رمان مرد مشکی من

رمان مرد مشکی من part. 20

4.6
(50)

آرمین

_لباسات رو دربیار

با عشوه مانتوشو درآورد
رو صندلی نشستم خیرش شدم پوکی به سیگار زدم دقیق شدم رو بدنش
دستاشو ماهرانه رو بدنش میکشید طوری که شکم به یقین تبدیل شد یه جنده واقعیه!
آروم دستشو رو زیپ شلوارش گذاشت خم شد طرفم شلوارشو درآورد
اسنپکی رو باسنش زدم که عاحی کشید صاف ایستاد ولی برنگشت سمتم
کام دیگه ایی از سیگار گرفتم شرت لامباداش جا خوش کرده بود وسط لپ های باسنش با ناز موهاشو رو شونش ریخت

_زیاد فیلم سوپر میبینی یا کاربلدی

لحظه ایی از تمسخر صدام متوقف شد با ناز لب زد
+کاربلد

پورخند صدا داری زدم زمزمه وار گفتم
_جز اینم نمیخواستم چیز دیگه ایی بشنوم

به رو خودش نیاورد انگار گذاشته بودمش رو صحنه آهسته
سیگارمو رو عسلی خاموش کردم کمرشو گرفتم محکم رو تخت پرت کردم با جیغ سرشو تو کوسن فرو کرد خیمه زدم روش
خواست برگرده که پاهامو با پاهاش جفت کردم
+BDSM هستی؟

دستمو نوازش وار رو باسنش کشیدم
_نه

خندید اوه کشداری گفت
بندای شرتشو پایین کشیدم فشاری به باسنش دادم
بوی توت فرنگی میداد تنش
اسپنک محکمی بهش زدم حیغ پر از دردی کشید
+آییی یواش آرمین

_از قبل آماده شده بودی.. بدون اینکه تکون بخوری قمبل کن

خودمو پایین کشیدم مطیع قمبل کرد انگشتمو رو واژنش کشیدم آهی کشید
دستمو از زیر تاپش رد کردم رسوندم به سینه هاش فشار محکمی دادم تکونی به خودش داد
نفس های عمیق میکشید
_سگ حشری ها

خندید با ناز عاحی کشید گفت
+یعنی میخای بگی الان سیخ نشده برام اون کوچولوت؟

چیزی نگفتم درواقع اصلا سیخ نشده بود انگار آب از آب تکون نخورده بود
انگشتمو دورانی رو واژنش کشیدم از لذت وول میخورد بلند عاحو ناله میکرد
برش گردوندم که بیحال رو بالشت افتاد چشاش از فرط شهوت باز نمیشد
ثانیه از جام بلند شدم شلوار و شرتمو درآوردم دوباره روش خیمه زدم
خودمو مالوندم به بهشتش تاپشو بالا کشیدم سینه هاشو تو دستم فشار دادم

+بکن توم

بی اعتنا بهش خودمو میمیالیدم بهش دستاشو بی جون پشت گردنم گذاشت با چشمای نیمه باز نگام میکرد نفساش به شمارش افتاده بود لبامو رو لباش گذاشتم مکیدم
یکی درمیون جواب بوسه هام رو میداد
یه دستمو تو موهاش چنگ کردم با اون یکی دستم سینه هاشو فشردم
انقد خودمو مالونده بودم بهش بین پاهاش خیس شده بود
+باهام بازی نکن

تندتر خودمو مالوندم بهش با خنده لذت لب زدم
_بازی دوست دارم

خندید گوشه لبش رو گاز گرفت
+منم بازی کردن برای تو رو دوست دارم

هومی کشدار گفتم یه انگشتمو خواستم واردش کنم یهو خودم رو عقب کشیدم
خمار زل زدبهم نیاز داشتم الان باهاش رابطه برقراکنم ولی به یکباره حسم پرید
+چرا عقب کشیدی عزیزم

