رمان شاه دل

رمان شاه دل پارت 22

با عصبانیت از روی صندلی بلند شد

_جز‌ تو مگه کس‌‌ دیگه ای نبود ببره

برای خودش هم جای سوال داشت که چرا آنقدر جوش زده بود
به خصوص که لبخند کیوان اعصابش را بیشتر به هم می‌ریخت!

_حالا که چیزی نشده رفتیم و برگشتیم

خونسرد بودنش بدتر اعصابش را داغون کرده بود
قصد بازگشت داشتند با همان ابرو های گره خورده همراه کیوان از آشپزخانه خارج شدند
بعد از خدافظی از همه پدرش کیوان را در آغوش گرفت و گویا کنار گوشش چیزی زمزمه میکرد

از آغوشش بیرون آمد و حالا او هم مثل افرا اخم به ابرو داشت و نشان میداد که حرف های پدرش چنان خوشایند هم نبوده!

سودا که حتی برای بدرقه و خدافظی از اتاق خارج نشد
چه بهتر!
تا خود خانه هر دو سکوت کرده بودند و همین که رسیدند افرا به اتاقش بازگشت و کیوان هم درحالی که لباس هایش را داخل کمد می‌گذاشت مدتی خیره افرا شد
شاید دنبال چیزی در چهره اش میگشت

از اتاقش بیرون آمد و پشت سرش در اتاق را هم بست و روی مبل دراز کشید
آن دختر هیچ و پوچ قهر کرده بود خوش اندازه کافی فکر و خیال داشت برای همین بی خیال ناز و منت کشی او شد

حرف های پدرش باعث می‌شد تا خود صبح فکر کند و لحظه ای خواب به چشم هایش نیاید!
مدت کمی از ازدواجش گذشته و او به تنهایی تصمیم گرفته پسرش پدر شود
چه می‌گفت..بچه!

آن زنی که اکنون در خانه اش زیر یک‌ سقف با او زندگی میکرد هم‌ انتخاب پدرش بود
حالا یک بچه هم اضافی میشد؟!
بچه ای که باید مجبور بود تمام درد و زخم های آن زندگی را تحمل کند!

سر خورد روی زمین و همان طور که دستش را روی سرش می‌گذاشت کلمه ای که افرا آن روز ها به زبان آورده بود در سرش رژه میرفت
“روانی”
بچه اش هم احتمالا این گونه صدایش میکرد!

کاش او سالها پیش مرده بود حداقل مجبور به تحمل این درد ها نبود..
کاش آن دختر حالا زنده بود
حداقل زنده بودن او بهتر بود تا اویی که همه‌ی جهان ازش نفرت دارند!

سرش درحال انفجار بود
کاش صداهای مغزش آرام می‌گرفت
کاش امروز میمرد و افرایی نبود که نجاتش دهد
خسته از تمام کاش های نا تمام!

لحظاتی خیره در اتاق افرا شد
ممکن بود افرا هم توهم او باشد و تنها در رویا هایش زندگی کند
شاید افرایی وجود خارجی نداشته باشد!
عمق فاجعه همان جاست!
——–
شاید کمر درد بود شاید هم صداهایی که در آشپزخانه به گوش میخورد باعث شد چشم‌هایش را باز کند

اولین تصویری که جلوی دیدش قرار گرفت ساعت دیواری بود ۱ ظهر را نشان میداد
عجیب بود که تا آن ساعت خوابیده بود

مبل باعث شده بود کمردرد طاقت فرسایی بگیرد و چشم هایش از خواب و شاید بیداری دیشب پف زیادی کند

بی هیچ حرفی دست و رویش را شست و به آشپزخانه رفت
افرا با قیافه ای سر سنگین درحال درست کردن نهار بود
خودش هم آماده بود و همه جا از تمیزی برق میزد

_چه خبره افرا خانم

سردی کلامش تا مغز و استخوانش نفوذ میکرد،به خدا که طاقت این رفتار ها را نداشت!

_خالت اینا خودشون رو برای نهار دعوت کردن

شاید از حضور سودا ناراحت بود وگرنه از او بعید بود از آمدن مهمان ناراحت باشد!

