رمان غرامت پارت 17
نفس پر حرصم بیرون فرستادم، خودش مقصر این هیکل بیرون ریخته بود
طبق اوامر برق رو خاموش کردم، که خودش زود دس به کار شد و نور چراغ قوهاش رو انداخت
به سمت تخت رفتم
به دنبال راهی برای فرار از خوابیدن کنارش لب زدم:
-هر دومون جا میشیم؟
خودش و کمی کنار کشید و گفت:
آره دراز بکش خوابم میاد
با کمی مکث روی تخت دراز کشیدم، یک دستش زیر سرم بود و دست دیگهاش روی چشماش
تقریبا توی حلق هم بودیم و بدنامون با بیشترین تماس،
احساس میکردم قلبم توی شکمم نبض میزنه ، کمی توی جام غلت زدم و پشت به او دراز کشیدم
که او به سمتم برگشت و دستش را دور شکمم گره کرد و سرش را داخل گردنم فرو کرد
نفسهاش گرم بود و چیزی طول نکشید که منظم شد
ولی چشم های من با اون آب سرد کاملا خواب از سرش پریده بود..
پاهایاش جفت پای ظریفم را به حصار داشت و دستانش حلقه تنگ دور شکمم
نفس پر حرصی کشیدم، دلم پر کشید سمت آن شبهای که طاق باز میخوابیدم و صبح با نوازش های عمو بیدار میشدم
چشمام جوشید…
چطور عمویم را مهار کرده بودند که تا الان سراغم را نگرفته بود..
***
پلکهایم را برهم فشردم و خمیازهعمیقی کشیدم و کم کم پلکهایم از چشمانم فاصله دادم
نور خوشید از لابه لای پرده حریر روی پاهای خوشتراش سفیدم میتابید
سرم به سمت مهران چرخوندم ولی نبود!
نیم خیزشدم گیس هایم اطرافم پراکنده شد، با حس کسلی که از گریه دیشب منشا گرفته بود پاهام از تخت آویزون کردم و بلند شدم، حتی کشموهایم نبود که اونهارو ببندم
کلافه دور خودم گشتم تا چیزی پیدا کنم، ولی دریغ از چیزی، نفس پر از حرصم و بیرون دادم..
انگار باید اینجوری سر میکردم
با صدای در زدن ، کنجکاو دوباره روی تخت برگشتم و کمی پرده رو کنار زدم
طولی نکشید که مالک در رو باز کرد..
با اومدن عمو مرتضی و پشت سرش مهتاب با یک چمدون بزرگ ابروهام پرید..
مهتآب اینجا چیکار میکرد؟
به خاطر ارتفاع صداها واضح نمیرسید، مالک چمدون از مهتآب گرفت، اخماش توهم کشید و بعد باصدای بلندی که به گوش منم رسید گفت:
مهراان!
پس مهران خونهاست!
کمیبعد مهرانم به جمعشون پیوست، نمیدونم عمو مرتضی آروم با چهره کلافه چه چیزی و که به مالک گفته بود رو دوباره برای مهران گفت..
مهران سری به چپ و راست تکون داد و روبه مهتآب کرد!
مهتآب عصبی طرف عمو مرتضی چرخید
کلافگی امونم بریده بود، نمیتونستم چیزی بشنوم..
-گفتم نه عمو، بزرگتری حرمتت واجبه خودت دست خانوم بگیر برو زن من جایی نمیاد!
مثل همیشه مهران افسار پاره کرده بود و صداش میرسید، با استرس لبم و گاز گرفتم!
مگه قرار بود کجا برم؟
دوباره عمو مرتضی آروم چیزی و گفت و متقابلا مهران داد زد:
چه قول و قراری عمو؟اون برگه رو مالک امضا کرده الان شوهر یامور منم، و دوستم ندارم زنم دیگه خانوادهاش ببینه تمام!
قلبم توی دهنم میکوبید، چه برگهای؟یعنی چی که نمیخواد بزاره خانوادهام ببینم؟
مالک دستی به شونه مهران زد و چیزی به عمو مرتضی گفت که اونم به مهتآب ، از خونه بیرون زدند!
