رمان غرامت پارت 15
نگاهم بالاکشید و سعی داشت پایین تنهاش را ثبت نکند
همآن در کوچک را باز کرد و واردش شد
به احتمال زیاد باید حمام باشد..
-کجآ موندی؟
به خودم آمدم و با ترس وارد همانجایی که حدس زدم حمام باشد شدم
که آنم درس درآمد
طول و عرض حمام با سرامیک سفید مانند مکعب تنگ و در عین حال مجهز به همه موارد مورد نیاز بود..
مهران روبه روی آیینه تقریبا بزرگی که به دیوار متصل بود ایستاد و دستی به ریشاش کشید..
-بیا تو
هنوزم نمیدانستم قرار است چکاری انجام بدهم.
-از تو اون کارتن دم در ماشین اصلاحم بیار
طبق امرش ماشین اصلاح را برداشتم از ترس در را همانطور باز گذاشتم انگار کسی در میان اتاق است که مرا نجآت دهد..
به سمتش میروم و در چندقدمیاش میایستم، از راه رفتنم آنم با این سر و وضع که هربار گیس هایم به شانه هایم برخورد و برهنگیام را یاد آور میشود بدم میآید
از آیینه دل کند و نگاهی به من انداخت
-اینا رو برام بزن
دستی به ریش های بلندش کشید،
از تعجب چشمانم را گرد کردم که نگاهش خیلی سریع روی بدنم چرخی زد و کمی عصبی دستی میان موهایاش کشید
-نگفتم سرم و بزن که چشات و گرد میکنی!
به خود آمدم کمی سعی کردم با دستانم ممنوعه های که باعث آن دانه عرق کنار شقیقه هایش شدهاست بپوشانم
آخر مگر مجبوری؟خودت عذاب بیشتری میکشی نه من!
یک قدم فاصله را کم میکنم ، ماشین را روشن میکنم خیلی بارها من بودم که از روی علاقه زیاد ریش یا موهای عمویم را کوتاه کردم
-الان تو اون فاصله میخای چی بزنی؟
بیاراده لرزیدم و چشم دزیدیم که باز او را عصبی کردم، بازو هایم را به چنگ گرفت مرا به دیوار سرد حمام کوبید
-بهت میگمم عصبیام نکن تو نمیفهمی نه؟
دستان جمع شده روی سینهام کمی عقب میرانم تا آن ماشین روشن کاری دستمان نداده..
-بب..خشید
دستانش را آزاد کرد و کنارم روی دیوار گذاشت و سرش در مماس صورتم نه کمی پایین تر قرار داد
-حالا بزن
دست لرزانم را به سمتش دراز کردم
سخت ترین کار ممکن بود مخصوصا در برابر نگاه خیر او
-این کبودی روی بازوت چیه؟
لبانم را به دهن کشیدم ماشین را روی ریش های زبرش گذاشتم
-دستای تویه..
حواسم را دقیق جمع کردم تا به زخم های تازه آسیبی نرسانم ولی مگر میشد
نفس های گرمش روی گردنم پخش میشد و نگاه خیرش حوالی بازویم
-چقد نازک نارنجی
دقیقن آن فشار دستانش مرد آهنین را میترکاند مرا فقط کبود کرده مبارکم باشد..
-من و عصبی نکنی کار به کارت ندارم..
