رمان قلب بنفش پارت شصت و دو
رمان قلب بنفش💜✨
#پارت_شصت و دو
همچنان خبری از تیدا نبود…
همه گوشه ی بیمارستان،در انتظار بودند و دقایق انگار سر سازگاری نداشتند…
تا همین چند ساعت پیش،هیچکس فکر نمی کرد که الان اینجا باشند…
هیچکس فکر نمی کرد همچین بلایی بر سرشان نازل شود…
نگاهش به هر طرف که می افتاد،میتوانست دلواپسی را با تمام وجودش حس کند…
آریانا که با زور سرم سر پا بود…
خودش…
آراز…
و آرتا!
آرتایی که از لحظه ای که خبر خودکشی تیدا را شنیده بود،
ماتم زده به دیوار روبرویش خیره بود…
دستی به صورتش کشید…
صدای تلفنش باعث شد کمی فاصله بگیرد…
شماره ی ناشناس بود…
صدایش را صاف کرد…
_بله؟
_سینا جان پسرم!
و شوک آخر!
فقط همین یکی را کم داشتند…
انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا اوضاع را از اینی که هست خراب تر کند….
آخرین چیزی که انتظارش را داشت،
شنیدن صدای آقا کامران بود…
حالا باید چطور جواب او را می داد؟!
سعی کرد خودش را خونسرد نشان دهد؛
اما انگار که خیلی هم موفق نبود…
_چیزی شده آقا کامران؟
_چی بگم سینا جان…چند روزه که آسو لب از لب باز نمی کنه…فقط بیقراری میکنه…از صبح تا شب فقط اسم تیدا رو میاره…میترسم براش اتفاقی بیفته؛دیگه طاقت نمیاره!هر چی بهش میگیم میگه همین الان دخترم رو میخوام!
و این یعنی فاجعه!
آرزو داشت فقط یک معجزه رخ دهد و از آن وضعیت نجات پیدا کنند…
یک معجزه ی دور از انتظار…
حق داشتند…
نگرانی برای فرزندانشان…
کدام مادری طاقت دوری بچه اش را داشت؟!
اما الان موقعش نبود…
اگر می فهمیدند آتشی بر پا می شد…
_من درک میکنم!اما باور کنید به خاطر خودتونه…الان زمان مناسبی برای رو به رو شدن نیست…
_صبر نمیکنه پسرم!میخواد با چشم خودش دخترها رو ببینه…محض رضای خدا پسرم،یه کاری کن…
کلافه شد…
مگر می شد قلب آدم در برابر این دلشوره ای که داشتند به درد نیاید؟!
راست می گفتند که دل مادر تا ابد به دل فرزندش وصل است…
راست می گفتند که حتی اگر نبیند،از راه دور حس می کند درد را…
_امروز نمیشه…
_خواهش میکنم…
کنترل از دستش خارج شد و دیگر توان دست به سر کردن آنها را نداشت…
_من الان بیمارستانم!همه چیز با هم قاطی شده...نمیدونم چی کار کنم!
_ب….بیمارستان برای چی؟!
تازه فهمید چه از دهانش بیرون آمده است...
آبی که زمین ریخته شده را دیگر نمی شد جمع کرد…
هول زده گفت
_نه…نه چیز خاصی نیست...
صدای ترسیده اش را شنید
_برای دختر ها اتفاقی افتاده؟!
_نه!نه…اون جوری که فکر می کنید نیست…
با لحنی نگران گفت
_آدرس بیمارستان رو بفرست…تموم این شهر رو میگردم برای دخترها!اگه نگی تموم شهر رو میگردم!
صدای بوق ممتد بود که باعث شد مغزش سوت بکشد…
آرام بر سر خودش ضربه زد…
می آمدند اینجا ،
و با چشمان خودشان میدیدند تیدا خودش کرده…
مگر می شد؟!
