رمان رویای ارباب

رمان رویای ارباب پارت ۲

شب را در بیمارستان صبح کرد

صبح از نگین ادرس را گرفت و بعد از کلی سفارش، از بیمارستان بیرون رفت

تاکسی گرفت و ادرس را به مرد راننده داد، بعد از دادن پول از ماشین پیاده شد

زنگ در را فشرد و صدای بله از ایفون اومد

_سلام…اوم اومدم برای کار
از طرف نگین نریمانی

_بفرما

در باز شد و داخل خانه شد

یه خانه ی قدیمی، ولی با صفا!
وسط حیاطشان یک حوض بود که ماهی های قرمز در اب بودند
دور تا دور حوض هم گل بود
در باغچه هم پره گل های سرخ بود!

محو حیاط شده بود که صدای زنی به گوشش خورد

_بفرمائید تو خانوم

_سلام

_سلام عزیزم، بیا تو خونه

کفش هایش را در اورد و وارد خانه شد، توی خانه هم پر گل های اپارتمانی بود!

_ببخشید اقا جعفر هستن؟!

_بله عزیزم، برو بالا اتاق اولی

_چشم

از پله ها بالا رفت و روبه روی اتاق ایستاد، نفس عمیقی کشید و در زد

صدای مردی امد
_بفرما

دستگیره را ارام فشرد و وارد اتاق شد

_سلام…

یک لحظه حالش بد شد!
اتاق پر شده بود از دود سیگار، از بوی سیگار متنفر بود…

بزور خودش را سرپا نگهداشت

_از طرف نگین اومدی؟

_بله، برای کار

_چه کاری میتونی بکنی؟!

_هرکاری…
فروشندگی و کار تو شرکت…

حرفش را قطع کرد
_میتونی تو خونه مردم کار کنی؟

_نمیدونم…یعنی تاحالا خونه کسی کار نکردم!

_خونه یه پسره
مجرده و تنها زندگی میکنه، خیلی پسرخوبیه
به یک نفر نیاز داشت که توی خونش کار کنه و غذا درست کنه
اگه میتونی برو
چون پول خوبی میده!

باید بخاطر رها قبول میکرد…

_میرم!

مرد تک خنده کرد گفت
_افرین…مشخصه خیلی زرنگی
ادرسش رو بهت میدم امروز ساعت ۳ برو خونش
شماره تلفنشم بهت میدم
من خودم با خودش هماهنگ میکنم

فقط سرش را تکان داد

مرد روی برگه شماره تلفن و ادرس خانه را نوشت و به رویا داد

بعد از تشکر از خانه بیرون زد

یک نفس عمیق کشید….

از بوی سیگار متنفر بود!

***

به ساعت مچی اش نگاه کرد، ۲ نیم را نشان میداد، قرار بود ساعت سه به خانه ان مرد برود

سوار تاکسی شد و ادرس را به راننده داد

بعد از حساب کردن پول پیاده شد و چشم دوخت به خانه ی روبرویش……

دهانش از تعجب ۶ متر باز مانده بود، این خانه را حتی در خوابش هم ندیده بود!

کل بیرون خانه سفید و طلایی بود!

هیچ جای خانه رنگ دیگری بجز سفید و طلایی نبود!

دم در خانه پر از گل و درخت بود

واقعا خانه ی زیبایی بود!

اَه بسه دیگه رویا خودتو جمع کن

زنگ در را فشرد
بدون هیچ حرفی درباز شد!

وارد حیاط خانه شد و در را از پشت بست

چقدر حیاطش کثیف بود!

کف حیاط پر از سیگار بود…

اه پس اینم سیگاریه…ای لعنت بر سیگار

خواست کفشش را در بیاورد که…

_نیازی نیست درش بیاری!
با کفش بیا

سرش را بالا گرفت و چشم دوخت به مرد روبرویش…

با تیشرت سیاه و شلوارک سفید، موهای مشکیش بهم ریخته بود و کمی ته ریش داشت

_سلام

_سلام…خیلی خوش اومدین

چادرش را درست کرد و از پله ها بالا رفت

باهم وارد خانه شدن…

از تعجب چشمانش گرد شده بود!

روی مبل کلی لباس ریخته بود و روی میز هم کلی شیشه و خوراکی و پیتزا و….

