شعرمتن غمگین

رقیبِ من

4
(4)

دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من

الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من

خیال خود به شبگردی ، به زلفش دیدم و گفتم

رقیب من چه می خواهی تو از جان حبیب من

نهیبی می زدم با دل که زلفت را نلرزاند

ندانستم که زلفت هم ، بلرزد با نهیب من

خوشم من با تب عشقت ، طبیب آمد جوابش کن

حبیبم ، چشم بیمار تو بس باشد طبیب من

در آن زلف چلیپایی که دلها خود صلیب اوست

نوازد مریم عذرا به لالایی صلیب خود

غروبی زاید از زلفت که دل باشد غریب آنجا

حبیبم با غروبت گو نیاز دارد غریب من

عجب دارم که زلفت را پریشان می کنم از دور

به آه خود که آه از این دل و آه عجیب من

نصیب از ظلمت هجران به جز حسرت نخواهد بود

حساب روشنی دارد دل حسرت نصیب من

من از صبر و شکیبم شهریارا شهره ی آفاق

همه آفاق هم حیران از این صبر وشکیب من…
(از استاد شهریار)

دلتنگتم حبیب من:(

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا : 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

ΛƬΣПΛ ღ

یك روحِ خوشحال بهترین سپر در برابر یك دنیاي ظالمِه..!
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x