آریانا…
او چطور؟توانایی تحمل این شوک های پشت سر هم را داشت…
××××××××××××
نظراتتون رو حتما حتما کامنت کنید دوستان امتیاز هم یادتون نره دوستون دارم❤
واقعاً هیچکس نمیتونه حس یه مادر رو درک کنه… از برخورد سینا لجم گرفت زودتر از اینا باید دخترها رو بهشون نشون میداد دلم برای آسو میسوزه مسلماً با فهمیدن واقعیت حسابی از خجالت آرتا در میان
آره دقیقا هر چی بگیم کمه…بابا سینا بدبخت همش داره بدون هیچ چشم داشتی لطف میکنه اون فقط میخواست که مادر تیدا بلایی سرش نیاد یا آریانا شوکه نشه وقتی بفهمه خانواده دارن…بعد اینکه سرهنگ تعیین میکرد کی دخترها رو ببینن سینا که هیچ کاره بود🥺😂
میبینیم😁❤
قبول داری که خیلی کوتاه بود؟!
ولی پارت هیجان انگیزی بود
خسته نباشی 👌
اصلا نیازی نیست قبول هم داشته باشم میبینیم که تعداد کامنت ها بعد یه ساعت و خورده ای انگشت شمار هست با این حساب نمیتونم پارت طولانی بدم🙂
ممنون که خوندی گل💞
واسه منو ندیدی
چرا عشقم اونم دیدم😂مال جفتمون
گلبم گرفت 🥺🥺
به قول کاربری..!🤣
ای بابا ای بابا🤣🤣😂😂
و منی که بعد دوروز پارت گذاشتن هنوز به ۵۰۰ ویو نرسیده
هر کی یه جور عزیزم و همه حق دارن
من که خوندم برات کامنت گذاشتم🥰
خسته نباشی عزیزم کاش همیشه پارت بدی.😘😘😘
فداتشم مائده جان❤🥲حمایت ویو بالا باشه فردا هم پارت میدم😁
تشکر
مهدیس عزیزم ممنون از کامنتت❤💋😘
خسته نباشی نیوش جانم❤️
هنوز نخوندم شب که بیکار شدم میخونم نظرمو میگم❤️😘
مرسیی تارایی😍❤
باشه عزیزم😘
ممنون و مرسی.دستت درد نکنه.😘یه کم, کم نبود?!🙁
خواهش میکنم❤💋
کاملیای قشنگم ویو بعد سه ساعت رو ببین.وای به حال اینکه زیاد میبود
نیوش ناراحت نشو ها
ولی خب این همه ویو برای سه ساعت خوبه دیگه!
ساعتی نزدیک ۱۰۰
حالا کامنت شاید کم باشه اما ویو خوبه
فردا پارت بده 😁🙏
من خیلی راضی نبودم جا داشت بیشتر باشه ولی حالا عیب نداره هنوز بیست و چهار ساعت نگذشته:)
کامنت هم بالاخره من دارم مینویسم هممون نیاز داریم خواننده یه واکنش و ری اکشنی داشته باشه به داستان
فردا پارت میدم اگه اوکی بود❤😘
بسه دیگه نویسنده جان
این همه آه و ناله راجب حمایت و اینا میگی جوری ک انگار هیچ کس رمانت رو نمیخونه
نویسنده رمان بخاطر تو بگه میگم اوکی
الان نویسنده سقوط بگه اوکی
ولی رمانت تو ۶ ساعت فقط ده تا ویو کمتر از ۵۰۰ داره
میخوای بهونه برا دیر گذاشتن و کم گذاشتن داشته باشی اوکی قبول میکنیم
بنده احتیاجی ندارم که بهونه بیارم برای دیر گذاشتن و کم گذاشتن
قبلا هم در موردش توضیح دادم جدا از همه ی اینا مشغله هام هم هست.
در ضمن تابستون که من پارت گذاری منظم و طولانی داشتم تا حالا ندیدم همچین کامنت عجیبی رو!مثل اینکه بعضی ها فقط جاج میکنن بدون اینکه اصلا بدونن چیه داستان طرف…
پیشنهاد میکنم قبل از اینکه کامنت هاتون رو سند کنید خودتون یه بار بخونیدش؛به نظر خودتون این مدل صحبت کردن با کسی که حتی نمیشناسیدش پسندیده اس؟!
