رمان انتقام خون

رمان انتقام خون پارت ۱۱

4.3
(33)

نیمه شب

زمانی که هیچ محافظی در آن قسمت از عمارت حضور ندارد با قدم های آرام به سمت زیرزمین می‌رود

از بین حرف های رایان متوجه شد که اورا به آنجا بردند

پله‌ها را با کمترین سر و صدا طی می‌کند و آرام وارد میشود

دخترک که از شدت درد بدنش نتوانسته بخواب با شنیدن صدای در وحشت زده لای پلک‌هایش را باز می‌کند

اما آرمان با دیدن دخترک در آن وضعیت نفسش بند می‌آید

تمام صورتش خونی‌است

بعد از دقیقه‌ای با قدم های سست به سمتش میرود

جلوی صندلی زانو می‌زند و با پشت دست آرام گونه‌اش را نوازش می‌کند

آرمان_چه بلایی سرت آوردن هلما

قطره اشکی بر گونه‌‌اش میچکد و باعث سوزش زخم‌هایش میشود

حال خوشی ندارد اما با صدای ضعیف و بیحالی می‌گوید

هلما_برو……………..برو آرمان…………الان میان……………….به تو هم شک…………….میکنن

اما آرمان با بغضی مردانه شانه بالا می‌اندازد

آرمان_به جهنم که شک میکنن

با انگشت شستش آرام خون گوشه لبش را پاک می‌کند که صدای ناله پر درد دخترک بلند می‌شود

هلما_آیییی

دستش را بر روی گونه‌اش می‌کشد

آرمان_جان…………..جانم……………من چیکار کنم هلما دارم دیوونه میشم

دخترک با نفس نفس لب باز می‌کند و با بی‌حالی جواب میدهد

هلما_نمیخواد هیچ کاری کنی……………….تقصیر خودمه که……………نتونستم جوری باشم…………..که بهم…………………..شک نکنن

تار موهای بخش شده بر روی صورتش را آرام کنار می‌زند

آرمان_تو بهترین بودی…………..اگه لوت نمیدادن هیچ کس بهت شک نمی‌کرد

با کمی مکث و لحنی نگران می‌گوید

هلما_پاشو برو آرمان………………الان بیان تو رو………………..اینجا ببینن……………..همه‌چی بدتر میشه……………..برو

نمی‌تواند

دلش طاقت نمی‌آورد

این دختر تمام جانش شده و توان رها کردن او در این حال را ندارد

آرمان_کجا برم‌وقتی تو با این حال اینجایی؟،چجوری برم آخه

این دختر با تمام دلخوری‌اش از او نمی‌تواند ببیند که بلایی سر او بیاورند

او هنوز هم جانش به آن دو تیله مشکی وصل است

هلما_برو آرمان……………تروخدا برو……………مرگ هلما برو

در مقابل اشک‌های دخترک نمی‌تواند مقاومت کند

نمی‌تواند زمانی که او را به جان خودش قسم میدهد مخالفتی کند

بوسه‌ای بر موهای دخترک می‌نشاند و با قدم های آرام از آنجا خارج می‌شود

می‌رود اما تا صبح چشمانش لحظه‌ای بسته نمی‌شود

●●●●●●●●●●●●●●●●

صبح میشود

آفتاب می‌دمد اما درون عمارت آشوبی برپاست

دو محافط دخترک را از روی صندلی باز می‌کنند و او را کشان کشان از زیر زمین خارج می‌کنند

اورا به سمت رایان که وسط باغ ایستاده میبرند

در چند قدمی او می‌ایستند و دستان دخترک را رها می‌کنند

توانی در بدن ندارد که با زانو زمین می‌خورد

دستانش را بر روی زمین می‌گذارد و نگاهش را به آرمان که با چشمانی نگران به او نگاه می‌کند میدهد

درست در کنار رایان ایستاده

همه آنجا هستند

تمام محافظ‌ها و تمام اعضای این باند قاچاق

رایان سیگاری آتش می‌زند و می‌گوید

رایان_از دیشب بهت فرصت دادم……………..چقدر مدرک دست پلیسه؟

آنها قسم خورده‌اند که تا پای جان مقاومت کنند

زمانی که سکوت تنها پاسخش میشود صدای گریه‌ای کودکانه و جیغ‌هایی آشنا در گوشش می‌پیچد و بعد تمام اعضای خانواده‌اش با فاصله روبه‌روی او می‌ایستند

صدای گریه‌های دخترکش لحظه‌ای قطع نمی‌شود و اشک‌های مادرش بند نمی‌آید

حتی هلیما و همسرش کسرا هم حضور دارند

با وحشت به رایان چشم میدوزد

گویی قدرت تکلم را از دست داده است

رایان با خونسردی پک عمیقی به سیگار درون دستش می‌زند و دست دیگرش را به سمت محافط کناری‌اش می‌گیرد

