چرا اومدن یعنی ایشش منم میخوام بدونم
حسام_رفتیم بالا وارد اتاق شدیم .
نگار_نشستم رومبل پام انداختم روپام اروم بامکث دوباره دست به سینه نشستم نمیشه کنجکاویم گل کرده بدورفتم از پله ها بالا گوشمو گذاشتم پشته در که بشنوم
حسام_من یه قسمت ازاین سهام شرکتتو خریدم فرهام جان، رادین گرشاهم سهام داراتن شرکت برشکست بشه خب پوله ماهم تبدیل به هیچ میشه واسمون مهمه ماهم کمکت میکنیم تو انتخاب
نگار_گرشاعه فقد میفهمید فارسی ولی بلد نبود حرف بزنه گفت به فرانسوی گفت
گرشا _خب کیو مد نظرتون واسه تبلیغات یکیو میخوایم بتونه طرفدار جذب کنه فروشمون بالا بره باید خوشگلم باشه
حسام_چندنفرو سراغ دارم ..
نگار_عوضی ،پس ادم میخوان واسه تبلیغات تلویزیونی فرصت خوبیه میتونم به دستش بیارم یدفه حسام درو باز کرد افتادم روزمین تو اتاق با تعجب نگام میکردن حالت مسخره بهم لبخند زدن
نگار_از جام بلند شدم . به چی میخندین هوم؟ شنیدم دنبال ادم واس تبلیغین من خواستم بگم میتونم انجامش بدم کارم تو این چیزا حرف نداره ابروم انداختم بالا یه لبخند زدم کاملا هم از مبلغشم خبر دارم (هه حالا هیچ خبر نداشتم)
چون دوستیم یکم تخفیف میدم خواستم همینو بگم، برگشتم بیام بیرون
گرشا _این که عالیه بنظرم کارتو خوب بلدی
فرهام_بنظرم مناسبی البته یکم رفتارتو خوب کنی بهترم میشه سرمو کج کردم به حسام نگاه کردم
حسام_دستمو بردم بالا که مخالفات کنم تادهنمو باز کردم
رادین_منم موافقم خوشگلم که هستی
_زود پریدم انگشتم گذاشتم رو لبایه حسام که دهنشو بست
یه لبخند زدم خب خوبه منم قبول میکنم ولی اول باید یکم درموردش بهم توضیح بدین بریم پایین یکم به رفتارم با تعجب خنده نگاه کرد چی خوشگل ندیدین بیاین دیگه
#part_۲۸_۲۹

