رمان دختر روستایی پارت5
*دختر روستایی*
پارت [5]
-بله
بلند شد انگشتر رو دستم کرد.
هم دیگر رو بغل کردیم . هر دو خوشحال بودیم . باورم نمیشد که ازم خواستگاری کرده بود . شب اول بود بعد از مدت ها برای اولین بار کنار هم دیگه خوابیدیم .
میترسیدم و یکم خجالت میکشیدم . اما وقتی میدیدمش ترس هام می ریخت . وپشتم بهش گرم بود . که حالا به عنوان یک مرد اینده به نوید نگاه میکردم . نوید زنگ زد چند تا از دوست هاش بیان تا امشب رو جشن بگیریم . باهم رفتیم بیرون چند تا چیز بگیریم برای خوردن
نزدیک 11 تا پرس غذا سفارش دادیم . ویکم هله هوله خریدیم و رفتیم خونه رو مرتب کنیم . صدای زنگ پاشد پست چی بود . غذا هاتون رو اوردم. ممنون . میز رو چیدیم. خونه برق میزد از تمیزی سلام ،سلام خوش اومدید . ممنون انشاءالله پیر بشید . به پای هم با کمی خجالت گفتم ممنون همچنین برای شما چون همشون مجرد بودن. زنگ زدم به مادرم وبهش گفتم که من نمیتونم امشب بیام خونه مامانم بهم شک کرد گفت :نبینم رفتی خونه نوید اینا نمیدونستم .چی بگم هول شدم . گفتم:(نه مامان خونه النازم )باشه.
زنگ زدم به الناز موضوع رو براش تعریف کردم . کلی خوشحال شد. وگفت :باشه مراقبم که اگرمامانت زنگ زد. بهش بگم تو اینجایی . خیلی ممنونم نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم . تا صبح بزن به کوب بود. ساعت نزدیک 3 صبح بود. دوست های نوید با دوست دختر هاشون رفتن طبقه بالا فقد یک اتاق مونده بود . اونم من و نوید رفتیم. نوید برام لباس خواب گرفته بود.اون رو پوشیدم . تخته خواب دونفره بود.من سمت راست خوابیدم و نوید هم سمت چپ ساعت نزدیک های صبح بود.بیدارشدم که دیدم بغل نویدم . ازخجالت داشتم اب میشدم . صدای ریزی میومد . ترسیدم فکر کردم دزده . قشنگ که گوش دادم .دیدم صدایی مثل صدای آه، آه، آه یواش یواش بکن . حالم داشت بهم می خورد . تو ذهنم گفتم چقدر اینا چندشن لااله الله به این سر صبحی پاشدم رفتم . یک صبحانه درست کردم . و به خودم رسیدم تا اون موقع هم بقیه پاشدن.
صبحانه رو کنار همدیگه خوردیم . یک حس های عجیبی داشتم به یکی از این دختر ها دختره همش به نوید چشمک و بوس میفرستاد. اعصابم داشت خورد می شد. بردمش یک کنار تحدیدش کردم گفتم :اگر یک بار دیگه کاری به نامزدم داشته باشی من میدونم و تو خودش رو به اون راه زد که من هیچ کار نکردم. من دیدمت سر سفره دیگه خودت میدونی یک کاری نکن که کلامون تو هم بره .
پست چی غذا میاره؟؟😐
خیلی روند داستان تنده و متاسفانه من به شخصه اصلا نتونستم با هیچ کدوم از شخصیت ها ارتباط بگیرم😕
به نظر شما چطوری باید باشه
لطفا نظرتون رو بگید ممنون میشم
که برای پارت های بعدی بهشون توجه داشته باشم
عشق چیزیه که ذره ذره اتفاق می افته
با توجه به نوع شخصیت ها باید اون ها رو هی کنار هم قرار بدی تا کم کم بهم احساس پیدا کنن
خود شما مگه دو روزه عاشق میشید؟؟؟
باید با شخصیت هات دوست باشی
مثل دو تا آدم واقعی با اکت های واقعی تصورشون کنی
توصیفات زیاد بده توصیفات کم باعث میشه خواننده متوجه اتفاقات نشه
ازدواج انقدر زود؟؟؟ در عرض پنج پارت؟؟
نمیدونم روند رمانت چیه… شاید حتی قرار نیست نوید و دختره مال هم باشن اما وقتی داری به رابطه شون میپردازی براش زمان بزار… کم کم از نظر من باید ده پارت پیش میرفتی بعد به ازدواج میرسوندی
من خودم نویسنده نیستم اما دوستای نویسنده زیاد دارم و میدونم نویسندگی کار سختیه
به نظرم رمان خوب خوندن مثل رمان های خانم پوراصفهانی یا زهرا ارجمند نیا(مخصوصا ما ماه و ماهی بودیم) میتونه خیلی کمکت کنه
تو همین سایتم رمان بوی گندم و آتش و غرامت و پورانداخت از نظر من خیلی قشنگن
با یکم تمرین و پشتکار و مطالعه بیشتر قطعا میتونی نویسنده فوق العاده ای بشی
موفق باشی ❤
چشم سعی میکنم توجه داشته باشم . خیلی ممنون بابت اینکه بهم اشکالاتمو گفتید. میدونم خودمم اونجوری که دوست داشتم نشده ولی از این به بعد سعی میکنم حداقل بقیه رمان رو جالب تر میکنم اما به کمک شما و نظرات تون