مرد اسلحه را درون دست او می‌گذارد

رایان چرخی به اسلحه میدهد و آن‌را به سمت خانواده‌اش می‌گیرد

رایان_انتخاب با خودته……………یا میگی چقدر اطلاعات دست پلیسه یا خونوادت همینجا جلوی چشمت میمیرن

اسلحه را پایین می‌آورد و با اشاره به محافطی که هلن را در آغوش دارد به او می‌فهماند که دختر کوچولو را زمین بگذارد

دخترک با رسیدن پاهایش به زمین با چشمانی اشکی به سمت مادرش میدود

خود را در آغوش مادرش می‌اندازد و دستانش را دور گردنش حلقه می‌کند

هلما دستان بیجانش را دور تن دخترکش حلقه می‌کند و او را تنگ در آغوش میکشد

●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●

هلما

محکم به خود میفشارمش و عطر تنش را عمیق نفس میکشم

هلما_جانم……………….جان دلم دختر قشنگم

اختیار اشک‌هایم دست خودم نیست

نگاهی به چهره پدرم می‌اندازم

پلک‌هایش را آرام بر هم می‌فشارد و بی‌صدا لب می‌زند

بابا_هیچی بهشون نگو

دخترک دوست داشتنی‌ام سرش را عقب می‌کشد و با چشمانی پر اشک نگاهم می‌کند

هلن_مومونی صولتت

دستی به صورتش میکشم و اورا مجدد در آغوشم حبس میکنم

_هیچی نیست دورت بگردم

اگر پای جان خانواده‌ام وسط باشد قید همه‌چیز را میزنم و میگویم

هلن کمبوجیه در آغوشم می‌ماند ‌و زمانی که می‌خواهم لب باز کنم…………..

تا به خودم بیآیم صدای شلیک گلوله در فضا می‌پیچد و با قطع شدن صدای گریه هلن صدای جیغ‌هایی هم که اوج گرفته‌اند یکی یکی قطع میشود

قلبم تپیدن را از یاد می‌برد

اما نگاهم از اسلحه‌ای که در دستان آرمان است جدا نمی‌شود

یعنی او……………

نگاه خشک‌شده‌ام را به جسم بی‌جان درون آغوشم میدهم

او چه کرد با من………….

حتی قدرت جیغ کشیدن صدا زدن خانواده از دست رفته‌ام را هم ندارم و با نفسی بند رفته نگاهم بین نگاه بهت زده آرمان و جسم‌های بی‌جان خانواده‌ام میچرخد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 33

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Ghazale hamdi

غزل نویسنده رمان های دیازپام & قانون عشق🦋 کاربر وبسایت رمان وان🦋
اشتراک در
اطلاع از
guest
26 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا ✍️
9 ماه قبل

وای چرا اینجوری شد بمیرم واسه حلما نکنه بلایی سر هلن هم بیارن 🙄🙄 اصلا کی کشت اینا رو😢😢

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

وااااییییی چی شد؟

لیکاوا
لیکاوا
9 ماه قبل

چی شد؟🤔
آرمان کشتشون؟
وای هلنننننن نمیره توروخدا غزاله جون هرکی رو کشتی هلن رو نکش🙏

sety ღ
9 ماه قبل

💔خبيث سنگ دل 🥺
غزاله اي يا غزل؟؟😁

sety ღ
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

حیف بود مردنشون🥺🥺

بی نام
9 ماه قبل

الان چی شد؟🤷

بی نام
پاسخ به  Ghazale hamdi
9 ماه قبل

نه خب میدونم کشتن کی کشت منظورمه؟

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
9 ماه قبل

هعی…روزگار

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

غزاله جان دیازپام و قانون عشق پارت نمیدی؟

𝐃𝐞𝐥𝐬𝐚 ♡
9 ماه قبل

داستانت زیباست… خسته نباشید عزیزم ✨❤️

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط 𝐃𝐞𝐥𝐬𝐚 ♡
سفیر امور خارجه ی جهنم
9 ماه قبل

غزل جدی آرمان کشتشون؟

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط سفیر امور خارجه ی جهنم
Setareh
Setareh
9 ماه قبل

سلام غزل جون میشه یه پارت قانون عشق و دیاز پام بدی دارم غش میکنم.

قانون عشق:سامی حافظشو از دست داد دنیا(بیشعور)رفته بهش گفتم من زنتم سامی فکر میکنه رستا غریبس وای نه اینطوری نشه ها غزل جون

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط Setareh
Haniyeh
Haniyeh
9 ماه قبل

غزل جون تروخدا
چرا آنقدر مارو حرص
چرااااا آخر
بابا چرا سامی باید حافظشو
از دست بده
چرا باید آتوسا رگ بزنه
من آخر از دست او دق میکنه

دکمه بازگشت به بالا
26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x