_صبح با صداکردنایه سوسن بلند شدم امروز نمیتونستم برم مدرسه واسه خاطره فیلم برداری اماده شدم رفتیم سر صحنه بردنم تو ون امادم کردن یه کفش پاشنه ۷ثانتی عاشقش شده بودم اگه به حسام میگفتم واسم گیرشون میاورد ولی معلومه گرونه تو اینه خودمو نگاه کردم نه خوشم اومد از دختره تشکر کردم موهایه بلندم رنگ کرده بودن خوشگل شده بودم از ماشین پیاده شدم با کمک راننده حسام تازه رسید از ماشینش پیاده شد گرشا دستمو گرفت بردتم جلو دوربین یه بار تو ذهنم مرور کردم شروع کردم
حسام_ه نگاکنا
فرهام_دست زدم براش . حسام تبریک میگم واسه انتخابت براوو
حسام_نگا نکن الان سره لجه قبله اومدن یکم لج کردم واس همینه وگرنه مهربونه نمیدونم چطوری ولی درهمه حال دوسش دارم نگا چطور لبخند میزنه
فرهام_یکم گلوم صاف کردم که به خودش اومد یه لبخندبهش زدم رفتم پیشه نگار
_یه لبخند رولبم نشوندم بابته تعریفاشون تشکر کردم خب ما اینیم دیگه خودمم میدونستم مهارت دارم چون توخونه بازی میکردم مامانم خواهرم پارم میگفتن توچند ثانیه ادمارو شیفته خودت میکنی استعداد داری تو بازیگری جلب نظرات
حسام_خوشگل شدی خوب بود کارت امیدوارم فروش بره بالا
_یعنی زست بودم ؟
حسام_ه نه خوشگلترشدی منظورم این بود
_موهامو دادم پشت گوشم بله من همیشه خوشگلم فرشادنه گرشاد ای باباچرا هی اشتباه میگرمش
اقا گرشاد اقا فرهام اقا رادین خسته نباشین من میرم این وسایلام واسه فیلمبرداری بود دادم به ارایشگرتون
)(خدانگدارتون نگار خانم
_سوار ماشین حسام شدم میگم حسام پولو کجا واریز کردن من کارت ندارم نقدی دادن باقیشو؟
حسام_صندلیه عقبه بردار
_میگم میشه برام یه گوشی بخری
حسام_نه
_خواهش میکنم حسام چرا نمیخری اگه نگرانی زنگ بزنم به کسی قول میوم به خانوادم هیچ زنگی نزنم قول دادما جانه نگار بگیر خودمو مظلوم کردم میخوام برم اینستا بادوستم چت کنم همین
حسام_ماشین زدم کنار برگشتم سمتش
قوله قول؟
_قوله قول میخری؟کی میخری جانه من بگو
حسام_میخرم الان میریم واست میخرم
_وای گرفتم تو بغلم مرسی مرسی
حسام_😂باشع 😅حال میشه خفم نکنی؟
_عا زود جدا شدم روبه روم نگاه کردم
متاسفم .
چندروز بعد
رو مبل سرمو به سمته پایین بود چندتا بالشت گذاشتم زیر سرم پامم جا تکیه مبله دراز کرده بودم جوراب زنبوریام پام بود تکونشون می دادم یکم ورزش میکردم مثلا . گوشیم برداشتم رفتم تو اینستا از زیبایم زیاد حرف میزدن واقعا زیبا هستی تو دختر
میگن ایرانی هستی درسته نگار؟
تو تبلیغ همرو جذب خودت میکنی فکرشو کن فیلمه عاشقانه بازی کنی چی میشه وای🤩
حتی زیر عکسام نوشته بودن بوتاکس ژلو عمل استفاده کردم کلافه شده بودم
رفتم اتاقم یکم به خودم رسیدم یه لباس یقه اسکس مشکی پوشیدم یکم ارایش کردم موهام ریختم جلوم لایو گرفتم
سلام کردم دونه دونه اضافه شدن به لایو یکم صحبت کردم
خب کی میخواد بیاد بالا اوو ببینید کی اینجاست رئیس شرکتی که واسش کار تبلیغات کردم همه استیکر چشمه قلبی فرستادن لایک کردن اوردم بالا فرهامو