یعنی واقعا نزاشت خانوادهام ببینم؟
هول و ولای این که قرار نیست دیگه خانوادهام ببینم به جونم افتاد، دستام بهم گره زدم و فشار دادم..
مهران و مالک یکم تو حیاط حرف زدن و برگشتن داخل، از پنجره خودم و فاصله دادم و با استرس به در چشم دوختم..
دهمینی نگذشته بود که در باز شد و چهره اخمو و جدی مهران معلوم شد..
چمدون و کنار کمد و گذشت و نگاهی سطحی به من..
-بیا لباست و آوردن
گره دستام باز و دستم مشت کردم تا استرسم با فروکردن ناختم توی کف دستم کم کنم..
-چرا نزاشتی زن عموم ببینم..؟
تیشرت و از تناش کند و گلوله و انداخت طرف در حمام و خیلی عصبی جواب داد:
چون گردنم کلفته!
بیشتر ناخنم توی گوشت دستم حس کردم، زبانم رو توی دهانم چرخوندم تا چیزی بارش نکردم..
سعی کردم همین روال آروم پیش برم
-یعنی چی؟
تیشرتی از توی کمد کشید و به سمتم برگشت و چشماش و قفل چشمام کرد
میتونم بگم درجا کیشوماتم کرد..!
-شوهر داشتن تو لغت نامه تو چیه؟
بیاراده زبونم چرخید و تند و تیز لب زدم:
شوهر تو لغت نامه من نیست!
یک تای ابروش انداخت بالا و پوزخندی گوشه لباش، تیشرت توی دستاش مشت کرد و من بیشتر تو خودم فرو رفتم، ولی هنوز نقاب حماقت توی چهرهام داشتم..
-عه!چه بد یامور خانوم
الن این لغت نامه که تو ذهن کوچیک شماست عمو داره نه؟
نزدیک تخت شد و کمرش خم کرد
سکوت کردم!
در عوض تمآم حرف یا فوحش های که میتونستم بدم، دندون روی هم سابیدم
تا خودم به کشتن ندادم!
که اینبار صداش و بالا برد:
بهت میگم داره یانه؟
-دار..ه
سرش تند تکونی داد و دستش رو خیلی ناگهانی پشت گردنم گذاشت و سرم به طرف خودش کشید..
-دِ نه دیگ، تو اون مغز پوکت از این به بعد لغت نامه مهران جا میدی
توش فقد من قراره باشم و زندگیم
عمو پَر!
بدنم رو کمی جلو کشیدم تا کشش دستش گردنم رو نشکونده و هنوز استوار میخ چشماش بودم و زبون خارج از اختیار میتآخت!
-من اسیر تو نیستم.
-هستی، از اسیرم بدتری بفم دختر علی
با سکوتم دستش و برداشت و همانطور که تیشرت شو تناش می کرد گفت:
لباس بپوش بیا پایین!
بدون انتظار پاسخی از طرف من از اتاق بیرون رفت، از حرص بالشت روی تخت و سمت در پرتاب کردم
-پسره عوضی!