با اخم زل زدم بهش همچنان پاهاش باز بود طوری لش کرده بود انگار چندتاشکم زاییده

خم شدم همینطوری که شلوارمو برمیداشتم لب زدم
_آزمایش اچ آی ویندادی تو

صدای فنرای تخت بلند شد سرمو بلند کردم که فوری سمتم اومد
+الان برات میارم

ابروایی بالا انداختم چیزی نگفتم از اتاق خارج شد
_معلوم نیست روزی چندبار میکننش که برگه آزمایش داره

سری از تاسف تکون دادم رو صندلی نشستم بعد از چند دقیقه با صدای قدم هاش خیره شدم بهش
تاپشو پایین کشیده بود ولی پایین تنش لخت بود با قدم های شل نزدیکم اومد
اثری از اون خماری تو چشماش نبود برگه رو رو به روم گرفت
زل زدم تو چشماش یه اعصبانیت تو مردمک چشماش دو دو میزد ولی سعی میکرد با لبخند زدن پنهانش کنه

برگه رو از دستش گرفتم مشغول خوندن شدم
_خوبه حداقل بعد از این همه سکس ایدز نگرفتی

سرمو بلند کردم که اخمش تبدل به خنده شد برگه رو پایین پام پرت کردم
از جام بلند شدم دستمو نوازش وار رو شونش کشیدم که به خودش لرزید
_تاریخش مال یکماه پیشه

گیج نگام کرد سرمو خم کردم تا باهاش هم قدم شم کنار گوشش آهسته لب زدم
_آزمایشتو میگم

خنده مصنوعی کرد اومد حرفی بزنه که رو تخت پرتش کردم خیمه زدم روش
تاپ توتنش رو کشیدم که از وسط جر خورد جیغی زد دستشو بالا آورد پشت گردنم گذاشت

همینجور که شونه هامو لمس میکرد لب زد
+میخامت.. همین الان

گازی از شونش گرفتم چیزی نگفتم خواستن تو نگاهش فریاد میزد حوصله لاو ترکوندن رو نداشتم
عضومو رو بهشتش تنظیم کردم بدون هیچ ملایمتی داخل فرستادم

جیغ پر از دردی کشید از تنگ بودنش نیشخندی زدم

+دارم.. می.. میرم.. از درد.. وای خدا

فشار محکمی بهش وارد کردم بزور داخل رفت ناخوناش از درد تو پوستم فشار میداد یهو با جیغ زد زیر گریه
عصبی دستمو رو دهنش فشردم
_خفه شو هرزه

آروم گرفته باترس نگام کرد ولی اشکاش قط نشده بود دستمو برداشتم
یکم که جا باز کرد محکم تلمبه زدم اولین بار بود جنده به این تنگی داشتم میکردم
ده دقیقه ایی از زور ضرباتم صدای تخت دراومده بود بدنم خیس عرق شده بود بی صدا اشک میریخت ولی برام اهمیت نداشت
وقتی خودش میخارید منم میخاروندمش بعد از چند ثانیه که داشتم ارضا میشدم عضومو بیرون کشیدم آبمو رو سینه هاش ریختم خسته رو تخت افتادم
با نفس نفس به سقف زل زدم با صدای تکون خوردن تحت چشمم خورد به ساناز ملافه ایی دورش پیچیده بود مثل حلزون لنگون لنگون سمت حموم میرفت
پوزخندی زدم تا داخل شدنش چشم ازش برنداشتم از جام بلند شدم شلوارمو پام کردم
_ساناز گوشی منو ندیدی

با صدا کردنام صدای شر شر آب تو گوشم پیچید

پوکر اطرافو نگاه کردم با دیدن لکه قرمز تخت جلو رفتم کل تخت خونی شده بود دستی تو موهام کشیدم سمت حمام رفتم
با مکث درو باز کردم با دیدن صحنه روبه روم سری از تاسف تکون دادم

_لش میکنی اینجا نازتو بکشم

ذره ایی تکون نخورد جلو رفتم تکونش دادم
_از وان بیا بیرون گند زدی به اینجا

دوباره سکوت کرد چیزی نگفت دستمو رو سرش گذاشتم برش گردوندم سمت خودم
چشاش از گریه قرمز کرده بدنش یخ بود صوردش از سفیدی مثل گچ شده بود
زل زد تو چشام قطره اشکی از گوشه چشمش پایین ریخت
سرمو فورا رو قلبش گذاشتم قلبش نامنظم میزد
سریع از وان بیرون کشیدمش تنشو بغل کردم

