رمان دختر سرکش

دختر سرکش پارت ۷

4
(6)

#part_۷
❤️دختر سرکش
💞💞💞
💕💕
💞
_از اتاق که اومدم زود کیفمو برداشتم رفتم پیشه پارمیس از شرکت خارج شدیم امروز ماشین بابام دستم بود سوار شدیم میگشتیم
پارمیس_خدایی ت اون پسره چطوری کجا باهم اشناشدین اصلا یادت میادش ؟
ولی چه دافیه
_کوفت . اینطور که معلومه بچه بودم باهم بازی میکردیم بازی هم کلا باهم خوب بودیم خیلی کم یادمه باهم رفتوامد داشتیم ولی بعد مدتی ندیدمش تا همین دیروز، قضیه دیروز تا بردنه پارمیس تا بیمارستان برگشتنم به خونه توضیح دادم
پارم_ بدون من بستنی ؟
_حالا میخرم‌برات نمیر‌،کارندارم ولی خیلی پروعه
پارمیس_گوشیتو بده وصل شم بهت لایو بگیرم نتم به چخ رف‌
_تو کیفمه
پارمیس_کیفشو برداشتم ولی گوشیش نبود
_یعنی چی ؟ با قلب من بازی نکن
پارم_خدایی نیس ماشین زد تو ترمز ‌کلم خورد به داشبور دماغم نفله شد هوی چته دیوونه یه گوشی این کارارو داره برات میخرم بمیریییی
_پارم گوشی نازنینم یعنی گم شد؟
با قیافه غم زده رفتم خونه؛ پارم همراهم بود باهام اومد تو تا بویه غذا برا شام به مشامش رسید پرید تو خونه اروم اروم کفشامو دراوردم رفتم تو دیدم پارم دستش توهوا خشک شده پاهاش حالت خنده داری گذاشته بود خندم گرفت از پشت زدم تو سرش که به خودش اومد راست وایستاد
پارمیس_ویی معتمدی رئیس شرکت اینجا چیکار میکرد همشون بهم نگاه میکردن آبروم رفته که با این حرکاتم، از پشت نگار میومد خدا کنه اونم گند نزنه
_چته چرا اینه جن دیده ها خشکت زد .
مامااان .. رفتم جلو تر یکم دورم نگاه کردم با چیزی که میدیدم فکر کردم خونرو اشتباه اومدم پارم فکر کنم اشتباه اومدیم
پارم_سلام خوبین شما،ببخشید ترخدا نمیدونستیم شما اینجایین نگارم با خانواده معتمدی دونه دونه احوال پرسی کرد نشستیم رو مبل
نگار_اتفاقی افتاده ؟؟
هانا_نه عزیزم ما داشتیم میرفتیم واسه شام رستوران حسام گفت گوشیت تو دفترش جا مونده موقع کار
اومدیم گوشیتو بدیم که ..
بابا_که من دعوتشون کردم شام
_عه چه خوب . خوش اومدین . خیلی ممنونم بابته گوشی
مامان_سربه هواس دیگه
_ماماننن 😳
مامان_برین لباساتون عوض کنین
نگار_منو پارمیس رفتیم تو اتاق درو بستم به نفس گرفتم روبه پارم گفتم خدابه خیر بگذرونه
پارمیس_واقعاا، بپوش بریم . من خونه نگار لباس داشتم تصمیم گرفتیم ست بپوشیم سارافون زرد لباسش از زیر سفید بود خیلی شیکم بود پوشیدیم یه شال مشکی با ساپرت مشکی پوشیدیم
_موهایه خرمایی رنگمو خیلی کم با حالت خوشگلی بیرون گذاشتم پارمیسم که نگم موهاش تا باسنش بود واسه منم یکم کوتاه تر بود از موهایه پارمیس ولی مینداختم تو لباسم همیشه، تا بیرون نباشه
پارمیس موهاشو باز گذاشت یه شال مشکی هم انداخت رفتیم تو حال یکم نشستیم با مادرهانا گرم صحبت شدیم که مامانم منو هانا پارم گفت بریم اتاقم صحبت کنیم خودشم بامادرهانا گرم صحبت شد باباهم با عموسعید …
پارمیس_هانا ….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا : 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Faezeh 💕

غرق در افکار بی انتها امّا بسی زیبا ...🕊️🤍️
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الماس شرق
10 ماه قبل

سلام عزیزم رمانت قشنگه🫠🫀
یک نکته!
_ 👉این و فقد موقعی که میخاد شخصیت صحبت کنه استفاده می کنند
بعد یک سوالا داشتم الان رمان از زبون کیه؟!
اگر داری از دو زبان توضیح میدی سعی کن تند تند از این زبون به اون زبون نری چون خواننده نمی تونم با شخصیت اصلیت وقف بگیره و اگر این کار و می کند از این
***
ستاره استفاده کن در اصل این برای پرش زمانیه ولی من تو رمانم برای جابجایی زبان شخصیت های استفاده می کنم یا اینکه می تونی بنویسی
(نگار)
یعینی داری از زبون اون حرف میزنی

الماس شرق
پاسخ به  الماس شرق
10 ماه قبل

تو استعداد تایپ رمان و داری خیلیم زیاد فقط اگر تو همین چنتا قاعده رو رعایت کنی خیلی خوب میشه
انشالله که حرفام برات آموزنده باشه یک وقتی ناراحت نشی😉

الماس شرق
پاسخ به  𝓗𝓪 💫
10 ماه قبل

خوب الان برات مثال میزنم:

(نگار)

پارم_ بدون من بستنی ؟
_حالا میخرم‌برات نمیر‌،کارندارم ولی خیلی پروعه
پارمیس_گوشیتو بده وصل شم بهت لایو بگیرم نتم به چخ رف‌
_تو کیفمه
(پارمیس_کیفشو برداشتم ولی گوشیش نبود)❌️
“اینجا نباید سریع نوشت از زبان شخصیت ها رو عوض کنی باید هنوز به زبان نگار ادامه بدی”
(پارمیس کیفمو برداشت و شروع کرد به گشتن همین طور که حواسم به جلو بود گه گاهی نگاهم به سمت پارمیس سوق می‌دادم که انگار جست‌جو‌اش طولانی‌شد.
-چی‌شد؟
پارمیس متعجب سرش و بلند کرد و گفت:
گوشیت نیست!)✅️
_یعنی چی ؟ با قلب من بازی نکن
(پارم_خدایی نیس ماشین زد تو ترمز ‌کلم خورد به داشبور دماغم نفله شد هوی چته دیوونه یه گوشی این کارارو داره برات میخرم بمیریییی)❌️
اینجا چنتا جمله‌ات اشکال داره یکی اینکه از زبان پارمیسه و یکی دیگه اینجا که پارمیس میگه خدایی نیس
باید اینجوری بری یک خط پایین و بعد حالت ها رو بنویسی بازم خواستی دوباره از زبان شخصیت بگی
_یک گوشی این کار را نداره خودم برات می‌خرم✅️

سعی کردم عزیزم با مثال بگم که متوجه بشی😉🩷

لیلا ✍️
10 ماه قبل

💖 داستان قشنگیه پارت ها طولانی تر باشه
بهترم میشه

راستی اسم شخصیت ها به نظرم درست باشه بهتره توی دیالوگ ها نگار میتونه دوستش رو هر جوری که میخواد صدا بزنه اما توی داستان فکر نکنم برای مخاطب خوشایند باشه
موفق باشی نویسنده عزیز دوست داشتی سری به رمان منم بزن 💖

دکمه بازگشت به بالا
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x