دوستای گلم پارت جدید ارسال شد
و اینم بگم که طولانی هم هست🥰❤️🔥
مرسی عزیزم💞رمانت خیلی جذاب 🙏😍
عزیزمی🙂❤️🔥
مرسی،😘
نیومد هنوز🙃
خسته نباشی الماسی👏🏻👌🏻
عزیزم تو پارت قبلی برات کامنت گداشتم برو چک کن اینجا جواب بده😊
فدات❤️🔥😁
ببین لیلا اوکیم از نظر روحی
تازه میتونم تایپ کنم ولی باب میلم نیس احساس میکنم خیلی بی کیفیته
الانم دارم یک رمان میخونم احساس میکنم داره بهم کمک میکنه😊
آهان از اون لحاظ سعی کن فکرهای منفی رو از خودت دور کنی با مطالعه و تلاش مطمئنا موفق میشی جانم 😊
همچین گلم☺️
زورگوی عوضی قبل از خوندن این پارت حدسش رو میزدم میخواد همچین ظلمی به یامور کنه من به جای این دختر باشم یه جوری بی تفاوت و سرد میشم نفهمه از کجا خورده یتیم گیر آورده داره برای خودش میتازونه پسره…..😑😑
راستی باامیرعلی آشتی کردم ولی قبلش حسابی حرصش دادم داشت سکته میکرد بهش گفتم واقعاازت ممنونم من فکراموکردم تصمیم گرفتم توروول کنم وااااااای بایدبودی میدیدی چه شکلی شد منم به زورجلوخندموگرفتم….وقتی دیدم اشک تو چشماش جمع شد دیگه نتونستم تحمل کنم بهش گفتم بیشعورتوکه نمیتونی تحمل کنی بیخود میکنی تریپ آدمای روشن فکرودرمیاری میگی میرم که راحت فکراتوکنی و تصمیم بگیری اونم چقدازم معذرت خواهی کردو دیگه آشتی کردم باهاش ولی یه سیلی زدمش تادیگه ازاین کارانکنه
وای خدا عجب نقشه ای چیدی دختر تا اون باشه از این کارا نکنه 😂🤣
ای کاش اونجا بودم قیافه هردوتون رو میدیدم
وای قیافش دیدنی بودبخدا
ولی بهترین کار رو کردیا کم کم داری بدجنس میشی یه وقت امیرعلی نگه حرفهای لیلا روت اثر گذاشته منو تنبیه کردی😂
دقیقا بهم گفت قبلاً ازاین زبونا نداشتی ایناتاثیردوست مجازیته که حسابی نااهله😉🤦
چون الان به نفعش نبوده این حرف رو زده نکنه انتظار داشت تو ازش معذرت خواهی کنی پررو رو ببینا🤣🤣🧐🧐
آره دیگه میبینی نبایدبراش دل سوزوند
چه آشتی خشنی😂
حقش بود
دیقن آفرین بعت
نازی شییرینی بده😂😂😂
شیرینی چی
آشتی دیگه😁😂
آها اونومیگی شیرینی چه قابلی داره عزیزم بعدمن ازاینجاچطوربهت شیرینی بدم…..راستی بوسش که نکردم هیچ نذاشتم اونم بوسم کنه گفتم حالا که روش کراشی یکم حرص بخوری ازدستم🤣🤗
هر وقت تهران بودی آدرس میدم بیاری برام😂😂😂
من به شوخی میگفتم بوسش کن خودم جات بودم عمرا اگه بوسش میکردم😁😂
تازه شب عروسیم مث گندم درو قفل میکردم😂😎
بخدا بس که لیلا گفته تصمیم صددرصد گرفتم اینکاروبکنم
فوقش یه شب بتونی از دستش در بری تهش که چی؟؟؟ 😁 😂
تازه اینجوری تشنه تر میشه بد تر میکنه هاااا 😂 😂 😂 😂
وااااای دخترمن کم استرس دارم الان بجای دلداریته
گفتم درو روش نبندی که بد میشه وگرنه اوکیه😁😂
استرس چی داری یه… ساده است😁😂🤦♀️
همون نقطه چینش منوکشته
نازی هر چقدر بیخیال تر باشی بیشتر بهت خوش میگذره😁😁
به این فکر کن که اگه چیز بدی بود و درد وحشتناکی داشت که انقدر آدما معتادش نمیشدن😂😁🤦♀️
وااااای یعنی منم قراره معتادبشم فکرنکنم ها آخه من زیادی شوتم
شاید خیلی خیلی ازش خوشت اومد کسی چه میدونه 😂 😂