خب دوستان گل پارت جدید فرستاده شد😁
مرسی عشقم😍🙏🔥
یعنی تامیام برم تواوج قصه تموم میشه خیلی کمه بخدا
نازی خانوم دس.شما دردنکنه هی بگو کمه
اینهمه براتتت پارتت میذادم🥲😂
فدات بشم آخه داستانت خیلی قشنگیه دوست دارم همشویه جابذاری
الان تا نصفه شو نوشتم یکم دیگه پیش برم پارت هارو طولانی میکنم قول😁
لعنتییی 🤤 ❤
یامور چرا مثل آدم با این فرشته جذااااااب برخورد نمیکنی آخه؟؟ 🤤 ❤ 🤣
چرا ازش میترسی؟؟؟؟ اینکه انقدر کرااشه🤤😂
وای ازدست توستی پسره روزاول بهش گفت دختره علی مفنگی بعدم دستشوکبود کرد چه کراشی دختر من بودم بهش میگفتم ماشین بدردنمیخوره یه تیغ بده بعدم باهمون رگ گردنشومیزدم پسره ی زورگو
ببین صد در صد مطمئن باش بین مالک و مهران ، مهران بهترین نفر برای یاموره 😁
قبول دارم وحشی بازی خیلی در آورده ولی خب نمیدونم کی کیشون بخاطر عموی یامور مرده و طبق حرفای الماس( 😁 ) انگار یه داستان دیگه هم با عموهای یامور داره پس حق داره بخواد کمی وحشی باشه 😁
تازه میتونست به یامور تجاوز کنه و بعد بگه زنمه و دوست داشتم میتونست کتکش بزنه و بازم بگه زنه دوس داشتم اما هیچ کدوم رو نکرد…
بجز از دید یامور از دید مهران هم به قضیه نگاه کنی روش کراش میشی 😁 😍
نه بابا من خودم یکی دارم دیگه کراش نمیشم عزیزم ازماگذشته دیگه پیرشدیم
عشق با کراش فرق میکنه هااا😁😂😂
اووو هر کی ندونه فکر میکنه شصت سالته 😐😂
شصت سالم نیست ولی خب 27سالم وروحیم شایدحدودا هفتادسال ….نامزدم اینقدخوب وهمه چی تمومه که دیگه کسی به چشمم نمیاد البته الان ازدستش عصبیم ولی خب بازم، روکسی اونم کی مهران بی ادب کراش نمیشم
اولا بچه ام اصلا بی ادب نیست😁
دوما هی بخودت تلقین نکن روحم فلان سالشه و اینا😂🤦♀️
کودک درونت را فعال کن و حالشو ببر😁🤣
تازه نامزدتم خیلی آدم باحالیه دوتایی کیف کنین😁🤣
از دستشم عصبی نباش گناه داره😁🥺
اگربدونی چیکارکرده میگی خفش کن
دیدم زیر رمان لیلا تعریف کردی😁🤣
خب پس دیگه بگوحق داری بکشیش
اونم گناه داره… فکر اینکه تو بخوای بری پیش مهرداد مخش رو از کار انداخته…
البته که من جات باشم خودمو براش میگیرم تا حالیش شه اما بازم گناه داره 😁 😂 🤦♀️
ستی جونم دقیق بگوباخودت چندچندی حالاگناه داره یانه بعدشم مگه ماتو قصه هازندگی میکنیم که من دقیقا یک ماه مونده به عروسیم نامزد رو ول کنم اصلا توجیه خوبی نیست عزیزم .؟
ببین تو این داستان صد در صد حق باتوعه
ولی اونم دیوونه است دیگه 🤣 🤣 🤣
شما که عاقلی بدون گناه داره🤣🤣🤣
ازدست تو من تومدرسه و دانشگاه هم اینقددوست نداشتم خوشحالم که اتفاقی سرازاینجادرآوردم…من که دیونه ترم ولی باشه بخاطرروی گل تو گناه داره
❤ ❤ 😂 😂
بابا نه ولش نکنی ها🤣 اون بدبخت یه لحظه با خودش فکر کرده داره تو رو از دست میده تو هم دو تا سیلی بزن و وقتی فحششم دادی شروع کن بهش بگو که من مهرداد دوست ندارم و دلیل صمیمیت اون موقعمم باهاش فکر کنم بیشتر بخاطر این بوده که از بچگی با هم بزرگ شدیم و الان من هیچ حسی به اون ندارم و تو رو خیلی دوست دارم و از وقتی که با تو نامزد کردم حالم خیلی خوبه🤣❤️
بعدم برو لباشو ببوس🤣🤣
دیگه چی🤣🤣 . میخوای پسره پررو بشه ، بعدش شروع کنه به ….. استغفرالله🤣🤣🤣
ته همه قهرا باید به یه جای پر لذذذت ختم شه🤣🤦♀️
ببخشید دوستانفازمنحرفیم زده بالا دوباره🤦♀️🤣
🤣🤣
الان اینوبامنی؟
آره دیگه😁
لب تو لب شین عمق عشقتو میفهمه🤣
جان من ولی شب بعد از عروسیت بیا برا من تعریف کن دقیقا چیشد🤣🤦♀️
احساس میکنم همه راجبش خالی میبندن
