اسیر زلف تورمان

اسیر زلف تو پارت یک

4.5
(6)

بسم تعالی با خوشحالی و هیجان پله هارو پایین اومدم و بدو بدو رفتم و از گردن آرمان اویزون شدم-چته وحشی چرا رم کردی؟ من اخرش نفهمیدم رو چه حسابی مامانو بابا اسمتو گذاشتن ارام ارمان_ جیغغغغغ،وای نتایج کنکور اومده باورت میشه رتبم شده21 کشوری؟ قلب و عروق دانشگاه تهراننننن!ارمان تو شک بود! یه لحضه به خودم اومدم دیدم سه جفت چشم متعجب زل زدن بهم،یه نگاه به خودم انداختم دیدم یه شلوارک تا روی زانو پوشیده بودم با یه تاپ استین حلقه اییهو جیغ زدم:چشاتونو درویش کنینوبعد سریع رفتم توی اتاقم،هوف اصن هواسم به دوستای ارمان نبود ولش کن بابا بیخیال بزا برم زنگ بزنم ببینم سما و مارال چیکار کردن زنگ زدم به مارال انگار رو گوشی خوابیده بود که سریع برداشت:_به به وحشیه دلها چطوری یادی ازما کردی افتاب از کدوم وری دراومده _وای مارال سرم رفت یه دقیقه لال شو ببینم،واییی دانشگاه تهران قبول شدم تو چیشدی؟منتظر موندم که دیدم صداش درنمیاد صداشم زدم ولی بازم صدایی نشنیدم،صدای اطرافش میمود ولی خودش حرف نمیزدانقد جیغ جیغ کردم تا بلاخره به حرف اومد:_حناق 24 ساعته،خودت گفتی یه دقیقه لال شم منم که حرف گوش کن! خوبه منم قلب و عروق دانشگاه تهران سما هم دندانپزشکی اورده. خوشحال گفتم _وای بهترازین نمیشه… بعد از قطع کردن تماس به مامان و بابا خبر دادم و بابا طبق قول دوسال پیشش قرار شد با یکی از دوستاش صحبت کنه و خونه ای توی تهران برام بگیره که سما و مارال هم باهام میومدنجلوی ایینه ایستادم و به خودم نگاه کردم،انقد هجان زده بودم که خودمو بهتون معرفی نکردم من آرامم اما برخلاف اسمم خیلی شرم موهای فر مشکی بلند ، چشم و ابروی مشکی، بینی عروسکی ،پوستی سفید و لبای قلوه ای. یه داداش به اسم ارمان دارم که شرکت معماری داره وبابام متخصص مغزو اعصابه و الانم رییس یه بیمارستانه و مامانمم روانشناسه خونمون اصفهانه و…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

khazan

عاشق شدم آنگاه قلمم را لمس کردم و رویایم را بر سفیدی دفتر به رقص درآوردم:)
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x