رمان هیاهو پارت ۹
رمان هیاهو
پارت ۹
خصومت این پسر را با خودش درک نمی کرد !
البته؛ چه کسی دوست داشت دختری با این سر و وضع داخل ماشینش بشیند؟
تازه اویی که بنظر می امد تمام لباس هایش مارک باشند!
_ امیر علی بس کن!
اما امیر علی باز هم بی توجهی به صحبت های مادرجانش را نشانه گرفت و فرمان را چرخاند
_ راستی هانا جان فکر کنم بدونم اون جایی که میخوای بری کجاست!
دستی به پشت گردنش کشید و کمی سرش را بالا آورد . این مرد از کجا آدرس او را می دانست ؟
مادر جان کی به او آدرس را نشان داده بود؟
_واقعا؟!
چراغ راهنما رنگ قرمز را نشان میداد و ماشین حالا توقف کرده بود ؛
و امیر علی با دستش به سمتِ چپ اشاره کرد تا دخترک هم منظورش را بفهمد!
_مسافر خونه اینج….
با دیدن جایی که امیر علی اشاره کرده بود خون به صورتش دوید !!!
اینبار نه از خجالت و شرم بلکه از روی خشم!!!
خشمی که حاصل از نشان دادن سطل زباله ای کنار خیابان بود!!
این امیر علی نام چطور جرئت کرده بود سطل زباله را به عنوان خانه به او نشان دهد !!!
_تو ، تو چطور جرئت می کنی به من سطل آشغال رو نشون بدی !
سیما از خجالت چشم بست و امیر علی تا خواست حرفی بزند دختر تازیانه کوبید
_ درسته که من وضع مالیم به اندازه تو خوب نیست ولی تو هم حق تحقیر کردن من و نداری پسر جون !
و بعد با دست هایی که از خشم می لرزید پولی که قرار بود به تاکسی بدهد تا را از کیفش بیرون کشید و روی صندلی انداخت ..
و اینبار او بدون توجهی به سیما که صدایش می زد از ماشین بیرون آمد و با قدم های تند خودش را به مقصدِ نامعلومی رساند…
عزیزان من نمیخوام برم😂😂 . آروم باشید نفس عمیق بکشید😂😂
دم بازدم😂😂
برای اینکه از دلتون در بیارم دو تا پارت دادم تقدیم نگاهتون🥰🥰
راستی اگه دوست داشتید سری به کانال تلگرامم بزنید .
تو کامنتا لیکنشو براتون میارم😍
https://t.me/+HNSdQ4IpZwpjNGU0
لینک کانال تلگرام😍
ای بدجنس میخواستی اشک همه رو دربیاری
اولش قصدش و داشتم ولی فعلا منصرف شدم😂😍
قشنگ بود منتظر ادامهشم🙃
مرسی لیلا گلی😍😍
ستی بیا پیدی یه لحظه😍
جوابتو دادم
آخ جوننننن🥳🥳
چه خوب که نمیری😍😍
خوبه همین اول نشون دادی امیرعلی چقدر چندشه تا در ادامه تصوراتم خراب نشه🤕🤒
مرتیکه آشغال گاو بشعورررر🤬🤬😠
عالی بوددد🤍🥰✨️
ضحی داستان کوتاه رو نمیزاری؟🥺🥺🤕
🙂
حالا تازه کارمون با امیر علی شروع شده
ارام باش عزیزممرسی غزلی بوس بوس
میخوام روی پوراندخت و ایینه شکسته کار کنم . نمیدونم کی بنویسمش
ضحا….
پس رمان پوراندخت چیشد؟
میخوام روش کار کنم ولی اینجا نمیذارم
اگه هم بخوام بذارم پی دی اف اش رو توی رماندونی میذارمش 🙂
میدونی چقدر ناراحت شدم وقتی فهمیدم میخوای بری؟!🤦🏻♀️😭
واقعععععااا کههه ضحی من قهرم اصلا گلبم گرفت از دستت😢💔
هنوزم تصمیمم قطعی نیست ….