خدالعنتت نکنه دختر چه لب تولبی خاکبرسرم همینم مونده فقط بخدامن تاحالایه بارم خودم نرفتم سمتش الان که به خونش تشنم برم ببوسمش عمرا….مثلاچی روخالی میبندن
منم🤣🤣🤣
نگفتی ستی جون چی روخالی میبندن؟
شب عروسی رو که درد داره یا نه ….. و استغفرالله🤣🤣
بیشتر کنجکاوه سه نقطه اشم🤣🤣🤦♀️
والا خودمم میترسم ولی از اطرافیانم شنیدم دردنداره حالانمیدونم برای این میگن که استرس نگیرم یاواقعااینجوریه اماازنظرمن بخوای بدونی میگم معلومه که درد داره تازه بدم درد داره حالاتجربش کردم حتمابهت میگم عزیزم
کلا همه چیزش رو😂😂😂
والا هر کی یه جور راجبش حرف میزنه بعد احساس میکنم یه جوری دارن خالی میبیندن😂🤦♀️
میخوای قشننگ برات باز کنم؟؟🤣🤦♀️
با مامانمم جرئت ندارم راجبش صحبت کنم😂🤦♀️
هیچی دیگه بخوای صحبت کنی قشنگ سرتو میزنن🤣
من مامان یکی از دوستام نشسته با عروسک قشنگ برای دوستم سکانس به سکانس تعریف کرده🤣🤦♀️
مامانش رو دیدم خیلی باحاله لعنتی😂🤦♀️
نه بابا مگه داریم مامانش والا من کلاخانوادم زیادی راحتن ولی بازم در مورد این جور موضوع ها هیچوقت مامانم باهام حرف نزده امابجاش عمه ام زیادحرفای مثبت هجده میزنه میدونی کلی میگن هرچی با همدیگه احساس راحتی بکنیددردهم کمتر میشه من که فکرکنم کشکه ولی جدی ستی توازمنم بهترحالیته
مامانش اصلا تو یه فاز دیگه اس🤣🤣🤣
همه دنیا به یه ورشه کیف میکنه 🤣 😂 🤦♀️
من راستش از روی کنجکاوی خیلی تو نت راجبش خوندم 😂 🤦♀️
من خاله ام اینجوریه البته جلوی مامانم جرئت نداره چیزی بگه😁🤣🤦♀️
خوش به حال دوستت🥺
راحت باش عزیزم اینجاکه غریبه ای نیست بازش کن منم یه چیزی یادبگیرم
نه دیگه اینارونمیگم خودش بایدشعورش برسه وبفهمه اگرپنج ساله نفهمیده مهرداد واسه من تموم شده دیگه نمیفهمم حتی باگفتن من
🤣🤣 نازنین جون آرام باش نهایتا اینه که ۲ تا سیلی بهش میزنی دیگه
ولی من خودم با گزینه فحش بیشتر موافقم🤣🤣🤣🤣
بلد نیستم فحش بدم ولی سیلی رونگه داشتم تانزنمش که دلم خنک نمیشه ولی هنوز زوده بذارچندروز منت بکشه تادیگه اینجوری منوول نکنه هروقت که تصمیم گرفتم باهاش آشتی کنم سیلی میزنمش که تاعمرداره یادش نره پسره ی……حالااشکال نداره توجای من فحش بده تادلت خنک شده😉
شایددل منم خنک شد
🤣🤣🤣
من فحشامو دادم 🤣🤣
دستت دردنکنه زحمت کشیدی🤣
خواهش میکنم نازی جون🤣🤣🤣
بنظر من بهتررین انتقام برا کسی که تو رو دوست داره محل نذاشتن
یجوری رفتار کن انگار نیست
همین کارم کرده
بنده خدا شب تو ماشین خوابیده😂😂
اوهه آفرین نازی جوون😆🤣
من یک زن دایی دام ۲۹ سالشه عین ۱۰ ساله ها رفتار میکنه
بابا کودک باش و شادی کن😂
آخه تونمیتونی من چی کشیدم عزیزم بیشترازسنم تاوان دادم
در هرصورت فقط بخند اصلا غم به خودت راه نده شاید با خودت فک کنی این با ۱۸ سال سنی چیزی حس نکرد برا همون این حرفا رو میزنه
بنظرم من اتفاقات بد توی زندگیمون رخ میدن چه ما خوشحال باشم چ ناراحت
پس خوشحال باش که چندسال دیگه نگی کاش غصه نمیخورد
مثل من و ستی که ۱۴ و۱۵ تیر میرم کنکور میدم با لب خندون تر میزنیم میایم به هیجامونم نیس😂😂
وای خدا شماهاچقدباحالین بچه هامون واسه کنکورازاتاقم هم بیرون نمیومدم گوشمم خاموش بود چقدبیخیالین شما
ما تازه فهمیدم که متعلق به انتخابی که کردیم نیستیم
حالا ستی نمیدونم
ولی من حوصله گشتن دنبال x دارم
نه اعصاب جدول مندلیف
و نه دل خوندن زیست
من دوست دارم دستم و قلمم بنویسه احساسات به نقش بیاره
من خیلی کارا کردم
کلاس نقاشی و طراحی میرم
گیتار یاد گرفتم
کلاسای ورزشی رفتم
الانم که مینوسیم..