فرهام_سلام. سلام نگارجان موضوع چیه خوشحالم از پشته گوشی میبینمت 😂
نگار_همچنین موضوع عه اها راستش گفتم چندتا سوال بپرسن بعد جواب بدم
فرهام_اوهوم خوبه
_دونه دونه شروع کردن به سوال
لطفا اروم بفرستین من نمیتونم به همش جواب بدم (واسمم یکم سخت بود فرانسوی صحبت کردن
صورتتو کجا عمل زیبایی رفتی؟ من به صورتم دست نزدم
چندسالته ؟ ۱۸
کجایی هستی؟ایران . دختری از ایرانم
زنم میشی؟ نه .😂چون نامزد دارم میخوام برم پیشش ولی خوابه
دوست پسرت اسمش چیه؟نامزدم.؟اسمش حسامه
کدوم شهری؟پاریس
فرهام_اینطور کا معلومه همه دارن میگن ببر گوشیو تا حسامو ببینن بچه ها علاقه شدیدی فکر کنم به حسام دارن تا گفتی گفتن اووو 😂😂
_چندنفر ترکیه ای بودن سوال پرسیدن
عه مرحبا هش گلدنیز اوانم به ترکی تشکر کردن . برم بالا سر حسام ؟ حالا که میگین باشه ولی هرچی شد پایه شماها من دیمو ازشما میخوام هنسوری زدم رفتم تو اتاقش علامت سکوت بهشون نشون دادم فرهام بادست گفت باشه
اوف اینکه پیرهنشو دراورده با دست اشاره کردم فرهام فهمید گفت صورت
نوشتن
ای بابا نگار شوهرتو که نمیخوریم لخت باشه مهم نیس میخوام صورتشو ببینیم
بگیر ببینیمش
_خب باشه پتورو کشیدم روش یکم دیگه ونده بود کشیدم تا پایینه گردنش دوربین گذاشتم تو جیبه لباسم فرهام میبینینش؟داشتم حرف میزدم یه دیگه پتوشو روش مرتب کردم یدفه دستمو گرفت کشید کنارش رو تخت دستشو انداخت دورم
حسام_هیش بزار بخوابم
_دهنم باز کردم چشمام جمع حالت کره ایارو گرفتم به خودم دندونام فشار دادم گندت بزنن هی ابروم رفت جلو مردم صدایه قهقه فرهام گوشمو کر کرد گوشیو اوردم بالا یه نگاه به فرهام انداختم چشمام چپ کردم براش داشت منفجر میشود
مردم^
به هم میاین این اقا حسامتونم مثله خودت جیگریه
او چه رمانتیک چه خوشگله مثله خودت
وای جر مردم از خنده امید وارم این صحنرو جایی نبینه 😂
بادست خدافظی کردم گوشی انداختم کنار ای تف تو روحت حسام ولم کن هوی باتوام دستشو گذاشت رو دهنم
یهو گوشیم زنگ خورد ناشناس بود
طرف_الو نگار معتمدی
_ب..به خاطره دست حسام حرفم ماسیده شد اوف دستشو برداشتم بله خودمم اما نگار احمدیان هستم بفرمایید
طرف_من کار تبلیغتون دیدم خیلی عالی بود کارتون .واسه نقش دوم سریال تماس گرفتم از شرکته..اگه مایلید باهم یه قرار بزاریم فیلمنامروبدم خدمتتون که مطالعش کنید
_هوم بله اها خب اگه میشه یه توضیح درباره فیلم میشه بدین کوتاه لطفا
طرف_درباره دختریه که خیلی پولداره ولی رابطش باخانوادش خیلی سرده خکنده مجردی با دوستش یلنی شما زندگی میکنه شما نقشون دربارع دختره شروشیطونه درده سر سازه مهربونه ولی طوریه که هرکیو شیفته خودتون میکنید بنظرم
_بدنیس باشه امروز ۱ساعت دیگه به این ادرس بیاین خدانگهدار
نمیتونم برم بیرون مجبور شدم قرارو خونه بزارم وای فیلم فیلم یه جیغ کشیدم که حسام پاشود نشست وای دارم بازیگر میشم پریدم هوا یه هورا گفتم دویدم تو اتاقم
#part_۳۰

