رمان دلبرِ سرکش
رمان دلبرِ سرکش part15
چشمانش را باز کرد دستش را به گوشی رساند روشنش کرد 18:18
خاموش کرد و دوباره سرش را روی بالشت گذاشت دیگر خوابش نمی آمد تقریبا سه ساعتی خوابیده بود
پتو را کنار زد و به سمت سرویس رفت وضو گرفت و جانمازش را پهن کرد
چرا انقد کوتاه بود گلم ؟؟
زیاد نوشتم نمیدونم چرا انقدر اومده
💔
یه بار دیگه فرستادم
ادمین دوباره تایید میکنه
امیدوارم بیاد این بار و به شدت منتظرم بخونم
راستی خوشحال میشم سری به رمان منم بزنی
شاه دل
عزیز این دفعه ۵ کلمه بیشتر ارسال نشده برای همین تایید نکردمش☺
ستی ها وقت میبینم آنی دلم میخواد پارت بفرستم
از فرصت استفاده کنم 😂🤣🤦🏻♀️
میخوای کلا برای آرامشت آن نشم😂😂😂
نهههه🤣
ولی کلی گفتم 🤣
😐واقعا؟ ای بابا چرا همچین میشه 😂
حالا دوباره میفرستم ان شاءا..که بیاد
ستی میگم نمیشه این پارت نصفه نیمه پاک بشه ؟😂
من نمیتونم پاکش کنم😁
کوتاه بود که قشنگ متن رو کپیپیست کن بفرست☺
فک کنم بخاطر اینترنتم بود که همش می پرید نمیدونم حالا فرستادم ببینم درست اومد یانه 😁