رمان چشم‌ های وحشی

رمان چشم های وحشی پارت ۲

4.4
(171)

# پارت ۲

نزدیک‌های ظهر بود و من همچنان تو اتاقم مونده بودم. شاید اگه اون حرف‌ها‌‌ رو نشنیده بودم، الآن اوضاعم خیلی فرق می‌کرد.
یعنی اون مرد از من چی می‌خواست؟
تو افکار خودم غرق بودم که در اتاقم باز شد و قامت عمه شکوه توی چهارچوب در نمایان شد. می‌دونستم اومدن عمه شکوه بی علت نیست و یک ربطی به اون مهمون ناخونده داره.
عمه با مهر لبخندی زد و گفت:

_ مهمون نمی‌خوای؟

لبخندی زدم و با خون سردی گفتم:

_ خوش اومدی عمه جان.

عمه روی تخت کنارم نشست. دلم رو به دریا زدم و گفتم:

_این‌جا چه خبره عمه؟ می‌دونم که حضورتون این موقع روز این‌جا دلیل دیگه‌ای جز دل‌تنگی‌ داره.

_ نمی‌دونم چرا همیشه هر وقت نوبت کارهای سخت میشه، من برای توضیح پیش قدم میشم.

_چی شده عمه؟ بهم بگو، بخدا دل تو دلم نیست.

عمه دستش رو روی طره‌ای از موهای فرم کشید و گفت:

_ امروز اون مردی که مهمون پدرت بود، بهادر بود.

با شنیدن اسم بهادر ناخودآگاه به یاد کامیار افتادم، قلبم دیوانه‌وار در سینه دوباره تپش گرفت.

_ بهادرخان! دوست قدیمی بابا؟

_بله همون بهادر خان.

_خب!

_ راستش، پدرت یک مدتی اوضاع خوبی نداشت، یعنی مجبور شد یک مبلغ سنگینی رو از بهادر قرض کنه و حالا اون… .

_ اون‌هم برگشته تا قرضش رو پس بگیره.

_ بله همین طوره؛ ولی همه ماجرا همین نیست. بهادر با پدرت شرط کرده بود که اگه تا تاریخ مشخص نتونه بدهیش رو پس بده، اون وقت تو رو… .

_ من رو چی؟

_ تو رو به عقدش دربیاره.

یخ کردم. قدرت تحلیل چیزهایی که شنیده بودم رو نداشتم، عمه دستم رو گرفت.

_ البته پدرت از بهادر وقت خواسته، تو نگران این چیزها نباش، انشاءالله درست میشه.

انگار قدرت تکلمم رو از دست داده بودم، شوکه بودم و نمی‌تونستم هیچ کاری کنم. بهادر جای پدر من بود و بابام چطور راضی شده بود که این شرط رو قبول کنه؟!
ذهنم پر شده از سوال و من مونده بودم و هجوم وحشتناک افکاری که ذره ذره داشت وجودم رو نشخوار می کرد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 171

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
27 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
7 ماه قبل

کوتاه بود اما قشنگ بود
خسته نباشی

saeid ..
پاسخ به  مائده بالانی
7 ماه قبل

نه پارت کوتاه تایید نمیشه
پارت طولانی باید باشه 😊

sety ღ
پاسخ به  مائده بالانی
7 ماه قبل

من اون پارتی ک دوم فرستاده بودی رو تایید کردم نمیدونم کدومشون طولانی تره وگرنه کوتاه باشه تایید نمیشه مث اولش ک فقط مقدمه رو گذاشته بودید

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

ستی وقتی اینجوری حرف میزنی احساس میکنم شدیدا فاز گرفتت بابا خاکی باش چه لفظ قلم برای من حرف میزنه

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

خوب تازه وارده بنده خدا😂🤦‍♀️
میترسم یه چی بگم بگرخه بره😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

اینجوری بیشتر میگرخه که 🤦‍♀️

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

من هر چقددم سعی کنم لفظ قلم و با کلاس طور باشم یه جا گند میزنم لیلا🤣🤦‍♀️
اصلا تو خونم نیست جدی بودن🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
کلی خودمو کشتم. انقدر مودب کامنت دادم🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

من بخوام بشم واقعا خوب حرف میزنم یه جور کتابی حرف میزنم که نگو

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

خوش بحالت😥
ته کتابی من میشه اونی ک زدم تازه اونم سوگند کمکم کردش🤣🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

سوگند رو خیلی دوست دارم گوگولیه🤗

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

😂🤦‍♀️
من همچین حسی ندارم نسبت بهش ندارم😁😁😁

sety ღ
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

ندارم اولی رو نادیده بگیر
چرا ویرایشش کار نمیکنه؟🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

چمیدونم آخیی دلت میاد قدر خواهرتو بدون من بودم سفت بغلش میکردم اونم خواهر کوچیکتر

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

انقدرا هم دوست داشتنی نیستش😂🤦‍♀️
خداییش مهربونه ولی خیلی خوب رومخهههه😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

فکر کنم از اون همه‌چی دوناست که گیر زیاد میده حرصت میده نه؟

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
7 ماه قبل

دقیقااااا
بعد فاز این بچه مثبتا رو در میاره مامان بابام کیف میکنن🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
7 ماه قبل

وایی نظرم عوض شد تا میتونی بچزونش

لیلا ✍️
7 ماه قبل

خیلی قشنگه عزیزم قلمتو دوست دارم داستان جالبی به نظر میاد

نسرین احمدی
نسرین احمدی
7 ماه قبل

خیلی خوب بود منتظر پارتهای بعدیت هستم موفق باشی

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

ای ای بهادر کثافتتتت
از سنت خجالت بکش مرتیکه🤣
اصلا باباش چجوری روش میشه تو ۱چشای دخترش نگاه کنه🥲😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  مائده بالانی
7 ماه قبل

ما اینیم دیگه🙆‍♀️😁
تازه هنوز خوب من و نشناختی مائده جون😂

nushin
nushin
7 ماه قبل

عالی بود گلی❤️‍🔥ولی کاش پارت ها رو طولانی تر مینوشتی
منتظر پارت های بعدی رمانت هستم

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  nushin
7 ماه قبل

نوشین جون یه سری هم به رمان من میزنی؟🙃

saeid ..
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

هیاهو پارت ۲
فک کنم گذاشته کامنت برات😊

دکمه بازگشت به بالا
27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x