نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمانرمان توت فرنگی من

توت فرنگی من پارت 5

5
(42)

Part_5

توت فرنگی من

نفس با اون نیش شلش بهم نزدیک شد و کنارم رو مبل لش کرد

نفس_چته چرا راحت نیستی

لیا+……

نفس با چهره ی عجیب غریبی بهم زل زد

لیا+اونطوری نگاه نکن خودت زشتی زشت تر شدی

نفس_اها فهمیدم دردت چیه، چرا باهاشون حرف نمیزنی تا بشناسیشون

لیا نگایی به دوروبرش انداخت همه در حال کاری بودن
هوفی کشید خسته شده بود اصلا از ادمای جدید خوشش نمیومد

نفس_چی میخوری بیارم

لیا+هیچی میخوام یکم ویلا رو بگردم مشکلی نیس

نفس_نه حاجی راحت باش داشم کاری بات نداره

از لحن لوتی نفس خندش گرفت ولی جلوی خودشو گرفت و رفت یکم ویلا گردی و فضولی کنه
همون طور که در حاله نگاه کردن به تابلو های نقاشی راه رو بود که روی نقاشی شام اخر استپ کرد اونو یاد گذشته میانداخت شام اخر چه اسم جالبی احساس کرد کسی دار بهش نزدیک میشه
بود مشروب رو خوب احساس میکرد ولی برنگشت دستی دور کمرش حلقه شد نفسش برای چند دقیقه رفت

لیا+چیکار میکنید

؟ _ هوممم تکون نخور الان تمام حس هام میپره

صدای پسر لرزی بر تن لیا انداخت

لیا + برو اونور

؟ _اوففف وحشی دوست دارم

وحشت، استرس، نگرانی، گذشته همه و همه چیز باهم دست به یکی کرده بودن چرا اخه چرا من مگه من چیکار کرده بودم که توی زندگیم انقدر بدبختی دارم

لیا+ولم کنید الان جیغ میزنم

؟ +انقدر تکون نخور دختره ی جن*ده

دستاس بزرگشو روی صورت لیا گذاشت کل صورتش توی دست ان پسر انگار گم شده بود دستای ان پسر دیگه داشت هرز میرفت جیغ های که لیا میکشید و توی دست مرد خفه میشد دیگه امیدی نداشت تمام شده بود الان داشت بهش تج*اوز میشد کم کم در حال تسلیم شدن بود که

±چه گوهی داری میخوری؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا : 42

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x