رمان مرسانا

مرسانا پارت ۱۹

رمان مرسانا : پارت نوزده

علاوه بر خانم اشرفی که در حال صحبت با تلفن بود خانم دیگری دراتاق حضور داشت که مشغول بررسی پرونده ها بود
خانم اشرفی که متوجه نگاه سنگینم شد زیر لب خداحافظی کرد و گفت :

بفر مایید جانم کاری داشتید؟

آرام به سمت میزش می روم وگفتم:

من امینی هستم

برای لحظه ای خانمی که درحال بررسی پرونده بود سرش را بالا گرفت ونگاه کنجکاوی ب من انداخت

خانم اشرفی رد نگاهم رو گرفت اخم در هم کشید وگفت :

خب خانم امینی چکاری از دست من بر میاد ؟

ـ درمورد موضوعی می خواستم خصوصی صحبت کنم

سری تکان داد و اشاره به صندلی کنارش کرد و گفت :

می تونی بشینی

بعد رو به خانمِ کرد و گفت:

خانم امیری اگه کارتون تمام نشده بذارید برا بعد

خانم امیری در حالی که پرونده را مرتب روی هم می گذاشت دوباره نگاه کنجکاوی ب من انداخت و بعد اتاق را ترک کرد با بسته شدن در خانم اشرفی گفت: .

بفرمایید خانم امینی

زبونم را با استرس روی لب ترک خورد ه ام می کشم و میگم :

ــخانم اشرفی دو روز پیش خانم شهابی بعلت بیماری فوت شدند ایشون پرستاری داشتند بنام نرگس امینی ……

ـ بله درسته بعلت بیماری فوت نشدن بلکه به قتل رسیدن شما پلیس که نیستید از وابستگان هستید؟

ـ بله مادرم پرستار اون خانم بودند

با شنیدن حرفم حس نگاهش تغییر کرد

ـ خانم اشرفی من اسم و فامیل پرستار شیفت را می خوام تا …

خانم اشرفی ابرویی بالا انداخت و با تمسخر سری تکان دادوگفت :

اونوقت چرا من باید اسم پرستارُ به شما بگم در حالیکه پلیس در حال تحقیقِ ……

ـ بله درسته اما از وقتی مادرم بازداشت شدند پدرم تو بیمارستان بستریه من می دونم مامانم بی گناه خواهش می کنم

چنان با خشم محکم بروی میز زد و از روی صندلی بلند شد ک از حرکتش یکه خوردم با دست به در اشاره کردو با صدای بلند فریاد زد :

بفرمایید خانم شما هرسئوالی دارید می تونید از پلیس بپرسید یا از مادرتون من توضیحات لازم را به پلیس دادم دیگه جوابگوی شما نیستم

بلند می شوم و مقابلش می ایستم در حالی که قطرهای اشک سیل آسا از چشمم سرازیر می شد گفتم:

خانم اشرفی شما سر پر ستار این بخشید اگه بلایی سر مادرم بیاد حتی اگه تواین ماجرا نقشی نداشته باشی شما باید جوابگو پرسنلی که تحت نظارتتون کار می کنه باشید مادر من تنها چند ساعتی در روز پرستار اون خانم بودند

در حالیکه ب نفس نفس افتاده بودم نگاهی به چهره برافروخته ی اوکه از عصبانیت سرخ شده بود کردم چنان با خشم ناخنهای بلندش را درگوشت بازویم فرو کرد که نفسم برای لحظه ای بند آمد

ـ گمشو بیرون ، بیرون تا حراست را خبر نکردم

با یک دستش در رو باز کرد و با دست دیگر به بیرون پرتم کرد و محکم در را بهم کوبید برای لحظه ای تعادلم را از دست دادم که دستی بازویم را گرفت برگشتم تا تشکر کنم که با دیدن فرد روبرویم سریع بخود آمدم بازویم را بیرون کشیدم ب پشت چرخیدم و از آنجا دور شدم پشت ستونی ایستادم بطوری ک دیده نشوم .

