رمان هزار و سی و شش روز

رمان 🌒هزار و سی و شش روز🌒پارت یک

4.6
(24)

?هزار و سی و شش روز🌒
🌒پارت اول🌒
ما نشسته بودیم و داشتیم زندگیمو میکردیم میرفتیم و می اومدیم اصلا کاری به کار کسی نداشتیم یهو سر و کله ت از نا کجا اباد پیدا شد و هی نیش مارو باز کردی، هی گفتیم نه از هم صحبتیش لذت بردیم لابد علاقه که کشک نیست….
گذشت و دیگه نتونستیم جواب پیاماتو تو جمع بدیم یوقت قیافمون چپر چلاق نشه و سوال پیچمون کنن
هی تو خلوت باهات رد و بدل کردیم تا یه روز قبول کردیم که دلو دادیم رفته
حالا این ضربان قلب بیصاحابم بالا پایین میشد بعد گرفتی یه لبخند وصله پینه سر در قلبمون کردی و ماهم رو ابرا سیر میکردیم و روز به روزم قشنگترش میکردی یه یهو…
یهو کوچولو کوچولو دلمونو تاول تاول کردی
گذشت و دلدرد امونمونو برید
گفتیم اقا بیا این دلتو بگیر دل مارو پس بده حالا درسته ما دستمونو نشستیم رد دلتون نره ولی شما که نباید می فهمیدی
خلاصه که ما دلمون شما رو خیلی میخواد ولی شما نشنو
حالا تهشم…
واسه عادی جلوه دادنش….
باید بگیم….
شما……؟!
شب تولدمه
فردا وارد بیست سالگی میشدم
1036 روز پیش این روز رو فراموش کرده بود و من به روش نیوردم و الان میگم کاش به روش میاوردم تا میفهمید چقد دلم بخاطر فراموشکاریش شکست
نمیدونم اگر الان بود بازم یادش میموند یا نه ولی میدونم اگر الان بود قبل فوت کردن شمع 20 سالگیم ارزو میکردم تا ابد باهم باشیم ولی حالا نیست و این ارزو غیر ممکنه
تمام دیشبو به این فکر کردم اگر بودی چی میشد
صبح شده بود و هنوز خواب به چشمام نیومده بود
_ماهین مادر پاشو دیگه
_باشه مامان جان بیدار شدم
به دست و صورتم ابی زدم و صورتمو خشک کردم
تو اینه نگاهی به خودم کردم
واقعا این ماهین، ماهین سه سال و دویست و یازده روز پیشه؟
قطعا نه، این ماهین زیر چشماش گود افتاده صورتش رنگ پریده س
اثار تیغ روی رگاش مشهوده
کمی از کانسیلر زیر چشمام زدم و رفتم پایین
_صبح بخیر پری خانم
_صبح شماهم بخیر تنبل خانوم، صدفعه بهت نگفتم نگو پری بابات بدش میاد؟
خندیدم، بابام؟ چقد کلمه نا اشنایی بود برام
چون اسم مادربزرگم پری بود و به علت فهم پایین پدرم فکر میکرد از روی مسخره به مادرم میگم پری خانم
_چشم بابا چشممم، کیان کجاست؟
_رفته پیش دوستاش غروب برای جشن میاد
_اهان خوبه، حداقل اون به چیزایی که برای من ارزو بود رسید
مامان مغموم نگاهم کرد
_توعم میتونستی بری ولی یک خودت هیچوقت حال و حوصلشو نداشتی دومن اون پسره و….
_چون پسره میتونه هرکاری بکنه باشه مامان فهمیدم
مامان خسته از بحث با من سری به تاسف تکون داد و مشغول کاراش شد
داشتم میرفتم اتاقم و یکم جمع و جورش کنم که صدای مامان اومد
_ماهین شب جشن تولدته خواهشا زود بیا و عین برج زهرمار نباش
بی تفاوت گفتم:
_برای چی جشن تولد میخاین بگیرین؟
_از بچگی پدرمونو در اوردی که دوس داری جشن بیست سالگیت سالگیت بزرگترین و به یاد موندنی ترین جشن تولد زندگیت باشه حالا میگی برای چی؟ تو خل شدی دختر

راست میگفت من یکی از ارزوهام این بود بزرگترین جشن تولد رو برای هیجده سالگیم بگیرم با تو این روز رو جشن بگیرم ولی….
حالا دوس داشتم توی اتاقم بمونم و با فوت کردن یک کبریت وارد هیجده سالگیم بشم
_خودتم داری میگی بچگی، من الان با من بچگی خیلی فرق کرده مادر من
_ماهین
_جانم
_من اینهمه با بابات صحبت کردم تا راضی بشه یه جشن بزرگ بگیرم برات تا خوشحال باشی پس چرا الان داری یه حرف دیگه ای میزنی
_قربونت بشم لازم نبود اینکارو بکنی، من خیلی وقته دیگه خوشحال نمیشم ولی چون تو اینکارو برام کردی خیلی خوشحالم چون میدونم بالاخره یکی تو این دنیا هست که بخاطر خوشحالیم هرکاری بکنه
_باباتم دوست داره ولی…
_ولی چون عین پدرشه نمیتونه نشونم بده
سریع وارد اتاقم شدم تا بغض توی چشمای مادرمو نبینم
شاید اگر پدرم یکم بهم اهمیت میداد من توی اون سن کم اینقد دلبسته ت نمیشدم که با نبودنت اینطوری از هم فرو بپاشم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 24

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Eda

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
اشتراک در
اطلاع از
guest
15 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
LEKA .
پاسخ به  𝐸 𝒹𝒶
5 ماه قبل

الان وارد ۲۰ سالگی میشه یا ۱۸؟

لیلا ✍️
پاسخ به  LEKA .
5 ماه قبل

سوال منم بود، ولی داستان جذب کننده‌ای داره قلمتم قشنگه و پارت اول به دلم نشست برای حمایت تو هم بهتره کارهای بقیه رو دنبال کنی😍

saeid ..
پاسخ به  𝐸 𝒹𝒶
5 ماه قبل

خسه نباشی نویسنده جان
پارت قشنگی بود و منتظر پارت بعدی هم هستیم
قلمت زیباست
اگر دوست داری بقیه از رمانت حمایت کنن توام باید حمایت کنی
بخونی و کامنت بزاری برای بقیه 😄

مائده بالانی
5 ماه قبل

خسته نباشی
زیبا بود.
امیدوارم همونطور که حمایت می‌خوای متقابلا حمایت هم بکنی.
خوش حال مبشم به رمان من ( چشم های وحشی) سر بزنی

admin
مدیر
5 ماه قبل

نویسنده عزیز لطفا تو قسمت عنوان از استیکر و شکلک استفاده نکنید چون باعث میشه موتور های جستجوگر گوگل رمان شمارو پیدا نکنه بازدید رمانت کم میشه

𝓗𝓪 💫
5 ماه قبل

سلام ادا جان شما همونی نیستی که تو رمان دونی هستی ؟ من نغمه ی دل رو خوندم و به نظرم محشر بود .اینم که عالی تر از همیشه💜👏

یه دوره گرد
یه دوره گرد
4 ماه قبل

جوجه جون خیلییی قشنگ بود

دکمه بازگشت به بالا
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x