_پس بگو خانم چه زرنگ شده

به خیالش سعی داشت با شوخی و خنده او هم اخم هایش باز شود اما بیشتر اخم کرد و مشغول کارش شد

دیشب تنها جعبه ای که خریده بود را گرفتند و کمی هم از گذشته ها حرف زدند و به خانه برگشتند
نه هیچ کار دیگری!
حتی سعی می‌کرد با سودا صمیمی نباشد

بیخیال شد و برای خودش چایی ریخت و مشغول خوردن صبحانه شد که صدای زنگ در باعث شد دو لقمه نخورد دست بکشد و سری از پشت میز بیرون بیاید
آخر لباس هایش باید عوض میشد

پوزخندی که افرا برای این عجله اش زد را دید اما کاری نمی‌توانست آن لحظه انجام دهد
سوتفاهم هایی که به وجود آمده بود را باید در وقت درست بر طرف میکرد

وارد اتاق شد و لباس های مناسبی پوشید صدای احوال پرسی از بیرون می‌آمد
خودش را در آینه چک کرد و از اتاق خارج شد

تنها خانواده ی خاله اش بود و پدرش که همراه آنها آمده بود
هه..شاید میخواست مطمئن باشد که این خواسته اش را هم انجام میدهد
ولی این بار اشتباه نمی‌کرد!

بعد از احوال پرسی به آشپزخانه برگشت تا خودش چایی بیاورد
افرا به خاطر مهمان ها هم که شده لبخند به لب داشت کمی خیالش راحت شد و کمکش کرد

_بیاین بشینین دیگه کیوان

صدای سودا بود
کاش سودا همه چیز را بدتر از این نکند آن وقت جمع کردنش بی شک کار دشواری خواهد بود!

(نظراتتون رو حتما کامنت کنید😄)

4.5/5 - (166 امتیاز)

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
81 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Newshaaa ♡
21 روز قبل

واااایی عااالیی😂🥲❤

خواننده رمان
خواننده رمان
21 روز قبل

قشنگ بود پارتا رو طولانیتر کن لطفا

sety ღ
21 روز قبل

اول از همه حاجی رو میکشم بعدشم سودا رو😤😤🔪🔪🔪
چندشا اه اه
بچه چی آخه پیرمرد؟؟؟ پسرت داشته خودشه میکشته بنظرت جا داره واسه بچه دار شدن؟؟😒😒😒
یکی به اون سودا هم حالی کنه کیوان زن داره
بیچاره کیوان😢😢😢
ای کاش زود تر خوب شههه

Sahar mahdavi
21 روز قبل

خیلی زندگی خوبی دارن..حالا بچه هم بیارن

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
21 روز قبل

چررررا?الان که زیادخوب نیستش.آهااا منظورتون با بچه است?

لیلا مرادی
21 روز قبل

مهی بیا پی‌وی

Newshaaa ♡
21 روز قبل

بچه ها چی شد اون طرف رو پیدا کردین؟

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
21 روز قبل

واااا تو چرا اینجوری میکمی یه بار حرف میزنم حس رضا پروانه میگیری یه بار حس پلیس میگیری جریان چیه🤣🤣🤣😂
یکی گفته بود خواننده ی خاموش یادم نمیاد کی بود…به نظرم درست گفته خواننده ی خاموشه که چت ها رو میخونده حالا هم اومده سوءاستفاده کنه از اسم لیلا بین ما ها جنگ و ناراحتی بندازه😥

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
21 روز قبل

منم در جریان تحقیقاتتون بذارید😂

لیلا مرادی
پاسخ به  Newshaaa ♡
21 روز قبل

مطمئن نیستم ولی دیگه فهمیدم کیه رسواش نمیکنم به گمونش خیلی زرنگه ولی واقعا یه مریض و آدم بیشعوره

فقط بچه‌ها به نظرم این سایتی که یه روز مت و ستایش جزو اولیت‌ها بودیم حالا پر شده از مسخره بازی و یه مشت بچه‌بازی

تصمیم گرفتم رمان‌های قشنگی که اینجا تو سایته رو بخونم و فقط نظر بدم

همه چیز اینجا زیادی غیرعادیه

لیلا مرادی
پاسخ به  saeid ..
21 روز قبل

فقط میخوام بدونم اون کسی که با من مشکلی داره رک بیاد بگه مطمئنم خواننده خاموش نیست ولی موندم دلیل کارش چیه

دیشب داشتم با نازنین صحبت میکر م اونم حرفامو تایید میکرد میگفت وقتی کامنتها رو خونده شوکه شده اصلا هیچ چیزی سرجاش نیست

