رمانرمان ارباب عمارت

رمان ارباب عمارت پارت ۵

4.7
(145)

رفتم یه مسکن خوردم و رفتم توی اتاق،احتشام راحت خوابیده بود…بایدم راحت بخوابه!
اونی که دیشب از درد داشت میمرد من بودم نه احتشام…
رفتم سمت اشپزخونه
برای ناهار میخواستم قیمه درست کنم…لمه رو خیس دادم….
رفتم گوجه و خیار رو ریز کردم و گذااشتم روی میز
پنیر و گردو و خامه و عسل و شکلات صبحونه رو گذاشتم روی میز
نون رو تکه تکه کردم و گذاشتم روی میز
چایی ریختم و اوردم
دیدم احتشام نشسته روی اوپن زل زده به من!

ضحا_ وای احتشاااام
ترسیدم

احتشام_ فدای ترسیدنت بشم

ضحا_اخه اونما جای نشستنه؟

احتشام_ خب میخواستم نگات کنمممم

ضحا_خب نگاه کردی؟؟؟بیا پایین

احتشام_ چشممممم

احتشام اومد و شروع کرد به لقمه گرفتن…

احتشام_وای دست ارباب درد نکنه!

ضحا_چی؟!

احتشام_میگم دست ارباب ارسلان درد نکنه این همه کار ب

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا : 145

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahar mahdavi

✌️😁
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔𝒆𝒉 🕸
1 سال قبل

خداییش خیلی کم بود.
نویسنده میشه دوباره پارت بدی؟🙃

هستی
هستی
1 سال قبل

وای چقدر کم میشه یه دونه دیگه بدی لطفا🥲🙂

هستی
هستی
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

هیچی نیومده 🥲

هستی
هستی
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

وای چرا پیگیری نمیکنن

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط هستی
Arsalan
Arsalan
پاسخ به  هستی
1 سال قبل

🤦‍♂️
دلم میخواد بدونم تهش چی میشهههه

هستی
هستی
پاسخ به  Arsalan
1 سال قبل

وای منم🙂 اسمت ارسلانه وای نکنه تو همون ارباب ارسلانی🤣🤣

Arsalan
Arsalan
1 سال قبل

چرا اینقدر کم🥲😥

Arsalan
Arsalan
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

وای🙄🥲

هستی
هستی
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

اما چیزی نشود که نکنه کامل نیومد واسه اینه اتفاق بدی نیفتاد🥲

دکمه بازگشت به بالا
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x