طرف_ببینید خانم باما قرارداد ببندید به نعفتونه شرکت فیلمو سریال ما معروفه
واسه قراردادا میان پیش ما اگه رئیس قبول کنه از شما نظر میخواد بعد که شما قبول کنین میرین واسه اجراءوووو
یه ون مدیر برنامه ارایشگر دراختیارتونه درامدتون هم اونقدر هست..
_خوبه بدک نیست پس من باید باشما قرار داد ببندم که شرکت بتونه باهاشون قرار داد ببنده ولی اول اخر خودم انتخاب میکنم بازی کنم یانه خوبه من باید یکم فکر کنم تا شب بهتون زنگ میزنم
..
تحقیقمو کردم زنگ زدم قبول کردم قرار شد فردا برم شرکت با حسام کلی دعوا کردیم اون دختره مارشلم انداخت بیرون اوخیه جیگرم حال اومد
کارامو اینجا کرد واسم حساب باز کرد حتی واسم چیزمیزم جعل کرد نفهمیدم چی بودن تنها چیزی که دونستم این بود که اسم دیگه هم دارم ولشا
چند هفته بعد ساعت ۱شب بود واسه خاطره فیلم نرفته بودم خونه و حسام پشته تلفن دادو بیداد راه انداخت قت کردم ولی پیام داد که داره میاد زود رفتم سره کوچه نیاد داخل خونه که جلو بچه ها ابروریزی کنه
اوه اوه اومد اونم به چه سرعتی وسط کوچه نگه داشت لباسایی که سر صحنه گفته بودن باید تنم باشه بود یطور مناسبه خواب چون رو تخت بودیم که گفت کات زود زدم بیرون
ازماشین اومد پایین کتک نخورم صلوات سرجام وایستاده بودم سیخ اومد جلو تندتند ،خیلی دیگه نزدیک شد خم شدم عقب دستمو گرفت کشوند سمت ماشین
_نمیام لطفا مانع کارم نشو مجبورم نکن بینه کارم و تو یکیو انتخاب کنم لطفا برو فیلمبرداری تموم شد با مدیربرنامه میام منم میخوام بیام خونه بخوابم ولی کارمو دوست دارم اینجا خوشحالم
میخوای بمون نگاه کن اشکال نداره ولی نمیخوام بیام تا تموم نشوده
دستمو کشیدم رفتم تو کوچه وارد خونه شدم رفتم تو اتاق
کاگردان _خب تا الان خوب بوده افرین
الان باید …
نگار_یهو ۲تامون نزاشتیم حرف بزنه باهم گفتیم میدونیممم دختره نقشه اول همون ستاره مشهوره یه نگاه به هم کردیم خندیدیم برقارو خاموش کردن رفتیم تو نقش بعد چند تا سکانس کات دادن ۲تامون هنوز ولو بودیم رو تخت خسته نباشید گفتن داشتن وسایلارو جمع میکردن از بس خسته بودن رو تخت خوابم برد
حسام_ دارم میگم نامزدشم برو کنار
مدیربرنامه_ایشون درباره شما چیزی نگفته ماهم نمیدونم راست میگین یانه نمیشه خودمون باید ببریمش خونش

