رمان

هناس مستر(پارت دوم)

4.8
(15)

دستامو دو طرف صورتش گذاشتمو سرشو از بغلم بیرون آوردم، همونطور که اشکاشو پاک میکردم گفتم:
_الهی من پیش مرگت بشم بابایی.. نزن این حرفارو تو بهترین بابای دنیایی و من فقط تو رو تو این دنیا دارم‌‌. تو همیشه برای من یه اسطوره‌ای و هیچ وقت هیچی برام کم نذاشتی… پس دیگه هیچ وقت نه معذرت بخواه و نه شرمنده باش!
از روی پاش بلند شدم و کنارش نشستم که سرمو روی پاهاش گذاشت و موهامو نوازش کرد که درگیر یک خلسه شیرین شدم.
بعد چند دقیقه با به یاد آوردن اتفاقات این چند روز اخیر رو به بابا که خیره به من موهامو نوازش میکرد گفتم:
_بابا… نمیخوای دلیل این رفتار های عصبیتو بگی؟
تلخندی کرد و گفت:
_نه که تو این چند سال رفتار خوبی داشتم باهات…

اخمی کردم و گفتم:
_قرار شد دیگه چیزی راجع بهش نگید.
لبخندی زد و گفت:
_بهتره تو رو قاطی این مسائل نکنم دخترم.
با اخم گفتم:
_بابا لطفا! من همین الانشم قاطی این مسائلم و اگر نبودم نیازی به محافظت نبود…
انگار که قانع شده باشه گفت:
_هوووف… باشه…
من_ممنونم که میخواین بگین چه کسی و برای چی قصد جونمو کرده.
اخمی کرد و گفت:
_دور از جون… بعدشم من عمرا اجازه بدم دستشون بهت بخوره ، چه برسه به این که بخوان بلایی سرت بیارن.
و بعد ادامه داد:
_راستش…چطور بگم‌‌‌…اون دزدی که بخاطرش از کویت برگشتیم یه دزدی ساده نبود…
از اونجایی که پدرم توی کار سنگ های قیمتی

بود ، گفتم:
من_خب این یعنی چی؟ یعنی مقدار زیادی سنگ برده شده یا سنگ های مهم دزدیده شده؟
بابا_نه اتفاقا مشکل همینجاست‌که هیچ چیزی دزدیده نشده و تازه یه چیزی هم اضافه شده
از تعجب کم مونده بود دوتا شاخ روی سرم سبز بشه… با چشمای گرده شده و من و من کنان پرسیدم:
من_م..م..منظورتون چ..چیه؟
بابا_منظورم اینه که اون طرف اصلا دزد نبوده و … اوففف خدااا… بخدا نمیفهمم برای چی اومده بوده اونجا…
با شک پرسیدم:
_خب… حالا اون چیز اضافی که آورده بود چیه؟
بابا_یه گردنبند که روش سنگ یاقوته… به بچه ها سپردم ببینن منشاء این سنگه کجاست… اما با توجه به تجربه‌ی چندین و چند سالم احتمال میدم که از تازه از خاک در نیومده و حدود صد سال و خورده‌ای میشه که استخراجش کردن. به شکل خاصی تراش خورده… زنجیر گردنبند از طلاس و … اصلی ترین موضوع و جالبترین شون اینه که گردنبند جوریه که انگار یاقوت به دوقسمت تقسیم شده و این یک نیمشه و نیمه دوم هم …نمیدونیم چیه ولی تا اونجایی که افرادم اطلاعات بدست آوردن اون یکی نیمه توی ایرانه… بازم باید به رابط هام توی شهر های مختلف بسپرم تا ببینم اینی که میخواد باهام بازی کنه کیه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا : 15

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

ستایش

دهه هشتادیم و هناس مستر اولین قلممه.. رشته ام تجربیه اما این مانع از علاقه من به نوشتن نمیشه.. هناس مستر مافیایی هستش و رمان بعدی ممکنه سبک سلطنتی باشه.. ممنونم از همراهان عزیز
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مائده بالانی
4 ماه قبل

خسته نباشی نویسنده عزیز
حمایت

لیلا ✍️
4 ماه قبل

داستان متفاوت و قشنگی داره و اصلا کلیشه‌ای نیست قلمتم خیلی خوبه خداقوت😊

𝑖𝑟𝑒𝑛𝑒 ‌
4 ماه قبل

خسته نباشی گلم
حمایت✨️

دکمه بازگشت به بالا
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x