رمان خون مشکی
خون مشکی -پارت 1
مقدمه
“همیشه شب های یلدا برایمان حکم عروسی داشت
همه شاد بودیم در آن شب و گرفتم هدیه ای از طرف تو که بسیار برایم با ارزش بود”
یک سال بعد ، دقیقا همان شب گردنبندی زیر آوار له شد و گردنبندی به فراموشی سپرده شد.
واقعیت چه بود؟
…………………….1……………………
پارت شما کوتاه بود؟!
قرار بود رمان جدید تایید بشه؟ یا نشه؟
فکر کنم پارت نصفه است
اره تایید کردن رمان جدید مشکلی نداره که
ولی خب یا پارت نصفه است یا مقدمه ی کوتاهی داشت
من مقدمه و پارت یک رو باهم ارسال کردم ولی فقط مقدمه اومده
پارت رو کپی پیست کن و دوباره ارسال کن
اگر کامل بود تایید میکنم ،بفرست
باشه
یا پارتت کوتاه بوده یا بازم نصفه اومده
ببین اخر پارتت این بود؟
بر روی یکی از صندلی ها کنار استخر ولو شد
“گند زده شد ، البته این سری تقصیر من نبود”
نصفه میاد تا شب میتونم دوباره بفرستم؟ چون آخرش
“نمیخوام کسی بفهمه ” هست
باشه بفرست
نگاه میکنم اگر درست بود تایید میکنم
فعلا که رمانها کمه تایید کردن اشکالی نداره، مقدمه جالبی بود
مقدمه جالبی بود
موفق باشی
برای حمایت=حمایت متقابل🙂🫂
مقدمه گیج کننده ای بود فقط فهمیدم موضوع یه گردنبنده😁