این همه گارد برای چیه نویسنده جان؟؟؟
من فقط گفتم ویو رمانت کم نیست و توهینی هم نکردم
بعد همه تون میاین میگین این چ کامنتیه؟؟؟
خب حقیقتو گفتم چرا انقدر درد داشت؟؟؟
من هم به پیشنهاد دوستان تازه شروع کردم به خوندن رمانای این سایت ک بخوام تو تابستون هم کامنتی بدم
پس شما که نمی دونید و از هیچی خبر ندارید من دلیلی نمیبینم بخواید همچین حرفی بزنید!
حداقل دو سه پارت اخیر رو درجریان ناله های فروانتون بودم
اصلا گیرم که شما بودید در جریان
ناله های من جای شما رو تو این سایت تنگ نمیکنه و شما میتونید آزادانه هر رمانی دوست دارید رو بخونید.
واقعا برخورد با مخاطب رو برید یاد بگیرید
جای من رو تنگ نکردید فقط حیف ک اومدم به سهم خودم یاد آوری کنم ویو هاتون رو شما این شکلی برخورد کردین
براتون متاسفم خانوم
برخورد با مخاطب رو از هر کی هم که بخوایم یاد بگیریم شما قرار نیست استادش باشید!
متاسف بودنتون هم برای خودتون نگه دارید برای من که مهم نیست
اگه من از داستانتون انتقاد میکردم چیکار میکردید شما؟؟؟
مشخصا میگفتید رمان خودمه میخوای نخون مهم نیست
منظورم این نبود!منظورم این بود انقدری با خودم به صلح رسیدم که اصلا اجازه نمیدم اینجور کامنت ها اعصابم رو خراب کنه و روم تاثیر بذاره
مشخصه کاملا
😂🤦🏻♀️ترجیح میدم ادامه ندم این بحث رو
واقعا این چه مدل حرف زدنه!؟!!!
شما اگه ببینی حمایت نمیشه رمانت… ویو نداره کامنت نداره ناراحت نمیشی!؟ وقتی خودت جای طرف نیستی بیخود حرف مفت نزن…
سحری جونم ولش کن اینجور آدما ارزش ندارن باهاشون بحث کنی بیخیال:)❤
واقعا چه آدمایی پیدا میشن! آدم میخواد سرشو بکوبه به دیوارررر
آروم باش خوشگلم آخه ارزشش رو داره اعصاب خودتو خورد کنی واسه اینا🥲😂
واقعا پشیمونم از اینکه رمانتون رو به چند نفر معرفی کردم
حیف ک انقدر قلم زیبایی دارید اما برخورد با مخاطبی ک فقط یه نکنه کوچیک رو گفته بلد نیستید
من نمیدونم شما چی تو ذهنتون میگذشته وقتی اون کامنت رو نوشتید اما وقتی شما از چیزی خبر ندارید کار درستی نیست که بیاید یه دنیا انرژی منفی رو وارد کامنت های رمان من بکنید.
حرف نویسنده های این سایت هم فقط حرف ویو نبوده ما بحث حمایت رو هم داشتیم…
به هر حال من فکر نمیکنم خودم بی ادبی کرده باشم
انرژی ها منفی؟؟؟
انرژی منفی اسمش اینه ک من بیام بگم چقدر مزخرف نوشتی و چیزایی از این قبیل
من فقط خواستم بگم نویسنده ای ک از ویو غر میزنی واقعا ویوت پایین نیست ک بخاطر پارت ندی و بهونه داشته باشی
نویسند های این سایت بچه ان واقعا
شما که خیلی بزرگی به نظرم کار خودتون رو توجیه نکنید.
