رمان از مصدر ستودن پارت 1
پارت 1=با صدای مامان مهی یه غلتی زدم و دوباره صدام زد مگه نمیخواستی بری حمام دیر میشه هاااا اخرین باره میگم اصلا به من چه
اینو که گفت پریدم واییی
همونجور که پا میشدم گفتم=واییی مامان چی میشد دو دقیه منو زودتر بیدار کنی
مامانش=ده بار صدات زدم چشم سفید
پوفی کشیدم و رفتم توی سرویس بهداشتتی خوشگل اتاقم
فداش بشم که اینقد کوچیکهه
همونجور که صورتمو با شوینده سحر میشستم نگاهی به موهام انداختم ریشه اش در اومده بود
واقعا حال رنگ کردن نداشتم اومدم بیرون رفتم بیرون صورتمو خشک کردم و لباسای دانشگاهو چیدم و حوله رو برداشتم
رفتم حموم …اینجا کجاست اوردینممم این دافا زوممم رو دوربینننن
همینجوری که اهنگ میخوندم موهامو دو بار کفی کردمو اب کشیدم بدنمم لیف کشیدمو اب کشیدم
همونجور که بدنمو و خودمو تحسین میکردم حوله کمری صورتی قشنگمو پوشیدم و رفتم جلوی اینه مسواک زدمو
پریدم بیرون درو قفل کردم و بدنمو کامل خشک کردم لباس زیرامو که از قبل اماده کرده بودمو رو پوشیدم.
رفتم سراغ شلوار جین سنگ شور خوشگلم و قربون صدقه اش رفتم کراپ مشکی ای پوشیدمو بعدشم پیراهن سفید که شبیه پیراهن مردونه ی دومادی بابا جلال بودو پوشیدم
موهامم خشک کردم با کیلیپس جمع کردم و یکم از موهای خوشگلم که تناژ نارنجی داشتو ریختم تو صورتم رقفتم سراغ ارایش که صدای مامانم در اومد باز داری سرخاب سفید اب میمالی؟
بیاا دیگههه
-باشه مامان کشتی منووو
ضد افتاب که زدم و رژگونه مایع شیگلممو حالتw زدم ریمل و خط چشم نازک و خط لب قهوه ای و و تینت که ترکیبش خیلی خوشگل بود کفش نیو بالانسم همراه کقنعه رو برداشتم رفتم توپذیرایی
صبح بخیر مامان مهی خوشگلممم(مخفف مه لقا ) حال احوالت چطوره
-صبح بخیر ستایش خانوم …اینا چیه مالیدی به گونه هات اینقد هرچیزی حدی داره هااا
-فااااقد اهمیت گونه هام واسه خودمهه
-چشم سفید” بشین صبحانه ات رو بخور کمتر حاضر جوابی کن
همونجور که کره و مربا میخوردمو مامان واسم چایی میریخت گفتم
-سحر کجاست؟
-بیرون
-ای واییی ببخشید یادم رفته بود رفته دنبال نامزد بازی و شوهر بازیاشش
مامان چشم غره ای رفت و منم خندیدم
-میگم مامان حواست باشه نرن با نوه ی خوشگلت برگردنن اخه خاله قربونش برهه
-جمع کن خودتو چایی تو بخور برو دانشگاه کمتر اعصاب منو خورد کننن
-عااااا باشششش اصلا چای هم نخواستیم بای میدم
-چایی تو بخور بچهه
-گفتم که نمیخوام
کیف مشکی کوله ایمو برداشتم و رفتم پیش به سوی اسنپ گرفتن
بعد از 5 مین پراید اسنپیه رسیدو رفتم
با استاد کرمی داشتم استاد پیر و ولش کنی که همه ی امتحاناشو پاس میشدم
هعی بزار زنگ بزن به این دختره ی کث.افت ببینم چرا از صبح یادم نکرده
-سلامم ستی خانم خوب هستین؟ خانواده خوبن؟ داداشتون خوبن؟ابجی اینا؟داداشتم که جور نکردی بشیم عروس خواهر شوهر حیفف چیشد یاد ما کردی؟
-نفس بگیر تروخدا یدف از دست میری سمیرااا اونوقت ن از دست کی سر به بیابون بخوام بزارم
-تو نگران نباش حوصله ندارم ستی منتظرتم بیااا
-خدا زودتر شفات بده
-انشالله
رسیدم بعد از پرداخت پول اسنپی پریدم تو محوطه ی دانشگاه
و به اقایون محترم حراست سلام دادم
رفتم سر کلاس و نشستم کنار سمیرا
-وای ستی نمیدونی چه خبرای دست اولی که دارم وایییی اونم دذباره ی کیانا خانوممم
-ببند دو دقیقه حال حوصله ندارم بعد بگوو
-بی ذوققق اهههه اصلا نمیگم
-به کتفام فداتشم نگو
-خب نمیگم
به به میبینم خانوم پرسینگاشو عوض کردههه عیجاننن
-ما اینیم دیگهه
-حالا انگار چه کار شاخی کردیا
-تا چشمات دراد سمیرا جون
-برو بابا
با اومدن استاد کرمی همه ی کلاس سکوتو اختیار کردند
و سلام ساده ای دادیم
استاد کرمی نرسیده گفت سلام بچه ها
به مناسبت خبری مهمی که دارم براتون کوییز امروز کنسله
صدای جیغا رفت بالا عین دبستانیا همه ذوق زده بودند
حالا معلوم این بدبخت چقد سوال های سختی میدادد
کرمی دستشو به علامت سکوت بالا برد
حالا این مناسبت چی هستش!
من بالخره بازنشست شدم و دیگه خداروشکر فارغم ترجیح میدم ادامه عمرم رو کنار عیالم باشم
امااا یه استاد سخت گیر و در عین حال به قول خودتون خفن قراره جایگزین من بشه که تا ربع ساعت دیگه اینجان
بنده خداحافظی میکنم و خوبی یا بدی دیدین حلال کنید و خدانگهدارتون اگر هم کاری دارید من تا اخر امروز توی دفترم هستم
همه خداحافظی کردیم و ناراحت شدیم که شاید بعد از کرمی دیگه پاس نشیم
و مشتاق که ببینم استاد بعدی کیه امیدوارم حداقل این یکی پیر نباشه
در همین حال کوثر رفیق کیانا بلد شد و گفت بچه ها شنیدم استاد جدیده خوب تیکه ایه فک کنم
این کلاس کلاس موردعلاقه ی من بشه!چه بشودد
بدون اینکه سرمو بالا بگیرم گفتم اره ایشالا ایندفعه تلاشات با کیانا جون بی ثمر نمونه و راهی خونه شوهر بشین
که کیانا فشاری گفت-هوی بفهم چی میگی سلیطه
-خودم که میفهمم چی میگم والا ترجمه ی زبان حیواناتی مث شما سخته تا معنیشونو بفهمم
اومد جواب بده که با صدای در همه سمت در چرخیدم
یارو واقعا عجب تیکه ای دانشجو جدیده؟
همه مشتاق نگا میکردیم که سلام دادو گفت
سلام به همگی بنده رستگار هستم …ارتان رستگار
جایگزین استاد کرمی…….ادامه دارد
جانا ممنون عزیزم خیلی خوشگل بود منتظرت رمانهای بعدی هستم دستت طلا
بوس بهتتت