زهرا جان قلم خوبی داری و جای پیشرفت بسیار اگه اولین رمانته اصلا نگران نباش هیچ رمانی حتی برای نویسندههای بزرگ هم بی عیب و نقص نیست اصلا قشنگیش به همین کامل نبودنشه ولی به عنوان یک دوست میخوام چند تا پیشنهاد بهت بدم که امیدوارم کمکت کنه روند داستان توضیحیه مثلا نگو که من و نوید رفتیم یا پوشیدم انگار که این وقایع تمام شده و دختر داستان داره توضیح میده چیکار کرده همه این اتفاقات باید تو لحظه اتفاق بیفته که مخاطب هم یواش یواش با رمان بره جلو مثلا میتونست اینجوری باشه با دیدن لباس خواب قرمز رنگ روی تخت ابروهام بالا رفت نوید با لبخند معنی داری بهم نزدیک شد و از پشت بغلم کرد لحن پر شیطنش در گوشش پیچید
_ همون لحظه که این لباس رو تو تن مانکن دیدم با خودم گفتم فقط و فقط به تو میاد امشب میخوام تو رو تو این لباس ببینم عزیزم
با عشق سرش را برگرداند و دستانش را دور گردنش حلقه کرد
اینجا کمی توصیف میکنی سریع از اتفاقات رد نشو توجه داشته باش کمی دیالوگ بعد توصیف دیالوگ ها هم باید مهم باشن نه مثل سلام خوبی یا چیکار میکردی اینا ارزش خوندن ندارن و مخاطب زده میشه
رمان های خانم قائمی فر ، پوراصفهانی و شیوا بادی رو هم مطالعه کن من خیلی از آثارشون رو خوندم و میخونم خیلی تا الان بهم کمک کرده
این اشکالات رفع شن حتما حتما موفق میشی عزیزم اونوقت از کارت احساس رضایت میکنی💗
واقعا که ممنونم خیلی بهم کمک میکنه خیلی خیلی ممنونم ولی بنظرم اگر شما رمان بنویسید رمان شما بهترین رمان میشه اگر نوشتید من اولی شم که میخونم پس اگر نوشتید رمانی بهم خبر بدید ممنون میشم
رمان بوی گندم برای لیلا ست
لیلا جان رمان بوی گندم رو نوشتن که خیلی عالیه حتما بخونش .
رمان های خانم ارجمند نیا هم خیلی خوب هستن .
توی همین سایت من آتش و متانویا و پری دریایی رو دوست داشتم
و توی سایت رمان دونی هم حورا و در پناه آهیر و فئودال و مانلی و طلوع و وهم خوب هستن💗
قربانت❤
منم در پناه آهیر رو خیلی دوست داشتم 🥺
حورا رو میخونم حرص میخوورممم 🤣 🤦♀️
حوراااا اصلا مخصوصا اینه که حرص بخوری🤣
البته من اولش تو سایت میخوندم بعد حالا اومدم توی کانال تلگرامش عضو شدم اونجا خیلی جلوتره🤣
ضحی قباد جدی با لاله ارتباط داره یا فقط میخواد حورا رو بسوزونه؟؟😁
هنوز چیزی نگفته🤣
لاله حامله شده از یه پسر دیگه ولی ادعا میکنه از قباد حاملست و همه باور کردن🤣 وحید و کیمیا با هم ازدواج کردن🤣
قباد هم از حورا بدش اومده حالا نمیدونم الکی یا واقعی🤣
میخواد طلاق بگیره حورا🤣
حورا طلاق نمیگیره صد در صد اصلا عرضه نداره
زنیکه بجا اینکه از شوهرش بپرسیه زرتی رفت براش زن دوم گرفت
آدم انقدر خر؟؟؟😐
لاله ی چندش😒😒
قباد هم از امیر برام رو مخ تره🤦♀️🤣
وااییییی😡😡
یعنی امکان نداره اون ننه و خاله عفریته قباد بزارن حورا یه روز خوش ببینه😡😡😒😒
سلام میشه اسم کانالی ک تو تلگرام رمان حورا رو میفرسته بهم بگید ؟؟
توی گوگل سرچ کن “رمان حورا تلگرام ”
بعد یه لینک کانال تلگرام میاد اگه پروکسی داری که وارد شو بعد بالا بزن جوین شدن
اگه که پروکسی نداری با فیلتر شکن برو
برای بقیه رمان هایی که خود نویسنده نمی فرسته بزنید” رمان فلان تلگرام” براتون میاره عزیزم💗
چشم سعی میکنم بخونم
مرسی خواهری هممون اینجاییم تا از قبلمون بهتر شیم مسلما تو هم با تلاش و دقت بهتر از اینم میتونی بنویسی قدر قلمت رو بدون😊
رمان بوی گندم عزیزم داخل همین سایته😁
خیلی ممنونم شما ها خیلی به من کمک میکنین
اقا ینی چی پارت اول عاشق میشن پارت دوم دوست میشن پارت پنجم هم پیشنهاد ازدواج داده میشه لابد پارت هفتمم بچه میاد ت بقلشون
نه به اونجا نمیرسه
سلام..ببین همینطور که از اسمش پیداس رمان باید قصه طولانی رو روایت کنه،میتونی با مطالعه زیاد قلمت رو قوی تر کنی،
و اینکه همیشه داری رمان رو تایپ میکنی از این علامت استفاده کن – که خواننده اشتباه نکنه
و خب همین حالا هم میتونی تغییرات زیادی در رمانت ایجاد کنی
اینکه میتونه از نوید نارو بخوره و اصلا کارشون به ازدواج نکشه..خیانت و این چیزا
دختره 14 سالش هستش
داستانت رو با ورود آدم دیگه ای ادامه بده
طولانی تر بشه
وگرنه خواننده زده میشه
بله دقیقا میخوام تقیراتی داخلش ایجهد کنم و این هم داخل ذهنم بود. ولی فعلا نمیدونم چیکارش کنم . چطوری این هارو جبران کنم
👍