من دیگه صحبتی ندارم
دیگه توهینی نموند ک تولفافه نکرده باشین
واقعا ناامید شدم از نویسنده های این سایت
حق با شماست اما من گفتم رمانت ویو ک داره پس چرا هی میای هر پارت جواب هر کسی ک گفت کمه رو میگید ویو نداره
شما اصلا طرف حساب نیستید
نمیفهمم چطور انقدر راحت به خودتون اجازه میدین بهم توهین کنین؟؟؟؟
خواننده عزیز شما حتما نیت بدی نداشتیدبا کسی پدرکشتگی ندارید و این درسته، اما یکم طرز بیانتون تند و تیز بود ناخواسته🙂میدونی ما نویسندهها بین مشغلههای زندگیمون وقت میزاریم برای نوشتن با وجود مشکلات زیادش و از مخاطب انتظار حمایت، نقد داریم اما تو این سایت بیشتر نویسندهها از هم حمایت میکنند و فکر کنم شما هم اولین باره اینجا کامنت میذارید درسته؟
اولین بار هست ک کامنت میزارم و قطعا دیگه حتی برای خوندن رمان های این سایت برنمیگردم اینجا
فقط به شعور. مخاطب توهین میشه
هر کس از زاویه دید خودش نگاه میکنه من به نظر شما احترام میزارم حتما دلیل محکمی برای خودتون دارید
دلیل محکم؟؟؟
من خودم متوجه نیطتم گفتن اینکه رمانت ویو داره چرا داری الکی آه و ناله میکنی چرا باید باعث این حجم از خشم بشه؟؟
و دلیل اینکه تا الان از سایت نرفتم اینه که ببینم کی این واکنش های خشمناکتون تموم میشه
اون از خانومی ک میاد میگه زر مفت نزن اون از نویسنده اینم از شما
وای مگع من چی گفتم چقدر سریع جبهه میگیرین..!! اینکه یک نفر از نظر خودتون برخورد بدی داشته دلیل بر این نیست همه اینجورین شما از روند پارت گذاری انتقاد کردین اما میتونست بهتر هم گفته شه بهتره درک متقابل باشه همونجور که شما انتظار پارت گذاری دارین نویسنده هم دوست داره انرژی بگیرع تا خستگیش در بره مثل این میمونه فیلمی بدون تماشاگر به اکران در بیاد
لیلا جانم خودت رو ناراحت نکن فراموش کن❤😘
این منم ک باید فراموش کنگ و بهم توهین شده
واقعا….
خواستم ببینید دوستانتون چ برخوردی دارن فقط
حق با شماست ک نویسنده نیاز به حمایت داره اما من تو این مدت رفتم به پارت های قبلی سز زدم و دیدم از اواخر شهریور پارت گذاری همین شکلی و با غر و ناله و تهدید ادامه ندادن شدخ
مگه نویسنده مجبوره بنویسه ک بیاد این شکلی برخورد کنه و درنهایت بگه خب نخون مجبور نیستی
خب دقیقا!نخون مجبور نیستی!
بهتره تمومش کنید دیگه این بحث به جایی نمیرسه.
از آخر شهریور چه خبر بوده؟مدرسه و تحصیل و هزار تا کار دیگه..آدم احتیاج به انرژی داره برای اینکه تو اون شرایط سخت ادامه بده.
منم تهدید نکردم تا اینجا هم که ادامه دادم فقط برای احترام به مخاطبم بوده که بچه های اینجا میدونن چقدر برام ارزشمنده
به هر حال
این سایت رو ستایش به من معرفی کرد گف بچه های باحالی داره
من ک چیزی ندیدم شاید اون دیده باشه که باعث شده باشه قول خودش. ماه های آخر کنکورش رو اینجا گذروندش
از ستی خبر داری تو؟
تو دانشگاه باهم آشنا شدیم
یکی از نزدیکانشون سرطان گرفته حالش اوکی نیستش
ای وای..
اگر دانشگاه دیدیش بگو ی سری به ما هم بزنه
چه رمان های توی این سایت میخوندی؟
فعلا فرصت شروع رمان هات رو پیدا نکردم
ایشالا به زودی
ایشالا.
خوشحال میشم.🦋
منظورت اینه ما باحال نیستیم؟!