ارایشگر_بله اقا نمیشه بفرمایید خودمون میبریمش با کلی اعصاب خورد رفت اروم بیدارش کردم اون مرده هم بزور فرستادمشا کَنه بود یه کت چرم مشکی یه پوتین پاشنه بلند طوسی که تا زانوش بود باکمک خودش تنش کردم سوار ماشین کردیمش بردیم جلو عمارتش عه اون پسره یعنی واقعا نامزدشه بغلش کرد بردتش تو خیلی خسته بود معلومه . ماهام خسته بودیم هی
حسام_بردمش رو تخت کتشو دراوردم همینطور پوتیناشو پتورو کشیدم روش کنارش دراز کشیدم نگاش میکردم خوابم برد
..‌
#part_۳۱

نگار_وای مامااان هنوزم خستم بزور نشستم رو تخت من چطوری اومدم!ساعت چنده او ۱۲نیمه صدایه شکمم بلند شد دنپاییمو پام کردم رفتم یه دوش سرسری گرفتم نشستم جلو اینه زود موهامو اتو مو کشیدم ارایش ملایمی هم کردم یه لباس شیکه خونگی هم پوشیدم رفتم پایین بدو ،کسی نیست چرا از تو یخچال چیزمیز دراوردم ریختم رو میز شروع کردم به خوردن
گوشیم زنگ خورد مدیر برنامم بود
الو .. وای چیه باز؟ چی ؟ مدیر به پستایه من چیکار داره هوم؟ بهتره سرش توکاره خودش باشه .
گوشیو گذاشتم رومیز امروز سر صحنه نمیرفتم چندتا درخواست تبلیغ بود داشتم به اونا رسیدگی میکردم که سوسن اومد تو
سوسن_عه خانم بیدار شدین
_چرا چمدون دستته کجا بودی
سوسن_راستش خب من دارم برمیگردم ایران پیشه تنها کسم خواهرم حالش خوب نیست
_یه نگاه بهش کردم یه نگاه به چمدون آآها چرا یهویی؟ میای دیگه باز ؟
سوسن_میام اگه خدابخواد دلم نیومد بی خدافظی برم اومدم خدافظی کنم برم عجله دارم مواظب خودت باش دخترم به فکر سلامتیت باش ماشاالله دیگه بازیگری ورزش کن به زیباییت اضافه هم میشه بااقا خوب باش دوست داره خیلی به حرفش گوش کن
نگار_از جام بلند شدم بغض جلو چشمامو گرفت بغلش کردم مواظب خودت باش برو خدابه همرات خدافظی کردو رفت نشستم جام چه تنهام اینجا نه خانواده ای نه دوستی حسامم که که.. نمیدونم واقعا چیکارش کنم اون منو دورم کرد ازخانوادم بلند شدم رفتم تو حیاط یکم ورزش کردم رفتم بالا لباسمو پوشیدم عینکمو گذاشتم زود سوار ماشین شدم واسه امتحان بزور خونده بودم باید قبول میشودم از مدرسه خیلی عقب مونده بودم باید دیگه اماده میشودم برا دیپلم بچه ها یطوری نگام میکردن کلی پچ پچ میکردن بعد امتحان ون اومد با مدیر برنامم بردنم سره ضبط تبلیغ اینم بزور خوب دراوردمش بعد ضبط سرم گیج رفت لابد کم خونیم باز برگشته ولو شدم روزمین فشارم افتاده بود شایدم چیزی نخورده بودم
مدیربرنامم_چیزی شده نگار خوبی؟
_چیزی نیست کمکم کن. بلند شدم یکم سرم گیج رفت از صبح چیزی نخوردم عجله داشتم همه خیالشون راحت شد یه سرتکون دادن مشغول شدن
۴ساعت بعد
رفتم خونه کفشایه پاشنه دارم پرت کردم رو تخت ارایشگرمم لباسامو اویزون کرد توکمدم کفشامم گذاشت تو جاشون
الی نیاز نیست تو این کارو بکنی من خودم انجامش میدم خیلی مهربونی ممنون
الی’_ت خسته ای من دیگه برم خدافظ تا فردا
_یه لبخند زد دست تکون دادم خودم از نقشم خوشم میومد جالب بودم تو فیلم خنده به لب میاوردم با ادااصولام حتی پشت صحنه هم به زور خودشون نگه میداشتن کلی هم خراب کاری داشتم که بیننده رو جذب میکرد
حسام_بعد کارایه شرکتم رفتم به فرهام سر زدم به یه سری کارا برسم سرمو گذاشتم رو میز که فرهام اومد تو
فرهام_نگار خوبه حالش؟
حسام_چطور ؟ گوشیشو گذاشت طرفم که یه فیلم پنهانی سره صحنه نگار افتاد زمین گوشیو برداشتم زنگ زدن به نگار
نگار_سرم تو دیالوگا گرم بود که گوشیم زنگ خورد عه حسام
بله؟ من؟ اها وایستا من حالم خوبه سرم گیج رفت به خاطره ضعف بود ای نصفه هست گفتم دلیلشو ولی فیلمو تموم کرده مهم نیس من خوبم کی میای؟
حسام_مواظب خودت باش چیزی خوردی ؟
_اره خوردم
حسام_نصفه شب منتظر نمون
_کی خواست منتظر بمونه مغرور خدافظ
ایششش
#part_۳۲

