رمان فرفری

رمان فرفری پارت67

3.8
(122)

_سلام بفرمایید چایی

_سلام تو چرا آوردی مامان کجاس

_ترسیدم پله اذیتشون کنه من آوردم

_اوکی ممنون بزار اینجا رو میز

رفتم جلو تا بزارم رو میز ولی ولی خدا نصیب دشمن هم نکنه

پام گیر کرد به لبه ی فرش پرت شدم جلو

آخ سوختم

هیین چایی ریخت رو خشتکش

فکر کنم آقا شد خانم خخخخخ

به زور جلوی خنده رو گرفتم بلند شدم دیدم بد جور داره جلز و ولز میکنه منم هول شدم

زارت شلوارش رو کشیدم پایین تا فوتش کنم

یک دادی زد که خودمم شلوار لازم شدم

_چیکاااار میکنی

سریع کشید بالا رفت سمت حموم

یکی زدم تو سر خودم خاک بر سرم پسر مردم رو لخت کردم آبروم رفت

سریع استکان وسینی رو برداشتم رفتم پایین

رفتم تو آشپزخونه خوبه صدا به پایین نیومده وگرنه میخواستم چی جواب بدم

_چیشد چایی رو دادی بهش

_اره ،اره دادم

بعد یه لبخند پر استرس زدم رفتم نشستم پشت میز

خانم هم با دوتا چایی اومد نشست

همونجور که چایی میخوردیم از این مدت که نبودم براشون تعریف میکردم که آقا هم اومد

همه ی تلاشم رو میکردم بهش نگاه نکنم میترسیدم خنده‌ام بگیره

_مامان چایی باز هست

_مگه نخوردی پسرم

_چرا ولی بازم دلم خواست خیلی چسبید

با یه لحن خواصی گفت که از یه طرف خجالت کشیدم از اون طرف میخواستم از خنده جررررر بخورم

وجی:دختر خدا خفت نکنه این چه کاری بود حالا همش سوژه میکنه کارتو

خب چیکار کنم هول شدم ترسیدم عقیم بشه

وجی:خلاصه خاک بر فرق کج سرت

زر نزن گمشو برو

فکر کنم رفت ولی خوبه از این شورت بلند ها پاش بود

اومد نشست دقیق روبه روی من خانم هم یه چایی گذاشت روی میز جلوی پسرش منم سرمو انداختم پایین

داشتم تو ذهنم مرور میکردم اگه یه وقت کسی منو تو اون حالت میدید چه فکرا که نمیکرد

با این فکرا لبخند اومد رو لبم

_چیزخنده داری هست بگو ماهم بخندیم

با این حرف آقا قند پرید تو گلوم شروع به سرفه کردم که هول شد سریع اومد کنارم

چنان با کف دست زد رو کتفم که افتادم رو میز مرد مومن سَقَط شدم سریع یه قلوپ چایی خوردم تا نزده ناقصم کنه

بعد دست بلند کردم که دیگه نزنه فکر کنم اون ضربه هم واسه انتقام زد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا : 122

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
5 ماه قبل

پارت خنده داری بود
خسته نباشی ✨

فرشته جان خوشحال میشم سری به رمان منم بزنی
رمان آیدا

مبینامرادی
مبینامرادی
5 ماه قبل

خیلی باحال بود خسته نباشی😅😅😅

camellia
camellia
5 ماه قبل

کُلی خندیدم.🤗😂😅یارو سوخت.😂

Tina&Nika
5 ماه قبل

وایی خانم شد 🤣🤣🤣ترکیدم

دکمه بازگشت به بالا
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x