رمان فرفری

رمان فرفری پارت80

3.5
(99)

سریع آماده شدم وبا خداحافظی از مامان زدم بیرون دیدم پشت در منتظره پشتش بهم لود آروم در رو بستم وکرم های درون فعال شد

یواش یواش رفتم نزدیک پیش گوشش یه پخ گفتم پرید بالا هرچی دستش بود افتاد زمین

زدم زیر خنده

_از دست تو دختر قلبم اومد تو دهنم سکته میکنم میمیرم بی شوهر میشی

_اِ خدا نکنه

هین دستمو زدم رو دهنم

وسایلش رو برداشت با لبخند نگاهم کردو یه شاخه گل گرفت سمتم

_بفرما عزیزم

گل رو گرفتم تشکر کردم باهم سوار ماشین شدیم رفتیم آزمایش دادیم و بعد چون سرگیجه داشتم منو برد یه صبحانه حسابی بهم داد

یکم دور زدیم که تمام مدت من مثل لبو قرمز میشدم چون دستمو مدام میگرفت بعد رفتیم دنبال عسل باهم ناهار رفتیم بیرون

خیلی همه چیز خوب بود بعد هم رفتیم دنبال جواب آزمایش وقتی جواب رو خوند ودید مشکلی نیست یه دفعه چنان محکم بغلم کرد پاک آبروم جلو مردم رفت

بعد هم نفری یه بستی خوردیم رفتیم محضر برای آخر ماه وقت گرفتیم بیاد خونه سادات خانم برای خوندن خطبه عقد وجشن عروسی هم همون روز باشه

قرار شد فردا هم بیاد دنبالم بریم خرید باحال خیلی خوبی رفتم خونه بقیه روز رو با لبخند رو لبم گذشت همه چیز داشت عالی پیش میرفت

روزهای بعد هم به بهترین شکل گذشت به جز وقتی که زیبا رو دیدیم انگار با قرار وصیقه تا زمان دادگاه آزاد شده بود

تو پاساژ با یه پسره داشت خرید میکرد مارو که دید اومد نزدیک تر وخواست باهام صحبت کنه

منم برای بار آخر قبول کردم ویکم با فاصله از بقیه ایستادیم

_میدونم در حقت بد کردم وبخاطر خودم ممکن بود بلای بدی سرت بیاد اما بدون من خیلی تغییر کردم

البته به لطف فرشاد کسی که پدر میخواست باهاش ازدواج کنم اما من برای فرار ازش رفتم سمت آرشاویر

من معذرت میخوام لطفا منو ببخش تا بتونم کنار فرشاد باشم تو هم کنار کسی که از اول هم عاشقت بود حتی وقتی با من بود خوشبخت شو

بعد هم سرش رو انداخت پایین

خوبه که عوض شده خوبه که عشق واقعی رو شناخت

_برات خوشحالم در مورد بخشش هم فقط من نیستم باید آرشاویر هم ببخشه

اووف چقدر سخته آقا نگفتن ولی نمیخواستم دستم بندازه

_درسته ازش معذرت خواهی میکنم

بعد رفتیم پیش بقیه دیدم که مرد ها هم باهم جور شدن

_من میخواستم ازتون معذرت بخوام لطفا هردو منو ببخشین

زیبارو به ما گفت وکنار نامزدش ایستاد

_آقا آرشاویر فرشته خانم منم از شما عذرخواهی میکنم نیمی از این اتفاقات تقصیر منه چون عاشق زیبا شدم به پدرش خیلی اسرار کردم اونم تحت فشارش گذاشت زیبا هم لج کرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا : 99

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
6 ماه قبل

خیلی خوبه😍

دکمه بازگشت به بالا
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x