Newshaaa ♡
پاسخ به  لیلا مرادی
21 روز قبل

معمولا تو سوشیال مدیا و مجازی از این اتفاق ها زیاد میفته اما خب تلخه دیگه☹🤦🏻‍♀️خیلی ها از اینجور کارها میکنن متاسفانه خودتو ناراحت نکن ایشالا که خودش رو جمع میکنه و میره🥲

Newshaaa ♡
پاسخ به  saeid ..
21 روز قبل

وااااییی بچه ها دارین جدی جدی منو میترسونید تورو خدا به منم بگید کی بودهههه😨😨

Newshaaa ♡
پاسخ به  لیلا مرادی
21 روز قبل

چی بگم والا خودم هم نمیدونم دقیقا چه اتفاقی داره میفته…میشه به منم بگید کی بود لطفا؟🥺

لیلا مرادی
پاسخ به  Newshaaa ♡
21 روز قبل

بیا پی‌وی

Newshaaa ♡
پاسخ به  لیلا مرادی
21 روز قبل

اومدم

Ghazale hamdi
پاسخ به  لیلا مرادی
21 روز قبل

به منم بگید مردم از فضولی🥺

مائده بالانی
21 روز قبل

خسته نباشی، دلم برای کیوان خیلی میسوزه 🥺

Sahar mahdavi
پاسخ به  saeid ..
21 روز قبل

سعید بیا پی وی

Tina &NIKA Tayebi
21 روز قبل

چرا میخوام سودا رو اعدام کنم و سنگسارش کنم 🤬😠😡😤

Tina &NIKA Tayebi
پاسخ به  saeid ..
21 روز قبل

قربون شما

نسرین احمدی
نسرین احمدی
21 روز قبل

حالا سودا چه نقشه ای می خواد برا این افرا بکشه ؟ خیلی قشنگ بود

Fateme
21 روز قبل

حالم از حاجی و سودا و همشون بهم میخوره
طفلکارو دوره کردن
عالی بود مهسا جان♥️

لیلا مرادی
21 روز قبل

بچه‌ها کامنت بی‌ربط یا حتی اون کسی که با اسم و مشخصات من نظری داد ریپلای نکنید بهترین کاره

Sahar mahdavi
پاسخ به  لیلا مرادی
21 روز قبل

لیلا بیا پی وی مردم از فضولی

camellia
camellia
21 روز قبل

خوب و قشنگ و منظم مثل همیشه.😍😘

camellia
camellia
21 روز قبل

بامداد عاشقی رو میگزارید?🤗☺

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
21 روز قبل

مرسی.😍خو چون عصر میگزارید😉 پس من منتظر یه پارت طولانی ام.😎👀باشه!?

camellia
camellia
پاسخ به  saeid ..
21 روز قبل

قند تو دلم آب شد.😍😗

Ghazale hamdi
21 روز قبل

وای خدایا یکی به این حاجی بفهمونه زندگی بقیه دست اون نیستتتتت🤬😠
به اون سودای کثافتم حالی کنه کیوان زن دارهههههه😠😠
دختره چندش بی‌شعور آشغال عوضیییییییی🤬🤬
عالی بودددد🥰🤍

Ghazale hamdi
پاسخ به  saeid ..
21 روز قبل

خیلی آدم مزخرفیه😒😒
قربونت سعیدیی😘😘

تارا فرهادی
21 روز قبل

لیلااا به منم بگو از کنجکاوی الان میمیرم🥺
سعید الان وقت ندارم رمان بخونم شب میخونم نظر میدم فدات شم💜😍

Fatemeh
Fatemeh
20 روز قبل

خوندمش عالیههههه مهسا جون

Fatemeh
Fatemeh
20 روز قبل

سر فرصت نقدها و نظراتم را تقدیمت میکنم 🥰🥰😘😘

تارا فرهادی
20 روز قبل

عاااالی بود سعیدی💜😍
خدا به افرا صبر بده🥺
فردا هم پارت میدی سعید جونم🥺🤣

نازنین
20 روز قبل

خسته نباشی چقداین دختره رومخه بیچاره افرا دیدی داره عاشق میشه عالی بود عزیزم…

نازنین
پاسخ به  saeid ..
20 روز قبل

به خودم گفتم دیگه کامنت نذارم ولی خب نمیشه ازرمان تو وغرامت واسه این داستان جالب وقلم خوب تعریف نکرد خسته نباشی موفق باشی

نازنین