مرسانا پارت هفدهم
رمان مرسانا : پارت هفدهم
یکهو از روی صندلی بلند می شم متعجب وحشتزده گفتم :
کُ… کُ..جا
بابا فقط نگران نگاهم می کند یعنی این همه مدت مامان بازداشت بوده اخه برا چی ؟ با گریه میگم الان برم کجا ؟ بگم به چه جرمی ؟ دستم رو روی سر درناکم می زارم و اشک از دو چشم فواره می زند که دیگه طاقت از دست میدهم و های های شروع به گریه میکنم ، اشکام رو با کف دو دستم پاک می کنم تورو خدا نگران من نشو باشه خوب خوبم کجا برم ؟ کدوم کلانتر من باید برم ؟ بابا با چشمهای سرخش نگاهی ب من می ا ندازه لبهای خشکش رو با زبون خیس می کنه اشاره می کنه نمی تونه حرف بزنه فوراً دفتر یاداشت و قلم رو ب دستش میدم آدرس رو می نویسه و دفتر رو به من بر می گردونه آنها رو تو کیفم میزارم من برم خبری شد خبر تون می کنم بابا خوا هشا استراحت کنید.
بابا حرفی نمی زنه و برای راحتی خیال من چشمهاش رو می بنده از در بیرون می آیم اسم کلانتری را یکبار دیگر زیر لب تکرار می کنم ی ماشین دربست می گیرم وبه کلانتری می رم
مو بایل رو تحویل می دم و با پرس و جو آدرس اتاق بازپرس پرونده را می گیرم با ضربه به در و بفرمایید داخل می شم بازپرس سر پایین انداخته خشک و جدی می پرسد:
بفرمایید خانم امرتون
با استرس دستامُ تو جیبم مشت میکنم می پرسم
خانم نرگس امینی رو اینجا آوردن؟
بازپرس پرونده سرش را بالا آورد عینک را با دو انگشت از روی چشمهاش بر می داره و روی پرونده میگذاره و با دو انگشت بین دو چشمش را کمی ماساژ می ده انگشتان دستش رو در هم قلاب می کند و می پرسد: چه نسبتی با ایشون دارید
مادرم هستند با اضطراب دوباره سوال رو تکرار میکنم
مکثی می کند خانم نرگس امینی درسته با بغض فقط سری تکان می دهم خیلی خب بلند میشود کشو فایل را میکشدچند پرونده در فایل را زیر رو می کند وبا دیدن پرونده مورد نظرش آنرا بیرون می آورد پرونده رو باز می کند و می خواند
بله ایشون چند روز پیش به جرم قتل دستگیر شدند البته فعلا مظنون به قتل وباز داشتند
ببخشید میشه بیشتر تو ضیح بدید
ببینید خانم دو روز قبل گزارش قتل مشکوک پیرزنی رو دادند که ما برای تحقیقات ابتدایی راهی بیمارستان شدیم اونجا با جسد پیر زنی مواجهه شدیم که از ناحیه سر به شدت آسیب دیده که بر اثر شدت جراحت وارد شده فوت می کنند با تحقیقات و بررسی های صورت گرفته مشخص شده که مقتول بدلیل افتادن از تخت و متعاقباً ضربه شدید وارده فوت کرده مادر شما پرستار خصوصی مقتول بوده و در حال حاضرتنها مظنون پرونده مادر شما هستندکه فعلاً بازداشتند هر چه سعی می کنم کلمات را کنار هم قرار دهم نمی توانم انگار زبان در دهانم سنگین شده ذهنم قفل کرده گیج و مبهوت خیره می شوم
با استرس پوست لبم را با دندان می کشم خیره پرونده دستش می پرسم
ببخشید آقا فامیلی مرحومه چی بود؟
شهابی
می تونم مادرم رو ببینم فقط پنج دقیقه
سرش رو بالا می اندازد و به پرونده زیر دستش اشاره می کند
فعلاً نه
چنان نه را محکم ادا کرد که جای سئوال و خواهش بیشتر ی نمی گذارد از اتاق نگهبانی موبایل را می گیرم و از کلانتری خارج می شوم
سوار تاکسی می شوم و به سمت بیمارستان می روم همینکه ماشین کنار در خروجی بیمارستان نگه می داره پیاده می شوم و کرایه را حساب می کنم چند لحظه روی نیمکت در محوطه می نشینم خسته و گرسنه ام یاد م نمی آید کی غذا خوردم دستی بر روی معده ام می کشم و بی اهمیت به درد معده از روی صندلی بلند می شوم وارد بخش می شوم در اتاق که نیمه باز است را بازتر می کنم دکتر بر بالین مریض در حال ویزیت کردن بود نزدیک تخت بابا شدم بابا با احساس حضور کسی چشم هایش را باز کرد و به چشمهایم خیره می شود لب زدم
بابا بگو
بابا با سر اشاره به دکتر کرد
بذار دکتر بیاد و بره بعد
سری تکان می دهم و با خستگی روی صندلی نشستم با آمدن دکتر می ایستم سلام می کنم که سری تکان می دهد در حین معاینه سئوالاتی از بابا می پرسد و با رضایت از حال پدر رو به من گفت:
آزمایشها را انجام دادند