اما هیچ کدومشون برای منم اون چیزی نبوده که میخوام… میدونی شاید دنبال یه چیز خاصم نمیدونم….
یعنی تو الان میگی نوشتن رو دوست داری.
من همه اینا دوست دارم اما درحدی نیست که بگم میخوام کل عمرم رو صرفش کنم….
از یه طرفیم دوست دارم تو همه شون بهترین باشم 🤦♀️ 🤦♀️ 🤦♀️
مامانم میگه اهل این شاخه اون شاخه پریدنم🤣🤦♀️
نویسندگی خوبه ولی درکنارش باید درستوبخونی چیزی دانشگاه اینجوری موفق ترمیشی عزیزم
با ستی موافقمم😁
اینخدم نگو الماس بگو زرا راحت ترم🤭
کجاش فرشته جذابهههه هان؟😐🤣
نه مالک نه مهران هیچکدومشون🤣
ازشون خوشم نمیاد🤣
ولی یامور خیلی گناه داره🥲🤣
ولی مهران بهتره ضحی جونی نیست؟؟؟؟🥺🥺
نچ نچ هیچکدوم پسرای حال بهم زن🤣🤣🤣
با گزینه سوم چطوری ضحی جون😂
نههههه با من اینکارو نکننننن🥺🥺🥺
من مثل طراح کنکورم از خودم گزینه درمیارم😂🤣
🤦♀️پس منم گزینه چهارم رو میارم قشنگ مثل کنکور شه 🤣
اوووف دیگه آمپر کراشی و چسبوندی هااا😂
اصلا یه وضعیم که نگم برات🤣🤦♀️
یا کاپیتان و بدع به من یا مهران مال خودمه😈😂
کاپتان مال خود خودت🤣🤣🤣
مهرانو نگیر فقط تو😁🤣
معامله شد😂
ای مهران بیشرف😂😍😍😍
کجاش بی شرفه بچه ام🥺🥺
عشقه عشق🤤😍😍
🤣🤣
منظورم از استیکرها معلومه😂😂😂😂
گناهه دارع بچمم نگو😂
بابا دارم ازش تعریف میکنم مثلا😒😍
امروزدیگه پارت نداریم
نازی اسم فامیلی خودتو و مهرداد رو بگو و اینم بگو که امیرعلی دوست دختر سابقش چه نسبتی باهاش داشته
دارم رمانتو مینویسم از دیروز شروع کردم فعلا شش قسمتش کامله از الان کلمو نکنیا تا دو ماه دیگه میزارم
و در ضمن موضوع اصلی از زندگیت برداشته شده وگرنه تمامی صحنه ها و حالات ساخته ذهن خودمه
سلام عچقم کجابودی کم پیدایی نه عزیزم امیرعلی ودوست دخترش نسبتی باهم ندارن…فامیل من کیایی ….فامیل مهرداد هم ملکی
مشغول نوشتن و گرفتن گواهینامهامم از این به بعد زیاد وقت نمیکنم اینجا بیام باید با تمرکز رمان رو بنویسم
آهان مرسی که گفتی
بیزحمت اینم بگو که رشته تحصیلیت چی بوده و شغل خودتو امیرعلی و مهرداد رو هم بگو لازمش دارم
یه بنده خدایی میگفت میخوام کمتر بنویسم بعد الان همون بنده خدا میگه وقت اومدن به سایت رو ندارم چون میخوام رمان بنویسم 😂 🤦♀️
مثل قدیما دیگه نمینویسم ولی وقتی اینجا میام تمرکزم بهم میخوره خدا نکشتت دختر😂
پرقدرت برمیگردم تا یک ماه دیگه اول جلد دوم بوی گندم بعد رمان نازی جون رو میزارم البته با اطمینان نمیگم از قدیم گفتن تو هر کاری بگو شاید منم فعلا دارم سعیمو میکنم تا خدا چی بخواد
یعنی چی تمرکزم بهم میریزه؟؟😐
لیلا قرار بود زود تر جلد دو رو شروع کنی که 😐