کم کم داره بهم بر میخوره 🤣🤣🤣🤦🏻♀️
والا فعلا ک چیزی ندیدم متاسفانه🤦♀️
خواننده جان خودتو اذیت نکن این همه عصبانیت برای دختری به سن تو اصلا خوب نیست💚 تهدید اصلا درست نیست این حرفتون درست نویسنده اثر خودش رو مینویسه اما خب به امید کمی انگیزه دوست داره ببینه رمانش چه روندی داره چرا یه موضوع آسون رو انقدر بزرگش کردین… من از پارسال تو این سایت کار کردم گاهی وقتهه رمانم حتی کامنت نخورده اما خب هیجوقت نخواستم نزارم شما هم آروم باشید زشته این خرفها
از آشناییت خوشبختم ساحل جان حیف که بدجور با هم آشنا شدیم🤣
منم خوشبختم عزیز
چ آشنایی خاطره انگیزی هم بود واقعا🤣
شاید تو بهترین دوستمون شدی😉 من ندیده حدس میزنم زودجوش و پر از شر ذوقی رمانای منو خوندی یا نه؟
شر و شیطنت و ذوق منظورم بود
دقیقا مثل لیلا😂🤣🤣🤣
والا انقدر پارتای شما طوووولاااااانیه ک هر کدومشون رو تانصفه بیشتر وقت نکردم🤣🤦♀️
خوبه که!😂
رمانای من چی؟🥺🤣
ستایش تعریف شاه دل رو خیلی میکرد
پارت اولش رو تازه شروع کردم💪😂
ستی لطف داشت🥺
باشه بخون 😁😂
نوشدارو تو رماندونی طولانی میذارم آره اما فکر کردم همه دوست دارن سقوط اما چندان طولانی نیستااا😂
والا من نوشدارو رو که میخونم خیلی زود تموم میشه!🤦🏻♀️
با اینکه میدونم طولانی هستش!
سنش رو از کجا میدونی دقیقا لیلا؟🤣🤣🤣
دقیقا راست میگی!
رمان بامداد عاشقی من اوایل حتی کامنت هم نمیخورد اما با گذشت زمان کم کم خواننده هام زیاد شدن و همین طور کامنت
از ایمیلش حدس زدم
چند سالشه؟😂
۱۸ ام😂
چند ماه دیگه میرم ۱۹
خوشبختم ساحل جان
همچنین
سینای بیشور😒عشق فقط آرتا
خسته نباشی نیوشا جونممم🥹🫂
کشتین سینا رو😂🤣
آرتای لعنتی چقدر هواخواه داره😂😁❤
فداتشممم سحرییی😍🥲
بوس بهت گلبم🥹💙
ای جونممم😁😘😂😂😂
واااای نیوش خیلی هیجان داره پارت بعدی تو رو خدا زودتر پارت بده اونم طولانیییی 🥺🥺
وااااای یعنی پارت بعدی آسو و تیدا همدیگرو میبینن🥺🥺
خسته نباشی نیوشی عزیزم😘❤️
باشه عزیزم❤😊
دیگهههه😁
مرسییی که خوندی تارایی جونم😍🥲
کاش سایت یه ویژگی داشت نشون میداد چند نفر رمان رو خوندن ، اون طور میشد فهمید چه قدر بین کامنت و ویو تفاوت هست
خیلی زیبا بود نیوشا
نمیدونم چرا جدیدا با خوندن پارتی رمانت غمگین میشم
راستش من درگیر دانشگاهم و سرماخوردم ، از این به بعد قراره بیشتر به سایت سر بزنم
حقققق تا سال بعد🥲انگار که ما دردمون فقط ویو…
ممنونم تانسو جون دلتنگت بودیم🥲❤
عه چطور یعنی؟یعنی مثلا چون این پارت های جدید تلخه غمگین میشی یا داستان رو دوست نداری دیگه؟😁
امیدوارم زودتر خوب بشی عزیزم ما که هر موقع اینجا ببینیمت خوشحال میشیم❤🥰
من هر چه قدر هم بگذره از داستان رمان خسته نمیشم این چند پارت واقعا تلخ بود ، اشکم رو در میاورد
الهیییی🥲💋❤
آخییی ببخشید تانسو جونم داستانه دیگه انقدر ناراحت نکنید خودتونو دلم نمیاد کههه😂🥲
واییییییییییی😥
دقم وادی نیوش زودتر بگو بفهمم چی میشه دیگه🤕🥺🥺
آرتا آشغالللل😡
تازه واسه من ماتم گرفته مرتیکه گاو🤬
تروخدا تیدا بهوش بیادددد🥺🥺
عالی بود نیوشیییی🤍🥰✨️
چشم عزیزم فردا پارت میدم😂🥲
😂😂😂😂😂بکشش غزللل🔪🔪🔪🤣
…….😁
قربونت برم منننن🥰❤😍
قشنگ بود ❤😍
پارت بعدی خیلی هیجانیه!!
موفق باشی 👍🏻
ممنونم نیکا جان قربون شما❤😍