نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان فرفری

رمان فرفری پارت64

4.1
(162)

بعد راه افتادم رفتم پم اتاقش خواستم در بزنم که شنیدم اسم منو گفت منم که فضووووول

چسبیدم عین مارمولک به در تا بشنوم

_اره اسمش فرشته هستش خیلی هم خوشگله سعی میکنم امتحان کنم ببینم چی میشه

_………

_سرتقه ولی منم استاد این کارم

_……..

_من باید برم اماده کلاس بشم

همینجورکه حرف میزد صداش نزدیک شد تاخواستم برم عقب در باز شد

یاجد مش میرزا پرت شدم وسط اتاق

آخ

روزانو فرود اومدم آخم بلند شد سعی کردم بلند بشم تا از این بیشتر ضایع نشه

دستمو گرفتم دیوار بلند شدم برگشتم دیدم دست به سینه با اخم داره نگاهم میکنه

سریع گفتم

_سلام استاد دامنتون نه چیزه ببخشید کتتون رو اوردم بدم

وایییی😱😱چی گفتم

_علیک خوبه ببینم تو پشت در گوش وایساده بودی؟

_من نه اومدم دروباز کنم که شما باز کردین تعادلم به هم خورد افتادم

_اهان خوبه الان که خوبی پات چیزی نشد

_بله خوبم بفرمائید کتتون با اجازه من برم سر کلاس

کت رو گذاشتم بغلش و دِ برو که رفتیم

سریع پریدم تو کلاس که چند نفر باهم بخاطر بی هوا داخل رفتن ترسیدن جیغ زدن

_وا چته یواش تر

_شرمنده

بعد هم رفتم نشستم رو صندلی هنوز چند دقیقه تا اومدن استاد وقت بود وسایلم رو چیدم

دستمو زدم زیر چونه رفتم تو فکر خخخخ چه حرفا که نزدم واقعاً هول میشم سوتی زیاد میدم

همین جوری با یه لبخند ژکوند دست زیر چونه داشتم فکر میکردم که

تق

هیییین

پریدم بالا دیدم استاد با ماژیک زده رو میزم

_خانم رضایی اگه موضوع جالبیه بگین ماهم بخندیم

_چیزه استاد ببخشید

بعد خودمو مثل گربه چکمه پوش کردم دلش به رحم بیاد

حس کردم نوع نگاهش یه لحظه یه جوری شد سریع سرمو پایین انداختم

یه سرفه کرد

_دیگه تکرار نشه حواست رو بده به درست اگه هم نمیتونی برو بیرون

_بله چشم

استاد رفت سرجاش شروع به تدریس کرد منم همه ی حواسمو دادم به درس تا دیگه سوتی ندم

دوساعت بکوب درس داد خدا خفه نکنه بسه دستم رو دیگه حس نمیکنم

عین دست بی قرار خودش مینویسه میره نمیتونم کنترلش کنم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا : 162

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
1 سال قبل

ستی جونم میشه ساعت ۸ بیایی واسه تایید رمان من🥺

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

با کله میام😂😂

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

مرررسی
دارم میفرستم😁

camellia
camellia
1 سال قبل

وای.مردم از خنده.😂دستت درد نکنه.

camellia
camellia
1 سال قبل

پس پارت جدید کو?😣😔

دکمه بازگشت به بالا
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x