فازانحرافیت زیادی زده بالا 🤣🤗راستی چندسالته؟
هر چن وقت یه بار این شکلی میشم😂🤦♀️🤦♀️
18
فدات بشم هنوز که بچه ای یه سوال جان من راست بگو عاشق شدی؟یاهستی؟
من کجام بچه اس؟😑 تو خیلی بزرگی😂😂😂
نه عاشق شدم نه هستم😁
خوشم هم بیاداینقده خجالتی هستم که رونکنم🤦
تهرانی هستی پس درصد اینکه همدیگه رو ببینیم زیاده منم بذاره همونجا زندگی کنم
والا من اصلا نمیتونم از خونه بیام بیرون رفتم تا سرکوچه شیر بگیرم انگار دارم تو خود جهنم راه میرم🤦♀️🤦♀️
کلا تابستونا پامو از خونه بیرون نمیذارم 🤦♀️ 😂 😂 😂
آره از پارتای قبلی به یامور گوشزد کرده بود😂
یامور بخاطر این یتیم بودنش و مشکل باباش قراره خیلی ضربه بخوره🥲
این پسره معلوم نی باخودش چندچنده نه به بغلش نه به این زورگوییش
همین الان داشتم سکانس تو و امیرعلی رو مینوشتم اوه نمیدونی که چیشده اصلا نمیدونم طرف تو باشم یا امیرعلی
کجاش بودی که نمیدونی طرف کی روبگیری بایدهمیشه طرف من باشی
هنوز اوایلشه خب تو یکم به خاطر افسردگی و اینا حساس شدی بعد سرش داد زدی😞😞
دیگه نمیگم تا بیشتر از این باز نشه😂
اوووووه اینقدسرهمه جیغ جیغ کرده بودم تواونمدت که نگوولی واسه یه بارتوعمرم یه اشتباه کردم که ایشالاخداببخشدم اون باری بود که گفتم مهردادبرام یه ویدیو فرستاده داشت خودشومیزداونروزخیلی حالم بدبودوفق جیغ میزدم بابام چون ترسیده بودوهول کرده بودنتونست جلوموبگیره امیرعلی منوبغل کردخاک توسرم حالم بدبودخودموازش جدانکردم ولی بعدش باهاش کلی دعواکردم میبینی چه پرروم
اوه اوه این اتفاقا بعد نامزدیت بوده دیگه؟
آره نامزدبودیم ولی هنوز محرمیت نخونده بودیم آخه امیرعلی بخاطردانشگاهش نمیتونست منوعقدکنه بعدازاینکه لیسانس گرفت اجازه ی زن گرفتن بهش دادن یعنی خود دانشگاه ارتش مقرراتش اینه که تالیسانس نگرفتن نمیتونن عقدکنن
واقعا چه جالب😮
یه سوال اون موقعی که خواستگاریت اومده بود چند سالش بود که لیسانسش رو نگرفته بود؟
امیرعلی یه مدت قیددرس روزد اون زمان همه شون درگیربیماری امیرحسین داداشش بودن برای همین خیلی دورتررفت دانشگاه
سالی هم که اومدخواستگاریم من تازه دسه سال بودرفته بود دانشگاه دوسال دیگه داشت تالیسانس بگیره
27سالش بود که اومدخواستگاریم
این دوقطبی بودنش به زودی میفهمین از چیه🫠
خوب بود الماس جونم💞
مرسی گلممم🥰
ساراجون اصل از خودت بده باهات آشنا بشم؟
چی بدم؟🤔😂متوجه نشدم
اصل یعنی که چند سالته و اهل کجایی و این چیزا😁😂
آهاااااان😂اهل خوزستانم سال۸۶ ازدواج کردم ۳۲ سالمه،از همه تون بزرگترم🤩😅،سه دختر دارم،۱۵،۱۰،۲ ساله هستن،ولی هیشکی باور نداره میگن فوقش۲۵ تا ۲۸ سالمه،منظور غریبه ها یا…عاشق همسرودخترهامم،،،من از خیلی سال پیش هم رمان میخونم هم نوشتم،یه بارم ناراحت شدم همه رو پاره کردم🥴😏🤣ولی شاید منم یه داستان اینجا شروع کردم
خوب منتظرنظرات مثبت تون هستم😂😂😂😂
وای عزیزم ماشاالله ایشالاخوشبخت باشی بفرماستی خانم میگی بزرگی ازمن بزرگترم اومدتوسایت خوش اومدی
شانس اوردی نازی😂😂😂
مرسی فدات همچنین♥️
واو….
