نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان آزَرم

رمان آزرم پارت ۱۲۹

4.5
(66)

– بی چشم و رو …
شکمم را فشار بدی می دهد که هراسان به خودم می آیم
– نمی خوام … نمی خوام برو عقب
بینی اش را حریص و سخت به موهایم می فشارد و دست های لعنتی اش بالاخره عقب می روند
نفسم بالا می آید … قبلا هم همینقدر فشار به شکمم وارد می کرد؟ … نمی دانم شاید حساس شده ام!
یک دستش نزدیک می شود و همین که می خواهم مخالفت کنم برخلاف انتظار یقه ی تاپ روی برجستگی های بدنم را بالا می کشد
نگاهم می کند … چشم دزدیدن تنها کاری است که برای لو ندادن احساساتم می توانم انجام دهم
– یه چیزیت هست …
– هیچیم نیست
با نرمی صورتم را طرف خودش می چرخاند … گل زیبایم را کجا انداختم دیگر؟
نگاهش انگار تا ته مغزم را می خواند که سریع و بدخلق دستش را پس می زنم
– گلم کجا افتاد؟
با نفس عمیقی عقب می رود و خودش را روی تشک تخت می اندازد و من خم می شوم تا گل رز سرخ کج و کوله ام را از کنار پایه ی میز آرایش بردارم … موهای مزاحمم را از روی صورتم کنار می زنم و گل را رو میز می گذارم
لحظه ای نگاهش را از من بر نمی دارد و من دارم پلان می چینم که چگونه به او خبر پدر شدنش را بدهم
– اینو بِکَّن!
سرم به سمتش بر می گردد
– چی؟
با چشمانش اشاره ای به تاپم می کند و بالاتنه ی لعنتی ای که از رد ریش هایش سرخ شده است
– بکنش … نه که نمی خوام نمی خوام راه انداختی … اینو بکن رو مغزمه
گمانم شانس آورده ام که زمان منت کشیِ او بود … وگرنه بر سر پس زدنش یک دعوای حسابی داشتیم الان
بافت مشکی رنگم که روی میز گذاشته بودم تا داخل کمد جا دهم را روی همان تاپ می پوشم … اوضاع فرق کرده بود … دیگر فقط خودمان دوتا نبودیم … شخص دیگری هم این میان هست!
همچنان متفکر نگاهم می کند
– چرا اینجوری نگام می کنی؟
دستانش را کنار بدنش روی تخت ستون می کند و به آنها تکیه می دهد
– نگفتم یه چیزی بپوش روش … گفتم اونو بکن
تاسف‌گونه روی صندلی کوچک میز آرایشم رو به رویش می نشینم
– کی همه چیز درست میشه؟ … من دیگه خسته شدم!
نمی دانم امشب که من حال و هوای خوشی نداشتم چرا او انگار از هفت دولت آزاد بود
– خسته شدم از این اوضاع … اصلا می خوام دوباره برم روستا همونجا پیش طلا بمونم … دیگه دووم نمیارم اینجا
– خونه ی بابای پفیوزت تاحالا انجامش ندادیم!
من چه می گفتم و او در چه فکری بود … نیاز به صبر ایوب داشتم
– فقط به این چیزا فکر کن … فقططط
خنده ی آهسته اش عصبانی ترم می کند تا مشتم به ران سفتش کوبیده شود … مسخره بازی هایش واقعا روی اعصاب بود
– عیشمون به ف.ک میره … وسطش صد بار می خوای گند بزنی تو حال من که بابام اومد
همین چند لحظه پیش بود که شرط گذاشته بودم و او حتی کوچک ترین توجهی نمی کند
و منِ پر از تشویشی که می خواهم مسئله را به سمتی که خودم می خواهم ببرم
– خودتو بذار جای اون … دخترت …
هیس کشدارش کلامم را در نطفه خفه می کند
– دختر من،دختر سرداره … عین خود لعنتیت
می دانستم … همیشه دختر بچه دوست دارد … تعصب حرف هایش احساساتم قلقلک می دهد … خدا کند با این ذوق و شوق من برای حرف زدن در این باره،شک نکند … البته هوش بالای او در این مسائل عجیب بی خاصیت عمل می کند
– حالا کی گفته قراره دختر دار شی … من پسر دوست دارم
چهره اش را در هم می کند
– پسر ت.م سگ میشه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 66

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahel Mehrad

پریشان در پریشان در پریشان ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
2 روز قبل

حتما یه دختر کپی آرام هم میخواد تو این شرایط حساس جا خالی میدی ساحلی😂

🥰🥰Batool
🥰🥰Batool
2 روز قبل

خیییلی پارت قشنگ وجذاب بود ولی خدایی سردار نصف شبی سرش به جایی خورده خیلی با مزه وباحالا شده 😅😅واییی من چه ذوقق دارم کی فردا بشه ببینم سردار وقتی بفهمهدچیکار میکنه خیلی باحاله 😍😍😍😁😁

Aida
Aida
2 روز قبل

ساحل تا پارت ۱۳۵ رو عاشقانه کن بعدش خواستی دوباره بزن تو خرابی😂

پریزاد
پریزاد
2 روز قبل

وای خدا آرام کم بود حالا طوفانشون هم میخواد آضافه بشه 🫃🫃🫃🤩🤩🤩🤩

Sana
Sana
2 روز قبل

وای نمیشه پسر؟
من دلم میخاد پسر باشه بچشون 😭😭 ( آخه یکی نیست بهم بگه سنا به تو چه ربطی داره اخه؟)
دستت درست ساحل 💛💛
یچیز دیگه هم میخواستم بگم بهت …
اهان.
میخواستم بگم روند داستان رو هر جور که قراره باشی پیش ببر عزیزم.
من خودم به شخصه عاشقانه های سردار و آرام رو خیلی زیاد ترجیح میدم.
اما بیشتر ترجیح میدم که داستان روند اصلی خودشو پیش ببره.
خلاصه اینکه تو مضیقه (مذیقه؟😂) نباش
هر جور خودت صلاح میدونی پیش ببرش 🌚💛

آخرین ویرایش 2 روز قبل توسط Sana
پریزاد
پریزاد
2 روز قبل

ساحل جون پس کی شب میشه پارت جدید بزاری به قرآن ازخواب خوراک افتادم من،
راستي رمان های دیگه ایی نداری ؟😘😘😘💖

آخرین ویرایش 2 روز قبل توسط پریزاد
پریزاد
پریزاد
1 روز قبل

عشقم من قراول رو هم دنبال میکردم ،هرچی بگم کم گفتم یکی از یکی بهتر😘😘😘😘❤️

دکمه بازگشت به بالا
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x