حسام_کله پوکه دیوونه
_خلوچله روانی هوم فکر کرده منتظرش میمونم وای حوصلم سررفته حوصللللللم پامو کوبیدم زمین نشستمو اخمام رفت توهم اه ایش دستمو بردم توماهم بهم ریختم دستم کشیدم رو
صورتم محکم به پایین اوردم آی ماماننن دهنم کجو کوله کردم پارمیسمو
صدا زدم یدفه اروم گرفتم عروسی کرد؟نکرد؟ زنگ بزنم بهش؟ فهمیده بازیگرم؟ نفهمیده؟ آ آ اههه دهنمو به بالا کج کردم چشمام مظلوم شد دبرس خم شده بودم دستام اویزون شده رفتم تو اشپز خونه با حالت مظلومیت سرمو اوردم بالا که شکلات بهم چشمک زد خندم گرفت بدو رفتم برش دارم که نمایشگر بیرونو نشون میداد که نگهبان داشت جروبحث میکرد ولی صورت ۲تاشونم معلوم نبود
نگهبان_بله اینجا خونه اقا حسامه شما اجازه ورود ندارین چندبار بگم شما کی هستین اصلا
یدفه اون یکی زنه کع از صداش فهمیدم مادره حسامه چشمام درشت شد شت نه بابا _من مادرشون هستم بکش کنار سریع وگرنه بدمیبینی
نگهبان_باید با اقا هماهنگ.ک…
رعنا مادرحسام_اگه پسرم بفهمه اینطور رفتار کردی بدمیبینی ولی میبخشم چیزی نمیگم برو کنار میگم من مادرشم.
زدمش کنار بزور رفتیم تو حیاط همینطور که میرفتیم طرفه خونه با مادر نگار حرف میزدم
مطمئنم اینجا خونه ی حسامه از رابطامون تو فرانسه فهمیدم من اصلا خبر نداشتم به جانه بچه هام فکرشم نمیکردم نگار تو فرانسه بازیگرباشه نعیمه جان
نعیمه_میدونم عزیزم خداکنه نگارم اینجا باشه دل تو دلم نیست
نگار _رعنا اومد تو بزورم که شدع.
حسام محال بود بدونه موهامو مرتب کردم زدم با دستم کنار زود حسامو گرفتم
حسام_جانم؟
_جانمو دردومرض مرتیکه پاشو بیا مامانت بزور اومده تو خونه یکیم پیششه ولی ازپشت ایفون نفهمیدم کیه اوه دارن میان تو فعلا زود خودتو برسون.
رفتم طرفه در
دروباز کردم که رعنا خانم دستشو واسه زنگ دراز کرده بودو انداخت پایین
س سلام رعنا خانم
رعنا_سلام سرمو برگردوندم عقب که نعیمه از پشتم اومد بیرون
نگار_دستم از دستگیره شل شد افتاد ماا مامان از ذوق خندم گرفت رفتم بغلش کردم
نعیمه_خوبی دخترکم سالمی ؟ میدونی چی به سرمون اومد؟
_خوبم مامانم خوبم بیاین بیان تو

رعنا_رفتیم تو با ارامش نشستیم نگار دسته مامانشو ول کرد گفت میره شربت بیاره
نه بشین
نگار_باورم نمیشه وای مامانم بود خیلی دلم تنگ شده بود براش خواستم برم شربت بیارم که رعنا خانم با جدیت گفت که بشینم منم نشستم اوف خواستم زمان بخرم یکم
رعنا_بگو زودو سریع چه اتفاقی افتاد سریع
_خب من راستش
رعنا_ببین نگار حسام بیاد نمیتونی حرف بزنی پس زود بگو چی شده بدو دست دست نکن اعصبانی بشم نمیتونم خودمو کنترل کنما
_من نمیدونم ،حسام دوستم داره دراین حد که منو بدوزده بیارتم اینجا سعی کردم فرار کنم ولی نمیزاشت به ناچار موندم حتی .. خواستم بگم دست روم بلند کرد که ساکت شدم رفتم تو حرف دیگه
کم کم قبول کردم بمونم نمیدونم چطور ولی خب موندم زندگیم ادامه دادم بازیگر شدم سرمو انداختم پایین دوسم داشت من من نمیدونستم جواب رد بدم اینطور میشه
رعنا_رابطه ای که منظورم
_نه نه اصلا اما به خاطره رفتارای خودم لج میکردم اعصبانی میشود ولی برگشتم به روزایه عادی خودم باهام خیلی خوبه لطفا کاریش نداشته باشین….

《تقدیم بهتون …کامنت گذاشتن بهم و فراموش نکنید😄》

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا : 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Faezeh 💕

غرق در افکار بی انتها امّا بسی زیبا ...🕊️🤍️
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
1 سال قبل

موفق باشی
خوبه که پارت های طولانی میزاری
خوشحال میشم سری به رمان منم بزنی
بامداد عاشقی یا رمان جدید که قراره شروع کنم
شاه دل

Ghazale hamdi
1 سال قبل

#حمایت از نویسندگان

دکمه بازگشت به بالا
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x