ازآشنایی باهات خوشحالم سارا جان❤
چه زود ازدواج کردی و بچه دار شدی😂😂
نازی فک کن وقتی سارا ازدواج کرده من فقط دوسالم بوده😂🤦♀️
فقط هم سه سال از دخترش بزرگترم😂🤦♀️
حس کوچیک بودن بهم دست داد😂
دیدی بچه ای
به نسبت سارا خیلی بچه ام نه به نسبت تو😁😂
نه سال اختلاف که چیزی نیست نازی😂😂
سارا زودم ازدواج کرده من یه عمه دارم شونزده سالگی بچه دار شد باور میکنی الان پنجاه و چهارسالشه🤨
بعد الان نوه هاش ماشالا از سر و کولش بالا میرن یکی شونزده سالشه
😲 😲 😲 😲 😲 😲 😐 😐
والا
ماشاالله
اصلا اختلاف سنی زیادی نیست🤦♀️😂
چه خوب تو هم همسن منی😁😂
وای بیاین بهم دلداری بدین داشتم رمان مینوشتم از بس غمگین بود دلم گرفت😭😰🤒🤒
لیلا شل کن😂😂😂
شل چی کنم گریه کنم اینجا رو آب میبره غرق میشینا🌊🌊
نگفتم گریه کن ک😂🤦♀️
گفتم یکم بیخیال شو🤣🤣🤣🤣🤣
بیخیال نمیشه بود خواهر 😔
من تو حین نوشتن به جای همتون گریه میکنم غصه میخورم خنده و حرص هم وجودم رو میگیره کاریش نمیشه کرد
چقدر احساسی
پس بگو چرا هی ما حرص میخوردیم تو لبخند ژکوند میفرستادی😂
بله دیگه چون واسه شما تازگی داشت من شب و روز باهاش زندگی کردم😁
من فقط تو رمان وقتی یع شخصیت دیگه رو اذیت میکنم خوشحال میشم🤣
بروپیش روانشناس😐😐🤣🤣🤣
یک وقت شخصی وی آی پی جای لیلا گرفدم به عنوان همراه نمیای؟🤣
بریم🤣🤣
فقد قبلاش به لیلا بگو یع چن هفتهای مهمونشیم بعد کنکور بریم که تایم آزاد زیاد داشته باشیم🤣🤣
اتفاقا به مامانم گفتم برا فردای کنکور بلیط بگیره بریم سفر عشق و حال😂😂😂
منم بمونم خونه دیوونه میشم😂
همگی با هم بیاین😂
آره یع دوهفتهای میایم خونه شما
راستی کجا زندگی میکنی؟
بعدش میریم پیش نازی جون این آقاشونم زیارت کنیم😂
باید بیای تهران😂😂😂
چشمممم تو تهران بودی دگ نه؟
پیش تو یک ماهی میمونم🤣
من مشکلی ندارم مامانم رات نمیده🤣🤣🤣
واویلان
مگ مثل راپانزل بیای ع پشت پنجره همو ببینیم🤣
🤣 🤣
گیلان لاهیجان
قدمتون سر چشم
من قیافم پشت گوشی وقتی دارم این جمله رو میگم😤🤧😱😱
اصلا مهمون نوازم نیستم بدجنس هم خودتونین😂
😂 😂
ای خسیس ولی خوب جایی زندگی میکنی خیلی سرسبزه؟
تازه زیادم نمیمونیم بدجنس فوقش یک چای میخوریم😒😂
من مشهدم هرموقع اومدن زیارت آقا قدمتون رو چش پیش منم بیاین
شوخی میکنم بابا
آره خیلی خنک هم هست آخ من عاشق مشهدم یه بار اومدم ولی آدم یه بار که میگه دوست داره دوباره بره اصلا احساس غربت توش نمیکردم یه جو خوبی داشت
میفمم عیزم🙂
خوب پس الانا میچسبه بیایم
عه پس اومدی، انشالله یبار دیگم بیای خودم بگردونمت حال کنی😁
فدات بشم من دیگه برم تا مامانم کلمو نکنده
واقعا اینم جالبه🙃