به بابا نگاه کردم و گفتم :
نه هنوز آزمایش ندادند
دکتر اخمی می کند چارت را به پرستار می دهد
سعی کنید هر چه زودتر جواب رو برام بیارید
با رفتن دکتر به سمت پدر بر می گردم و دوباره روی صندلی می نشینم بابا آرام شروع به گفتن ماجرا می کند
تقریبا نزدیکای موعد قرار داد خونه بود که یک روز طرفای ساعت 9ـ8 شب زنگ خونه زده شد در حیاط بازکردم صاحبخانه بود بعد از کلی سلام و احوال پرسی گفت :
امسال رهن و کرایه را می خواهد بالاتر ببره اگه توان پرداخت ندارم قبل از قرار داد بهش بگم که مستاجر آماده هست راست و دروغش بمونه گردن خودش فقط برای من یک اخطار بود یا پول رهن و کرایه جدید بپردازم یا باید دنبال جای دیگه باشم منم گفتم چشم تا زمان قرار داد جفت و جورش می کنم هر چی هم با هاش چونه زدم که کمترش کنه یک کلام گفت فقط با همین مقدار قرارداد می بنده اصرار بی فایده بود ناچاراً قبول کردم که ای کاش قبول نمی کردم که الان زندگیمو نابود شده ببینم کاش پیشنهاد مادرت رو قبول نمی کردم که حالا تورو اینجور سرگردون و تنها ببینم مرسانا بابا ببخش
باصدای بغض شکسته بابا چنان از درون سوختم که لحظه ای شاکی به خدای خود شدم خدایا تو نگفتی از رگ گردن به بندگانت نزدیکتری پس چرا صدای گریه ام را می شنوی ولی ….
مرسانا بابا حواست به من باشه
نگاهی چشمهای سرخ پدر و صورت خیس از اشکش می کنم لبخند تلخی بر لبم می نشیند انگار جای من و بابا عوض شده سری تکان می دهم و می گویم :
بابا حواسم هست
بابا با اندوه آهی کشید و گفت : دوست مامانت وقتی از گرفتاری ما خبر دار میشه به مامانت پیشنهاد می کنه که یک نفر چند روزی برا مراقبت از پیرزن مریضی به ی پرستار نیاز داره مامانت اول قبول نمی کنه ولی وقتی مبلغ رو بهش میگه مادرت در موردش با من صحبت می کنه اول قبول نکردم اما مامانت وقتی میبینه شرکت تودادن وام به من امروز و فردا میکنه اینقدر اصرار کرد که من قبول کردم
بابا مگه قول ندادی اگه نشد از من پول بگیری؟
چرا دخترم قول دادم اما مامانت نذاشت گفت مرسانا به این پول احتیاج داره هر چی گفتم وام میگیرم پول دخترم پس می دم گفت یک کلام من میرم
منم بالاخره چون جاش جای عمومی و زیر نظر دکتر و پرستار بود قبول کردم هر چند دلم رضا نداشت
خب بعد چی شد ؟
روز دوم که میره بیمارستان وارد اتاق که میشه
بابا سکوت می کنه می دونم سکوتش از حجم دردی که میکشه …..
جالب بود لطفا تند تند پارت بزارین
موفق باشید 😊
ممنون از نظرتون 🌹
یعنی هیچ ردی رو به جا نداشتن که از مادره رفع اتهام بشه؟😭😭😭😭😭
فعلاً که طبق شواهد مادره مظنون به قتل
کاشی پدره مانع می شد و مادره حرف شوهرش رو گوش می داد و پول از دخترش می گرفت آخه حالا چطور بی گناهیش رو ثابت کنه وای از دل مرسانا🖤
خدای من یعتی چیشده ؟ سبک قلمت و موضوع متفاوت رمانت خیلی خوبه نسرینجان
فقط یه مشکل جزئی رو دیدم که به عنوان دوست گفتم بهت بگم تا اصلاحش کنی
حتما کنار دیالوگ علامت _ رو بذار که مخاطب متوجه بشه و از توصیفات رمانت هم حتما کمی فاصله داشته باشه😊
ممنون لیلا جون چرا ناراحت بشم خیلی هم خوب ولی چون پارت جدید رو ی روز قبل ارسال می نویسم دیگه گاهی اوقات فراموش می کنم🌹
آهان اصلاحش کنی قشنگتر میشه خانم فراموشکار😂
🫶باشه
خیلی داره جالب میشه خیلی قشنگ بود لطفا زیاد تر پارت بزارید❤️
فاطمه جون ممنون خودت پارت جدیدت رو کی می زاری باور نکن دو سه بار ی پارت رو می خونم ولی پارت جدید کو من از داستانت خیلی خوشم میاد منتظرپارت جدید🌹🌹🌹
سلام بانو وقتتون بخیر
من تازه به خوانندگان مد وان پیوستم و رمان زیبای شما رو خوندم خیلی خیلی دوست داشتم و جاداره یه خسته نباشید جانانه بهتون بگم
با توجه به گیرایی و جذابیتی که رمان شما داره همه پارتها رو خوندم و بی صبرانه منتظر پارتهای بعدی هستم
سلام شقایق جون
از اینکه ب خوانندگان مد وان پیوستی خوشحالم ممنون عزیزم از اینکه رمان رو خوندید و مورد پسند شما بود،❤️🌹
موفق و پیروز باشید بانو❤️