***

با بیرون اومدن پرستار از رو صندلی بلند شدم نزدیکش شدم
_ کی مرخص میشه

با صدام سمتم برگشت اخماشو توهم کشید
+همسر خانوم راد فر هستین

اومدم بگم راد فر کیه با یاد اینکه شاید فامیلی ساناز باشه چیزی نگفتم

از سکوتم عصبی لب زد
+همسر شما بار اول بوده رابطه داشته در رابطه اول این همه خونریری طبیعی نیست… امشب باید اینجا تحت نظر باشه… قبل از ترخیصشون هم پیش دکتر برید

با هر حرفی که از دهنش بیرون می اومد دهنم به خنده باز میشد زدم زیر خنده که متعجب نگام کرد

با خنده وارد اتاقش شدم با صدای در چشماشو باز کرد
_چی گفتی به اینا که کصشر میگن.. بار اول.. جوک بامزه ایی نبود برای خندوندن من

دستاشو مشت کرد چیزی نگفت چشماشو بست دو قدمیش ایستادم فشاری به بازوش دادم

+هرزه باهات حرف میزنم جواب بده

فورا چشماشو باز کرد با ترس نگام کرد تو نگاهش جز ناراحتی چیزی نبود
_جواب

دهن باز کرد حرفی بزنه ولی جز آوایی نامفهوم از دهنش بیرون نیومد
دستمو از رو بازوش برداشتم با اخم عقب کشیدم

_ راه دیگه ایی هم بود که خودتو آویزون من کنی.. مکثی کردم با تمسخر لب زدم.. اولین باره رابطه داشته.. آره ارواح پدرت

+من اولین بارم بود عوضی همه رو مثل خودت هرزه نبین

عربده ایی زدم دستمو دور گلوش پبچیدم با عصبانیت تو چشماش زل زده بودم از حرکتم پقی زد زیر گریه سعی داشت ازم جدا بشه