حالا تو قهر نکن نیوش 🙂
امیر میمون ایش خاک بر سر گلابی عوضی سادیسمی😒🤬
واکنشات و خیلی دوست دارم نیوشبا اینکه میدونی داستان از چه قراره ولی اینجوری حرص میخوری و حمایت می کنی خیلی ممنونم ازت 🙂
بوسسس
🥲🥺❤بوس بیشتر
باشه قهر نمیکنم ولی به شرط اینکه دیگه نزنی از این حرفا بمونی پیشمون
نیوش واقعا قصد ناراحت کردنت. ندارم ولی هنوز هیچی مشخص نیست
واقعا نیستااا
😂😂
دیگه تو سایت نمی خوابم🤣
اوکی باشه بابا تو که به من میگی یهو چی شده منم فشار نمیارم بهت هر جور که فکر میکنی حالت بهتره و احساس بهتری داری همون کار رو انجام بده❤
دیگه چرت و پرت نگو بچه جون این حرفا چیه مگه اینکه فعالی بده؟خوب بود خواننده خاموش می بودی دل نویسنده ها رو میشکستی؟
نیوشیی😍
حالم بده😂😂😂😂
خوب نیستم😂😂
یه چند تا متن هم نوشتم بفرست اینجا بخونی؟😅
عزیزم عادیه همیشه حالمون خوب نیست
ببین ضحی بذار بگم یه چیزی
زندگی میگذره منتظر نمیمونه چه خوب باشی چه بد باشی میره جلو.پس چه بهتر که خوب باشی و بره جلو…و این ها رو از زبون کسی میشنوی که یه دوره سخت افسردگی شدید رو پشت سر گذاشته و الان اومده رسیده به اون کاراکتری که دوسش داره🙂❤
من قضیه ام اینه که خستم از یه چیزایی که ….
و عجیب اینجا اینه که دوست دارم مدرسه شروع شه🤣🤣🤣
ببین نگاه کن
یه روز میاد میخندی به حال الان😁
جدی میگم
کسی که تا یک ماه پیش افسردگی خیلی شدید داشت الان خوشحاله…مشکلات اش دونه دونه دارن حل میشن گره داره از کارش باز میشه❤
توکل کن به خدا.شاید دیر نشون بده ها ولی یه جا نشون میده همه کف کنن
من مشکلاتم با خودمه
من باید خودم و اصلاح کنم چون اصلا از الانم خوشم نمیاد
و به این نتیجه رسیدم شوخی زیادشدن خوب نیست چون بعضی موقع ها اونایی که میخوان رو خوشحال کنن آسیب میبینن
هیچ کس کامل و بی عیب و نقص نیست
اشتباهات رو بپذیریم سعی در اصلاح رفتار داشته باشیم خیلی هم خوبه عزیزم🥰
از مدل خودم خوش نمیاد
یه آدم منفی بین و شایدم بی احساس که فقط خودشو میبینه و فکر می کنه با مزه است . که البته خودمم تقریبا به حرفشون رسیدم
خب این چیزیه که خیلی شنیدم و نمیخوام همینطوری باشم
دلم میخواد از همه آدما فاصله بگیرم همه شون
ربات یه کلمه ایه که تو این یه سال یا دو سال اخیرزیاد شنیدمش که بهم میگن
بیخود میگن
تا دو سه ماه پیش با هر حرف مردم تنم میلرزید
ولی الان اصلا آدم حساب نمیکنم هیچ کدوم از اونایی رو که فقط بحث رندوم کردن و چرت و پرت گفتن راجبم
گور بابای همشون. کاری کن با پشت دست کوبیده شه یکی تو اون دهن هاشون که همیشه بازه
حرف مردمم نیست آخه
حرف خانوادمه
در مورد خودت اینجوری حرف نزن دختر
اینجوری که میگی بدتر به خودت این رو القا میکنی و این کارت اصلا درست نیست
انتقاد از خودت جوری باشه که بسازه تورو نه آسیب بزنه به روح و فکرت
من واقعا نمیخوام ین باشم پس دوری از همه شاید بتونه کمی بهترم کنه
اینقدر حالم بده همش از ته دلم میخوام یه شب بخوابم دیگه بیدار نشم
دلم آرامش مطلق میخواد
چقدرر حرف وسطی شبیه من قبلیه😂😂🥺
باشه عزیزم من این حرفا رو زدم ولی هر جور خودت آرامش میگیری باش میخوای بمون پیشمون یا فاصله بگیر من به یادتم و مطمئن باش چند وقت دیگه یهو یاد این حرفام میفتی میبینی عه فلانی راست میگفتا😂😁❤
😂😂
شاید😁
برات آرزو میکنم از ته دل برسی به شادی واقعا❤😍
مریض عشق را چو طبیب نباشد خواهد مرد
جوانی بگذرد بر عشق، پیری بگذرد بر یاد
یاغی شود آنی که مست عشق و جنون باشد
نخندیا اینا رو از روی بی حوصلگی نوشتم😆
چقدررر گشنگ و اکلیلیی😻😻❤🥲
خنده چیههه مگه دیوانه ام مننن
ضحی جونم چند پارتی عقبم خوندم کامنت میذارم برات
خسته نباشی گلم💜😘
مگه قرار بود بری بازم ضحی بچه ها دارن میگن🥺
مرسی تارایی 🙂
هنوز هیچی معلوم نیست . ولی اگه دیدین یه چند روز نبودم دیگه نیستم💔