لحظه ای به فکر فرو رفت بعد شانه ایی بالا انداخت وتقه ای به در زد و داخل شد ، برمی گردم و پشت دیوار می ایستم دو دستم را در پشتم جمع می کنم سرم را به دیوار تکیه می دهم و با شّک زمزمه می کنم

می تونه اتفاقی باشه یا ….سرم رو تکون میدم تا افکار منفی را از ذهنم دور کنم نمی دونم اسمش چیه باید از یکی بپرسم ولی از کی با صدای باز شدن دوباره در صدایشان را می شنوم کمی خود را یه لبه ستون نزدیک و سرم را کج می کنم تا بهترآنها را ببینم از اتاق بیرون می آید همینکه کمی دور می شود با صدای خانم اشرفی بر می گردد

سها حواست رو جمع کن با خو شحالی سری تکان داد عقب می کشم سرم را محکم به ستون پشت سرم می زنم
خدایا چکار کنم یک کاری کن دارم دیونه می شم

گردنم را به سمت چپ بر می گردانم با زنگ تلفن و دیدن شماره شیرین ای وایی میگم و تماسُ وصل می کنم که با صدای جیغ جیغ شیرین گوشی رو از خود دور می کنم تکیه ام را ازستون می گیرم و به سمت در خروجی بیمارستان حرکت می کنم وقتی کا ملا صدای جیغش قطع شد گوشی را روی گوشم میگذارم اینقدر بی حوصله و خسته ام که حوصله ی حرف زدن نداشتم بهانه ای آوردم وتماس را قطع کردم.

کنار جاده برای تاکسی دست بلند کردم و به راننده آدرس بیمارستان رو دادمُ سوار شدم از خستگی به پشت تکیه زدم نفهمیدم کی پلکم بسته شد که با صدای بلند راننده تکانی خوردم

این هم بیمارستان بفرمایید خانم

گردنم را کمی ماساژ دادم کرایه را حساب کردم و پیاده شدم وارد محوطه بیمارستان شدم با باز شدن در شیشه ای داخل رفتم که کسی محکم به شانه ام برخورد کرد از درد دست روی شانه ام گذاشتم…..

4.8/5 - (18 امتیاز)
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 ماه قبل

خدا کنه قاتل اصلی زودتر پیدا شه

نسرین احمدی
نسرین احمدی
پاسخ به  خواننده رمان
1 ماه قبل

ممنون که خوندید امیدوارم

الهه
الهه
1 ماه قبل

چقدر سر پرستاره بی شعور بود

نسرین احمدی
نسرین احمدی
پاسخ به  الهه
1 ماه قبل

آره می تونست حداقل درست جوابشو بده بهر حال ممنونم

الهه
الهه
پاسخ به  نسرین احمدی
1 ماه قبل

آخه بجای جواب از پرسنلش حمایت می کنه
خوب شاید یکی از پرسنل قاتل باشه یا همدست قاتل اما اجازه بررسی به مرسانا رو نداد و مثل مجرم باهاش برخورد کرد
واقعا برخوردش جای تامل داره

نسرین احمدی
نسرین احمدی
پاسخ به  الهه
1 ماه قبل

از پر سل حمایت نکرد در سوال و جواب شونه خالی کرد ممنون

saeid ..
1 ماه قبل

اندازه ی کافی ناراحته چه طرز رفتاره آخه
خسته نباشی بانو
#حمایت

نسرین احمدی
نسرین احمدی
پاسخ به  saeid ..
1 ماه قبل

آره رفتارش زشت بود ،🙏

Fateme
1 ماه قبل

واقعا بعضیا نه شعور و نه درک دارن این چه طرز رفتاره آخه
خیلی زیبا بود♥️

نسرین احمدی
نسرین احمدی
پاسخ به  Fateme
1 ماه قبل

🙏

لیلا مرادی
1 ماه قبل

آخیی دلم برای مرسانا سوخت دوست داشتم زنه رو خفه کنم بی‌ادب و بی‌نزاکت😤

نسرین احمدی
نسرین احمدی
پاسخ به  لیلا مرادی
1 ماه قبل

ممنون لیلا جون 💐❤️

لیلا مرادی
1 ماه قبل

آخیی دلم برای مرسانا سوخت دوست داشتم زنه رو خفه کنم بی‌ادب و بی‌نزاکت😤🤬

دکمه بازگشت به بالا
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x