_چه گوهی خوردی الان

جیغی زد قیافش هر لحظه داشت سفید تر میشد با التثاس تکون میخورد

_تخم داری یبار دیگه گوهتو بخور تا نشتو بندازم اینجا

یا نفس نفس زدنش فوری ولش کردم شروع کرد به سرفه کردن و اشک ریختن نگاه خشمگینی بهش کردم از اتاق بیرون زدم

~~~

مبینا

امروز روز آخری بود که کیش بودیم یک هفته به سرعت گذشت چرت ترین طرحی بود که تحویل داده بودم
فکر میکردم تو این سفر بهم خوش بگذره ولی انگار تنها بلایی که تو این سفر سرم نیومده بود..
هوفی کشیدم رو به روی آینه حمام ایستادم ست لباس زیر قرمزم که تازه گرفته بودم پوشیده بودم
ست اسپرت زردم هم روش پوشیدم
توش خیلی راحت بودم موهامو با کیلیپس جمع کردم
ادکلنی به خودم زدم از حموم بیرون زدم
ساعت هشت صبح بود چهار ساعت تا همایشی که برامون گذاشته بودن وقت بود راس ساعت هفت هم پرواز بود
شالمو رو سرم انداختم دخترای تو اتاق خواب بودند صدای خور و پوفشون تا هفت محله میرفت یواش از اتاق بیرون زدم
سوار آسانسور شدم طبقه ایی که اگه اشتباه نکنم مال امیر بود رو فشردم
موهام هنوز یه خورده نم داشت با ایستادن آسانسور پیداه شدم راه رو خلوت بود

آخه بگو کی کله صبح میاد بیرون خب معلومه من که تنم میخاره

با دو انگشتم دو تقه به در زدم منتظر بودم باز کنه
_با این دری که من زدم اونو از خواب پادشاه بیدار میکنه مگه!

اومدم باز در بزنم که در یهو باز شد قیافه بی تفاوت امیر جلوم ظاهر شد فوری داخل شدم کنارش زدم
_بده مهمون رو جلو در نگه میداری

پوزخندی زد نگاهی از بالا تا پایین بهم کرد
+کاری داری

با اخم وارد اتاقش شدم
_خیلی گشنمه.. چیزی نداری بخورم

بعدم در یخچالش رو باز کردم خم شدم توش
+برو بیرون حوصلت رو ندارم

با دیدن برش کیکی که تو بشقاب بود فوری برش داشتمش با اخم سمتش برگشتم
_نخوام برم تو میخوای پرتم کنی بیرون

بی حوصله عصبی نگام کرد شونه ایی بالا انداختم رو تختش نشستم گازی از کیک زدم با دهن پر گفتم
_یه چنگال بیار.. وگرنه لباسم کثیف میشه

با شنیدن نفس های حرصیش لبخندی زورکی زدم که از اتاق بیرون رفت
بیخیال مشغول خوردن شدم حالا پیش خودش میگه این چه دختر پروایی هست
باور کن اولین باره دوست دختر به این پروایی داشته
_دوست دختر؟

پقی  زدم زیر خنده کی دوست دخترش شدم خودم خبر ندارم با شنیدن صدای آب فهمیدم رفته حموم بشقاب خالی رو روی میز گذاشتم بی حوصله زل زدم به اطراف
طوری مرتب بود انگار یه گوه کاری کرده بود بعد روشو پوشونده بود
از جام بلند شدم ست اسپرتمو در آوردم
رو به روی آینه ایستادم موهامو باز کردم که دورم ریختن
با صدای پیامک گوشی فوری عقب برگشتم با دیدن گوشیش چشمام برق زد صفحه گوشیش روشن خاموش میشد فوری سمت میز کنسول رفتم
گوشیش برداشتم از استرس قلبم تندتند میکوبید
_عجیبه رمز نزاشته

فرصت خیلی خوبی بود که عکسارو پاک کنم تو گالریش رفتم یهو دستی گوشی رو ازم گرفت هینی کشیدم عقب برگشتم
با دیدن امیر با ترس نگاش کردم ولی اون بی اهمیت سرد نگام میکرد
سری از تاسف تکون داد تازه نگاهم بهش افتاد موهای خیسش رو پیشونیش ریخته بود حوله لباسش آبی هم پوشیده بود
+لازم نبود برای دوتا دونه عکس لخت شی

ابروایی بالا انداختم اومدم حرفی بزنم که نزاشت
+به خودم میگفتی پاکشون میکردم

بعدم گوشیش رو پایین انداخت سمت کمد رفت خیره شدم از پشت بهش شاید اولین باری بود که به چشم یه دوست پسر میخاستم بهش نگاه کنم
