رمان شوکا

رمان شوکا پارت 8

5
(2)

شوکا پارت⁸

و با لبخندی که جوابش لبخند مهربان گلچهره است. او را به سوی عمارت توسلی راهنمایی میکند.

کیف روی دوشی اش را روی شانه اش کمی بالا پایین کرد.

و به خدمتکار نگاه کرد. که با یک خم شدن. لب زد:

خدمتکار: خان خانم آمدند.

حاج حسین سری تکان داد. و لب زد:

حسین: ممنون دخترم برو چمدون خانم هم بیار.

خدمتکار چشمی گفت و رفت. که شبنم با لبخند همیشه گرمش به خواهرش

که از مادر هم براش عزیزتر بود. اشاره کرد. سمتش کنار کاناپه بنشیند.

گلچهره سمتش نشست. و آرام لب زد:

گلچهره: سلام خان

خان لبخندی زد و جواب داد:

حسین: گلچهره خانم من برای شما نه خان‌ ام نه حاج حسین

من برای شما فقط و فقط آقا حسینم
بالاخره محمود قبل از اینکه باجناقِ من باشه. داداشم بود.

گلچهره سری به نشانه تایید تکان می‌دهد.

که شبنم دستش را میگیرد.

دستش را می‌فشارد و میگوید.

شبنم: گلچهره راستش شوکا…

حسین: عباس رو یادتون هست. گلچهره خانم؟

گلچهره سری تکان می‌دهد. و با لبخند غم انگیز میگوید.

گلچهره: محمود هیچ چیز رو ازم قایم نمی کرد.
خصوصاً درباره شما و آقا عباس همیشه تو
خونه زکر خیرتون بود. آقا عباس میشه.
دوست دوران سربازیتون؟

خان آره ای میگوید. و با لبخند ادامه می‌دهد.

حسین: محمود لطف داشت. راستش…

داماد و دختر عباس توی اون آپارتمانی که شما رفتید.
خونه داشتن…

گلچهره دست شبنم را محکم می فشارد.

و دستش را روی قلبش میزارد.

و داد میزند و گریه می‌کند.

گلچهره: نه‌…نه…شوکا…نه

شبنم دستش را میگیرد. نگران لب میزند:

شبنم: به جون نیما نه…گوش کن…
تو هم بگو حاجی… خواهرم از دست رفت.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا : 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

mahoora 🖤

اندر دل من درون و بیرون همه او است🖤 اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست🖤
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ghazal
1 سال قبل

حس خوبی نسبت به این نکبت اشکان ندارم🤔

Ghazal
1 سال قبل

رمانت خیلی خوشگله دمت گرم🤗

Ghazal
1 سال قبل

تروخدا پارت بعدم بزار😢

یا حداقل طولانی ترش کن😭

دکمه بازگشت به بالا
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x