روی فرش هم پر بود از اشغال و پوست تخمه

_کفشت رو اینجا در بیار و دمپایی بپوش

به گفته مرد عمل کرد و دمپایی رو پوشید

_اعم…ببخشید اینجا یکم بهم ریخته اس!

پوزخند زد!

یکم؟؟
واقعا به این همه وسایلی که اینجا ریخته بود میگفت یکم؟!

نفسش را بیرون فرستاد و سعی کرد ارامش خودش را حفظ کند

_شما اینجا بشینین من الان میام

روی مبل تک نفره نشست تا دید مرد با سینی که وارد شد
توی سینی لیوان شربت بود و شیرینی

روبروی رویا آورد

_بفرمایید

شربت و یک شیرینی برداشت

ای خاک تو سرت، خب یه چیزی بیار من اینارو بزارم توش دیگه

_عه عه وای ببخشید من بشقاب نیاوردم براتون

سریع از اشپزخانه یک بشقاب اورد و روی میز گذاشت

خودش هم روی مبل روبرو نشست

_شما از طرف اقا جعفر اومدین دیگه؟

_بله

_خب من آیدین افشار هستم
۲۵ سالمه و مجردم اینجام خونمه

_از اشناییتون خوشبختم

_شما نمیخواین خودتونو معرفی کنین!!؟؟

_رویای شفیعی…۱۹ سالمه و مجردم

_خوشبختم، فقط یه سوال داشتم

_بفرمایید

_تو همیشه چادر سرت میکنی؟!

_خب اره

_اوهوم….
تو خانوادت با اینکه شبا اینجا بمونی که مشکلی ندارن؟!

_خانوادمو از دست دادم

_ای وای…واقعا متاسفم رویا

رویا؟! چقدر زود پسرخاله میشه

_ممنون…
ولی چرا باید شبا اینجا باشم؟

_من برای خودت گفتم
اخه اینجا یکم ازشهر دوره، برات سخته
اگه دوست داری میتونی بری

فکر بدی هم نبود
میتوانست همینجا بماند، ولی نه
چرا باید پیشه یه پسر غریبه بماند!

_اگر از من میترسی…من کاری باهات ندارم
یه اتاق بهت میدم با کلیدش که دست خودت باشه
شبا هم درشو میتونی قفل بکنی
بازم میگم، اگه دوست داری برو
ولی خب خیلی خطرناکه واسه یه دخترجوون که نصفه شب توی خیابون باشه

4.3/5 - (119 امتیاز)

Sahar mahdavi

تو همون یاری هستی که شهریار میگه بدون وجودش شهر ارزش دیدن ندارد:)⛓️🫀 ️
اشتراک در
اطلاع از
guest
90 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔𝒆𝒉🕸
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔𝒆𝒉
1 ماه قبل

اولین کامنت😆
یعنی اربابه ۶۵ سالشه؟کاش بیست و پنج ساله می اوردی🤪

𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔𝒆𝒉🕸
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔𝒆𝒉
1 ماه قبل

یه سوالی ذهنم و درگیر کرده…چرا همه شخصیت های اصلی رمانت چشم رنگی ان؟با چشم قهوه ای ها مشکل داری ؟هوووم🤨

𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔𝒆𝒉🕸
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔𝒆𝒉
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