قامتش رو دوست داشتم یهو سمتم برگشت که هول کرده عقب رفتم رو تخت پرت شدم
پوزخندی زد نزدیکم شد گوشی دیگه ایی تو دستش بود
یکی یکی عکسام رو انتخاب کرد رو گزینه حذف زد پاکشون کرد
متعجب زل زدم بهش منو دیوونه کرده بود برای این عکسا حالا پاکشون میکرد! درکش نمیکردم

+عکسات پاک شدن حالا برو

بعدم بدون نگاه کردن بهم سمت آیینه رفت
خشک شده فقط نگاهش میکردم عصبی نبود ولی خیلی دل خوشی هم ازم نداشت
عکسا پاک شده بودن ولی کوچیکترین لبخندی هم رو لبم نیومد نکه ناراضی باشم ها ولی نمیدونم چم بود
مردد از جام بلند شدم سمتش رفتم زل زدم بهش سنگینی نگاهم رو حس میکرد ولی نگاهم نمیکرد وجودمو نادیده گرفته بود
عصبی نگاش میکردم با آرامش موهاشو شونه میکرد
دستشو گرفتم که مجبور شد نگام کنه یهو لبام رو لباش گذاشتم محکم بوسیدم
همچنان خشک بودهمراهیم نمیکرد گازی از لبش گرفتم که ازم جدا شد
با نفس نفس تو چشماش زل زدم

دستشو به نشونه تهدید بالا آورد
+تا دودقیقه دیگه اینحا باشی اطمینان نمیدم که سالم از این اتاق بیرون بری

خندیدم زبونی رو لبام کشیدم
_جون تو فقط اطمینان بده

چشم غره ایی بهم رفت که پقی زدم زیر خنده نزدیکم شد کوتاه لبامو بوسید
دستشو رو کمر لختم گذاشت خندم بند اومد زل زدم تو چشماش
+بخند دوست دارم تموم این ساعات فقط لبخندتو ببینم

ابروایی بالا انداختم دستش نوازش وار کمرم رو لمس میکرد ابروایی بالا انداختم
_الان یعنی میخای بگی دوستم داری؟

سوالی خیرش شدم با آرامش چشماشو بازو بسته کرد
دستش آروم پایین تر میومد حتی با یه لمس ساده بهشتم داشت نبض میزد

آب دهنم رو غورت دادم
_بلد نیستی جواب بدی

نخودی خندید لباشو توهم جمع کرد
+از خودت بپرس

گیج نگاش کردم دستش رو کش شورتم بود پاهامو بهم چسبوندم
+هوم.. به نظرت من..

با یهوایی وارد شدن دستش تو شورتم شوکه شل شده بی جون شدم خمار نگاش کردم باسنمو تو مشتت فشرد ادامه داد

+دوست دارم؟

حرکت دستش رو باسنم مانع از این میشد که جواب بدم لب باز کردم حرفی بزنم که با کاری که کرد چشام روهم رفت
با یه دستش سینمو میمالید با یه دستش باسنمو
از شهوت نمیتونستم رو پاهام بایستم نفس های داغش پوستم رو میسوزوند با صداش کنار گوشم چشمم رو باز کردم خمار نگاش کردم
+جواب سواامو ندادی توله

_امیر

گاز ریزی از شونم گرفت جیغ کوتاهی زدم کمرمو گرفت یهوایی پرتم کرد رو تخت جیغی از برخورد کمرم با تخت کردم که فورا روم خیمه زد
+جون امیر لیدی

_لعنتی کمرم داغون شد

بوسه ایی وسط سینم کاشت دورگه لب زد
+کمرتم درست میکنم

خندیدم چیزی نگفتم با کمک خودش سوتیینم رو درآوردم سینم مثل پرتغال بیرون پرید چشماش درخشید بوسی رو هر دوتاشون گذاشت
یکیشو تو دهنش گذاشت یکیشو محکم فشار میداد با برخورد لباش به نوک سینم ناله هام دست خودم نبود

_عاح… حرک.. اتت.. مث.. ل.. بچه هاست

گازی به نوشنه تایید حرفم از سینم گرفت که سرشو محکم فشار دادم جیغ زدم
محکم مک میزد میخورد طوری که هر عان میگفتم ممکنه شیر بزنه بیرون چشام از زور شهوت هی روهم میرفت
بعد از چند دقیقه که کل سینم رو خورد و کبود کرد خمار زل زد به سینم
+چه شاهکاری خلق کردما

هومی گفتم لبامو رو لباش گذاشتم با ولع لبای همو میخوردیم صدامون کل اتاق رو برداشته بود
با احساس خفگی ازش جدا شدم با نفس نفس خیرش شدم بوسی وسط سینم گذاشت
وولی زیرش خوردم کم کم پایین رفت کل شکمم رو میبوسید مک میزد

با گازی که از نافم گرفت جیغی زدم نگاش کردم
+توله ناله هاتو خفه نکن