اصلا حالا که این طوره منم تمرکزم بهم میریزه جلد دو رو بخونم هر وقت بخوای پارت بزاریش عمرا بخونم😁😎
میدونی یه مرضی دارم بیام تو سایت رمان های بقیه رو بخونم هی عجله به جونم میفته که زودتر تو هم رمانتو بنویس بزارش ولی من اینو نمیخوام میخوام یه رمان همه چیز تموم درست از آب در بیارم بعد میزارمش فعلا قسمت هفتش رو هم نوشتم و وارد هشتمی شدم یعنی بخوام اینجوری پیش برم به احتمال اواسط مرداد رمان جدیدم رو میزارم یعنی قبلش بوی گندم پارت گزاری شده پس الکی حرص نخور
لیلا با احترام این واقعا یه مرضه 😂 🤦♀️
تو از هممون جلوتری که یه رمانت رو تموم کردی 😂 😂
عجله چرا باید بکنی؟؟😂🤦♀️
جلد دو آماده ست فقط قراره آخرای تیر پارت گزاری شه
سه تا رمان نصفه نیمه هم دارم ولی فعلا تموم فکر و ذکرم رمان نازیه که باید به خوبی بنویسمش
خب چرا آخر تیر؟؟😐
چون اگه الان بزارم درگیرش میشم نمیتونم این یکی رمانم رو تموم کنم میخوام تو یه تایمی بزارم که بلافاصله بعد از اتمام جلد دو رمان نازی رو بزارم
یه جورایی هدیه ی عروسیمه دیگه؟
امیدوارم خوشت بیاد ازش
میدونی یه قسمت هایی که من دارم به حالت کلی تو دلم گریه میکنم این امیرعلیم اوایل یکم رفتاراشو حرص درار کردم فقط کشته مرده اینه که ستی با بیل بیفته دنبالش😂😂
به سلامتی موفق باشی عزیزم
رشته من بیهوشی ،بابام هم رئیس بانکه ،مامانم دبیرفیزیک،مهرداد مهندسی عمران خونده دایی هم یه شرکت ساختمان سازی داره مهرداد هم اونجاکارمیکنه،امیرعلی هم رشته اش علوم آزمایشگاهی تودانشکده ارتش تهران درسخونده الآنم توبیمارستان وزارت دفاع کارمیکنه ازاون طرف هم ترم آخره داره فوق لیسانس میگیره عموم بابای امیرعلی گالری طلاجواهرات داره کافیه؟
اوه آره اطلاعات بارون شدم
میدونی عزیزم به خاطر چشمم باید رعایت کنم واسه همین روزی یکساعت الی دو ساعت مینویسم تا برسه به شصت هفتاد قسمت یه دو ماهی طول میکشه پس
نمیدونی الان تو چه قسمت هاست اسپویل نمیکنم ولی همه میدونن که امیرعلی کیه الان اینجای داستان تازه از امیرعلی رونمایی کردم😂
آره خواهرجونم زیادبه خودت فشار نیا…واینکه امیرعلی واقعاقبل ازرابطش یامن حرص درآر بودحسابی ولی وقتی اومدخواستگاریم اصلایکی دیگه شد میدونی من مهریه آنچنانی نخواستم بجاش گفتم دوست دارم نمازبخونه اونم ازهمونموقع سرقولش مونده
باشه گلم آخیی پس یه شخصیت شیطون و ناخلفی داشته آره؟ خوب شد آدمش کردی😂😂
کلاهمه اطرافیان من ناخلفن😱🤣
هروقت هرسوال برات پیش اومدبپرس
حتما مرسی 😘
الماس جونم اول صبحی اومدم پارت نیست🙃🤔جون مهران پارت جدید بده🤩😜😁
فرستادمم گلم تا تایید بشه🤩🥰