داری ازمن مینویسی بگومن چی کشیدم که همشونوزندگی کردم بخدابرمیگردم عقب تموم تنم میلرزه
بمیرم برات😓😓 تو شرایطش قرار گرفتن سخت تره تا منی که فقط شنیدم و با تموم تلاشم دارم جوری مینویسمش که بقیه هم درکش کنند ولی خدایی تا اینجاش غمگینه
نمیخوام با خوندن این رمان غصه هات یادت بیاد مهم الانه عزیزم زندگی پر از اشتباه و تجربهست وقتی رمان رو داری میخونی به این فکر کن که چقدر قوی بودی
سخت بودولی گذشت بجاش کسی اومدتوزندگیم که کنارش بهتریناروتجربه کردم چمعنی واقعی دوست داشتن روفهمیدم میدونی اون رو که بامهردادحرف زدم بیشترفهمیدم که هیچوقت دوستم نداشته چون اگرداشت این موضوعات روقبل ازنامزدیم باامیرعلی میگفت نه اینکه تا دید اون وارد زندگیم شد شروع کردخودشو به درودیوار زد خوب شد که از زندگیم رفت
دقیقاااا خوشحالم که به همچین نتیجه ای رسیدی سلام به آقا امیر برسون بهش بگو قدر نازی ما رو بدونه ها
هعی میای از رمانت تعریف میکنی دل مارو خون تهشم میگی آخرر تیر نکن لیلا با ما بازی🥲💔
بابا این رمانم که آخر تیر نیست بوی گندم رو قراره بزارم این یکی فعلا در حال تایپه
کی میزاری🥲
آخر تیر
باید ببینم چی میشه😁🤣🤣
اینو از قصد گفتم تا ستی یکم حرصی شه به یاد گذشته😂😉
لیلا یه روزی میام دم خونه تون میکشمت😂😂😂
قربونت برم قربون اون لپای گل گلیت اون خنده های مسخره ات بشم من دلت میاد من که همش مرتب پارت میزاشتم بمیرم☹️☹️😟😟
یکم اون امیرارسلان رو نبینی چی میشه خب یا با گندم چندش بازی داره یا حرص دراره😂
لیلا داری بدترش میکنی😂😂
خنده مسخره؟؟😂🤦♀️
میزنمت لیلا هااا کاری نکن بزارم برم دیگه نتونین پیدا کنید🥲😂
تو دیگه چته بزار من برم اول از دل ستی در بیارم هنوز جوونم به خدا میگیره میزنه منو میکشه😂😂
هعی دلم شکوندی🥲💔🤣
چرا عشقم تک الماس سایت🤣
بیا بغلم🤗🤗
امروز من فقط باید نازتون رو بکشم کی قربون صدقه من میره🙁🙁
لیلای بدجنس عزیزم😂😂
جوون🥰😂
🫂
تو لیلای حرص درآر منی😆😂
مرسی از این همه لطف و عنایتی که بهم دارین تو رو خدا بشینید به خدا راضی به زحمت نیستم🤦♀️🤦♀️
احساساتمون فوران کرد😂
منم یازده سالم بوده 🤣
نازی مگ چن سالته؟
27 عه
عه
نمیدونم چه حسیه ولی دوس دارم همجا بزرگه من باشم🤦♀️😂
من ۲۲ چند سالته مگه؟
همسن منه😁😂
من 18
ببین وسط خوبه بزرگ بده کوچیکم بده😂😂😂
الان من و تو وسطیم🤦♀️🤣
مرسی عزیزم همچنین💞دخترم امسال میره اول دبیرستان وانتخاب رشته داره😂😂😂😂خیلی از آشناها وهم کلاسی هام هم که الان شهرخودمونن هنوز مجردن
سارا یچی به عنوان راهنمایی یا تجربه بت بگم دخترت مجبور به چیزی نکن بنظرم چنتا مشاور ببرش تا اون چیزی که توش استعداد داره و روحیهاش باهاش میسازه انتخاب کنه