با شهوت خندیدم بوسه ایی به بهشتم زد که به خودم اومدم ثانیه ایی تموم حسام پرید
خیره نگاش کردم چیزی تنش نبود دستش رو لبه های شرتم نشست که فوری دستاشو گرفتم خمار نگام کرد
_میشه به اونجا کاری نداشته باشی

اخم کرده گازی از لبم گرفت
+اصل کاری اونجاست

_برای اصل کاری خیلی زوده

معنی حرفمو گرفت چشماش به عانی سرد شد باشه ایی گفت از روم بلند شد کنارم دراز کشید
با اخم نگاش کردم بهشتم هنوز نبض میزد کل تنم رابطه رو فریاد میزد ولی دوست نداشتم گوش کنم
با اخم تکونی به خودم دادم روش خیمه زدم تازه نگاهم به آلتش افتاد اولین باری بود که میدیدم
با هیچکس تا اینجا پیش نرفته بودم از نگاهم اخم کرد دستشو رو پایین تنش گذاشت که خندم گرفت لبامو رو لباش گذاشتم بوسیدم
اولش باهام همراهی نمکیرد ولی بعدش طوری ازم لب میگرفت که جواب بوسه هاشو نمیتونستم بدم
محکم باسنم رو فشار میداد
چشمای هردومون از زور شهوت قرمز بود گرمای بدنش هورنی ترم کرده بود
دودل لبامو از رو لباش برداشتم
+سکسی ترینی برام

آب دهنمو قورت دادم جون کشداری گفتم خودمو مالوندم به پایبن تنش عاحی بی اختبار از بین لبام خارج شد
+اوف توله من

باسنمو فشار داد خمار نگاش کردم دوباره خودمو مالوندم بهش عاح و ناله هام دست خودم نبود
+خودتو بسپار دست من

با حرفش مرددنگاش کردم لب باز کردم حرفی بزنم که پرید وسط حرفم
+کاری با پردت ندارم

چیزی نگفتم نگاش کردم سکوتمو پای رضایت دونست کمرمو گرفت محکم رو پایین تنش بالا پایین کرد

جیغی از لذت کشیدم خندیدم
+ناله کن توله

با هر بار تکون خوردن سینم تا دهنش میرفت از شهوت جیغ و ناله میکردم جاهامونو عوض کرد
لباشو رو لبام گذاشت با دستش بهشتو میمالید اومدم اعتراض کنم که گازی از لبم گرفت طعم خونو تو دهنم حس کردم
حرکات تند دستاش باعث شده با نفس نفس فقط ناله کنم انقدر که حتی لبم نمیتونستم بگیرم
_اییی.. ایی تندتر

+پاهاتو بزار رو شونم

کاری که گفتو انجام دادم حالا کاملن بهشتم جلو دیدش بود ولی از روی شورت چیزی معلوم نبود حرکت دستش تندتر شد نزدیک ارضا شدنم بود از شهوت جیغ میزدم ملافه رو میفشردم نفسم بند اومد حس میکردم میخام از بلندی پرت شم سرعتشو بیشتر مرد یهو ارضا شدم جلو چشمم سیاهی رفت زبونشو رو رونم گذاشته بود ابمو مک میخورد وولی خوردم انقدر بی حس بودم که توان نداشتم چیز بگم
بعد از اینکه کل آبمو خورد کنارم درازکشید منو تو بغلش کشید
بوسه ایی رو موهام زد چشمام رو بستم
+آبتم مثل خودت خوشمزس سکسی من

چیزی نگفتم کم کم بخواب رفتم

ادامه دارد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 50

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

selvina

‌ ‌ ‌اینکه بدونی کجا باید رها کنی،هنر بزرگیه. ‌️
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 ماه قبل

مبینا با این کارش فردا که خواست با کس دیگه ای که قطعا آرمین هم هست ازدواج کنه چطور میتونه تو صورتش نگاه کنه 😟
خیلی دیر پارت میذاری

Dokhtar Porteghal
1 ماه قبل

نویسنده عزیز خسته نباشی .
من کل رمانت رو نخوندم ولی حس می کنم اون دختره ساناز اصلا رابطه نداشته و واقعن تنگ بوده یا اینکه قبلاً رابطه داشته و پرده اش از اوناست که کش میاد و ارتجاعیه و برای همین تنگ بوده .
موفق باشی نویسنده عزیز.

ناشناس
ناشناس
1 ماه قبل

عالی بود دمت گرم

دکمه بازگشت به بالا
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x