اما من چشم قهوه ای دوست دارم چون چشم های خودم قهوه ایه🤣🤣

لیلا مرادی
1 ماه قبل

اشتباه تایپی بود دیگه ؟ چون رویا بهش میگه پسره😂 خسته نباشی سحر‌جان😍🤗

HSe
HSe
پاسخ به  لیلا مرادی
1 ماه قبل

حتما از اون ۶۵ ساله هاس که بهش نمیخوره ….😅

HSe
HSe
1 ماه قبل

خب خداروشکر آیدینه خوش اخلاقه 😅
نفس راحت بکشیم یذره …

،،،
،،،
پاسخ به  HSe
1 ماه قبل

آیدین هاهمشون خوش اخلاقن😜😜😜

،،،
،،،
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

اخه خودم یکیشودارم

off ?
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

اوووووو😛

،،،
،،،
پاسخ به  off ?
1 ماه قبل

چه عجب پیدات شد

،،،
،،،
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

ن باباپسرمه

off ?
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

🤣🤣

،،،
،،،
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

آره ولی برعکس این آیدینه مال من بورهستش چشاشم قهوه ای سوخته

،،،
،،،
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

تازه هشت سالش شده

،،،
،،،
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

۲۵سال

off ?
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

من عاشق کساییم که بورن
ولی من خودم همچیم قهوه ای تیره است🤣

،،،
،،،
پاسخ به  off ?
1 ماه قبل

پسرمن بورهستش ولی دخترم قهوه ای

off ?
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

خدا حفظشون کنه برات آیلین جون😍

،،،
،،،
پاسخ به  off ?
1 ماه قبل

ممنون جانیم خداتوروهم واس پدرمادرت حفظ کنه

off ?
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

🥰❤️‍🔥

،،،
،،،
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

شوهرم چشماش عسلیه همش میگم کاش بچه هابه تومیرف چشم رنگی میشدن پسرم به من رفته دخترم پوستش قهوه ای هستش چشماش سیاه

،،،
،،،
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

سحرنامزدت چن سالشه

off ?
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

۱۰ شهریور میره تو بیست و پنج سال
اطلاعاتمو مشاهده می کنین؟😁🤣

،،،
،،،
پاسخ به  off ?
1 ماه قبل

بی بی سی سایت هستی دیگه پس یه سال ازمن کوچیکتره😂😂😂

off ?
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

بله من زدم رو دیت بی بی سی
من ضحی سی ام🤣🤣🤣

off ?
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

شانس و می بینی خدایا من همه چیم مثل بابامه جز رنگ چشام
شانس ندارم که🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

off ?
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

والا چی میشد من مثل مامانم پوست روشن بود و موهام طلایی . مثل بابام چشام رنگی بود🐵

،،،
،،،
پاسخ به  off ?
1 ماه قبل

ضحی فک کنم توودخترم شبیه هم هستین

off ?
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

من پوستم سبزه است رو به گندمی . چشام قهوه ای خیلی خیلی تیره. موهام قهوه ای تیره مثل چشام . چشام درسته یکم کشیده است . مژه هام پره و بلند تقریبا تا ابرومه خداروشکر اینو از بابام به ارث بردم شاید باورتون نشه ولی بابام از مامانم مژه اش بیشتره . ابرومه هامم پهنه همین🤣🤣🤣

،،،
،،،
پاسخ به  off ?
1 ماه قبل

وای خداتوورژن بزرگ شده دخترمی این صورتش گرده موهاشم یکم ازتوروشن تر

off ?
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

من صورتم یه نمه زاویه داره گرد نیست🤣🤣.
آها البته من دماغم قوز داره دختر شما امیدوارم نداشته باشه😅. البته من خیلی از جلو قوزم معلوم نیست😁.
ولی خیلی شبیه هستیم پس😍

،،،
،،،
پاسخ به  off ?
1 ماه قبل

اره دخترخودمی دیگه😏😏😏

off ?
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

😍😍😍🤣🤣

off ?
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

نه زن خالشه استغفرالله😐

لیلا مرادی
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

وای من تازه فهمیدم چشمام وحشیه زدم گوگل چشم مشکی وحشی شبیه چشمای من اومد

off ?
پاسخ به  لیلا مرادی
1 ماه قبل

واقعا مبارکه😍😍🤣

لیلا مرادی
پاسخ به  off ?
1 ماه قبل

مرسی😘

off ?
پاسخ به  لیلا مرادی
1 ماه قبل

تقریبا چشای منم هست🤣

لیلا مرادی
پاسخ به  off ?
1 ماه قبل

آره مال منم چون مشکیه بیشتر نمود پیدا میکنه😂

،،،
،،،
پاسخ به  لیلا مرادی
1 ماه قبل

لیلاچراازترکی خوشت نمیاد

لیلا مرادی
پاسخ به  ،،،
1 ماه قبل

یه جوری گفتی انگار ازشون متنفرم 😂
نه خواهری فقط زیاد از لهجه‌شون خوشم نمیاد که این به سلیقه خودم بستگی داره وگرنه زبانشون واقعا قشنگه😊

off ?
پاسخ به  لیلا مرادی
1 ماه قبل

خوشا به حالت😪 .

،،،
،،،
1 ماه قبل

مرسی سحرجان

،،،
،،،
پاسخ به  Sahar mahdavi
1 ماه قبل

سحری کی مائده میدی