اینم بهش بگو تو رشته تجربی هیچ خبری نیس🤦♀️
تو ریاضی هم خبری نیس😂😂
الان همه مشاورا میگن برو ریاضی🤦♀️
میشه به من بگیدکجاخبری هست دوستان؟کنجکاوشدم بدونم…لابدرشته ی بازی باگوشی ازهمش بهتره نه؟🤔
نازی کلا درس بدرد نخوره و وقت تلف کنیه😁😂
آدم باید وارد کار بشه تا هر چیزی رو یاد بگیره نه تئوری…
کارمدرک میخوادخانم عقل کل فقط خونه ی شوهرمدرک لازم نداری😉
ببین مشکل اینجاست دقیقا
الان دکترا هم داشته باشی ممکنه کار پیدا نکنی
جدا از اون مدرکشون بدرد عمه شون میخوره
بعد هم انقدر عرضه دارم که برم آزاد یه مدرک الکی بگیرم😁🤦♀️
مگ اون همه نقاش و خیاط و طراح های مد اینا کار میکنند مدرک تجربی و ریاضی دارند
عزیزم ربطی به مدرک و اینا نداره بحث استعداد و علاقهست بعضی ها با درس خوندن به هدفشون میرسند بعضی ها هم از همون بچگی آموزش میبینند برای کاری که دوست دارن الان تو مدارس اروپا از ابتدایی استعدادهای بچه رو زیر نظر میگیرند که تو کدوم بهتره تلاشش رو همونجا بزاره
خب دقیقا باید همین باشه دیگه
ببین من برنامه نویسی دوست دارم و برای رسیدن بهش باید تست شیمی که به هیچ دردی نمیخوره بزنم؟؟
غیر منطقیه😕
حیف که خانواده ها به زور میخوان نظراتشون رو تحمیل کنند تقصیر خودشون هم نیستااا نظام آموزشیمون مشکل داره
من خودم همیشه از بچگی بهم میگفتن دکتر ولی خب خوشم نمی یومد .تا اینکه رسیدم به اولین جایی که از بدن انسان برامون گفتن من عاشق زیست شناسی شدم . یعنی واقعا میمیرم براش . خیلی خوبه❤️. مثلا خبلی از بچه ها از فصل های گیاه و این چیزا خوششون نمیاد ولی من اون فصلا رو هم خیلی دوست دارم . ولی خب لادن مثل مامانم عاشق برنامه نویسیه
تو رشته تجربی فقط زیسته که جذابه و کمتر کسی پیدا میشه ازش بدش بیآد چیز عجیبی نیست!
بعد تئوری یاد گرفتن از بدن انسان در کنار شیمی و فیزیک یک چیز افتضاحه
یا همین گیاهی که میگی چرا توی یک کتابی که از بدن انسان از هشت فصل ۶فصلاش به خودش اختصاص بده بعد بیاد دو فصل اش از گیاهی باشه؟
ایناست که بَده!
علاقه رو کم میکنه وگرنه همه یک مغز دارند
درسته ولی خب اگه کسی از ما واقعا بخواد به جای خوبی از رشته تجربی برسه این چیزا براش بی معناست چون آخر اون هدف هست که مهمه. در کل نظام آموزش و پرورش ما خیلی هم خوب نیست
همیشه همه مشاورا حتی اونی که بدون مدرک مشاور شده اول صحبتش میگه تا وقتی نتونی با علاقه درس بخونی به هیچ هدفی نمیرسی!
خوندن کتاب که آسونه منتها تستاست که دوتا میزنی میبینی جواباش از مریخه
بعد میفهمی عه قید هدفم زدی..
کاری که تو کشور ما انجام نمیشه
فقط برا سه تا رشته بازار کار درست کردن
مثل کارخانه بچه ها رو میزارن توش شبیه هم یا معلم یا دکتر یا مهندس یا پلیس
با سلام❤️
چطوریدددد🤣🤣
کاملا باهات موافقم علاقه واقعا خیلی مهمه
من ک گفدم با روحیهات سازگار باشه، هرکی یع نظری و روحیه داره
اون اگ رشته بود من توش رتبه اول میشدم😂
به به خوشبختیت مانا عزیزم در پناه خدا باشید همیشه من سال ۸۶ شش سالم بود🤦♀️😂
خوشبختممم بزرگمون شد ساراا😁😁
به دخترتم بگ بیاد اینجا
همچنین عزیزم😍🙏نه دخترم هنوز زوده واسش رمان بخونه چون تو رمان ها صحنه های +۱۸ هم هست من خیلی حساسم رو دخترام،،،عضو کتابخونه هست از اونجا فعلان کتاب میگیرن دوتا شون😅😅
وییییی
من اون سال فقط ۲ سالم بود🥹
از دختر بزرگتون۳ سال بزرگترم😂🥲
😂😂😂😂😂ولی من از دخترای ۲۰ ساله هم جون ترم 🤣🤣😍😍
همینی که ستایش گفت🤦♀️😂
امروز بازم منتظر پارت باشیم🤔😃
نمیتونم قول بدم🫣
راستی یکم از مهران بیشتربنویس،شغلش چیه؟
بزار یکم یامور به زندگیاش عادت کنه از اونام سردرمیاره🙂
باش عزیم،فقط شغلش خوب باشه تورو خدا،،لات بازی بسشه😅😅
نه یک شغله قشنگ براش در نظر گرفدم😈😂
الماس کنجکاو شدم بگووووو😁
ساقی مواد مخدر😂🤣
اوم فکر کنم🤔 …. حجره داره بهش نمیخوره اهل پلیس بازی باشه اون تیپش هم بیشتر به بازاری میخوره تا شرکتی
هر چند فکر کنم شغلش همون اولی باشه😅😅
خیلی…. ای لیلا
خودت هر جور دوست داری پر کن😂😂😂
خیلی چی هان خیلی چی🥊🥊⛏️⛏️🗡🗡
منحرفه ذهنت😂😂😂
میتونستی با خوشگل و خوب و دوست داشتنی هم پر کنی😂😂😂
ساقی که الان در آمدش از اون شغلای که دیگه گفدی بیشتر بنظرم همون برا مهران خوبه
تا شاید ستی کراشش بدداره🤣
دلت رو خوش نکن الکی🤣🤣
ایبابا تو ساقیم دوس داری🤣
هر شغلی شریفه 🤣🤦♀️
تو زنِزندگیی🤣
🤣🤣🤣🤣
نمیگم تو خماری بمون😈😂
اگه کاپیتان رو بهت دادم😎
میزنم مهران نفله میکنم هاا😎
آفرین🔥💚
هیچ کس حق نداره به مهران من توهین کنهههه🔪🔪🔪🔪😁😁😁
یامور خودش کرم میریزه مهرانم جوابشو میده بعد میاین به بچه ام توهین میکنین؟؟؟😂😂🔪🔪🔪
اوه اوه ستی عشق مهران خطرناکت کرده😂😂
قبول کن مهرانم یکم کم اعصابه🤦♀️
آره کم اعصاب هست ولی یامور خیلی خنگه که وقتی مهران شوهرشه و هر بلایی میتونه سرش بیاره این شکلی بلبل زبونی میکنه😁🤦♀️
خوب ببین کسی که از اول همین طور گستاخ بودع تا آخرم همینطوری نمیتونه جلو زبونش و بگیره
خسته نباشی نویسنده جون❤
چرا اصلا از یامور خوشم نمیاد؟؟🤦♀️😂
تو دقیقا خود منی😁😂
یامور از مهران بگیرم کراشت بی زن بشه🤨
خودم میرم زنش میشم😂😁
ای بیشور😂
چه از خداشم هس
پس زودباش برو اون سایدا از رمان بنداز بیرون خدم میرم پیش کاپیتان😎
ولی جدا از شوخی اصلا دوست ندارم نه جای یامور باشم نه جای مهران🤦♀️😂
کی دوس داره که جاشون باشه، باو جدا از تخیلی بودنش سخته!
من بعضی وقتا اون دختره رو میبینم تو دلم بهش افتخار میکنم همون چند ماه تونسته دووم بیاره🤦♀️
حالا مهران که آدم خوبیه و کراشه ولی واقعا…😁
در هر صورت از نظرت مهران کراشه😂
مرسیی عزیزم😊
چرااا؟
نمیدونم چرا ولی حس خوبی ازش نمیگیرم🤦♀️
عه دختر به این خوبی🤦♀️😂
قشنگ بود✨🙂
قلمت واقعا قشنگه
فقط ی چیزی نمیش رمان پری دریایی رو ادامه بدی خیلی قشنگ بود