رمان مروارید فیروزه ای

رمان مروارید فیروزه‌ای پارت ۲۱

4.4
(10)

« مروارید فیـروزه‌ ای »
#پارت_بیست_و_یک

– آره میدونم اینجا راه درمانی نیست! من … من .. افسرده … نیستم!

صدایم می‌لرزید و توان ادامه دادن حرفم را نداشتم! هر لحظه بغض در گلویم بیشتر میشد!

– تو چی؟ یه بار دیگه بگو؟

این بار عصبی نگاهش کردم!

– گفتم من افسردگی ندارم؛ دیگه ام دوست ندارم بیام پیش شما اینو به پدرم ام بگین درضمن بگین که من دیگه هیچ علاقه‌ای به اون پسر ندارم و نخواهم داشت ، خیالش راحت باشه!

دروغ گفتن در این وضعیتی که قرار داشتم!

کنترل اشک هایی که به پهنای صورت میریخت و حرف زدن در مورد مهراد حالم را بدتر کرده بود! با شنیدن نامش ذهنم در خاطرات گذشته غرق میشد . .

با دست صورت از اشک خیس شده ام را پاک کردم و از جا بلند شدم ، بدون حرفی از مطب خارج شدم . . ” برای همیشه! ”

خسته بودم از هرچیزی که مرا افسرده نشان میداد! خسته از هرچیزی که رابطه‌ی عاشقانه‌ی من و مهراد را به هم زد! و بیشتر از همه از پدر و غرور همیشگی اش که آرامشم را بر هم زد!

* * * * *

روی مبل نشسته بودم و غرق در سریال مورد علاقه‌ی خانم جون!

چیزی از سریال متوجه نمیشدم و فقط در حال فکر بودم که پدر کنارم نشست و لبخند کوچکی زد: خوبی دخترم؟

– ممنون خوبم!

می‌دانستم دکتر شمس مو به موی حرف هایمان را به پدر گفته و جای انکاری نیست!

– جلسات روانشناسیت چطوری پیش میره؟

عصبی چشم بر هم گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم تا با عصبانیت حرفی نزنم و از گفتنش پشیمان نشوم هرچند که نشد!

– خودتون که بهتر می‌دونین!

نگاهش را از من گرفت و خواست از جا برخیزد که بازو اش را در دستانم گرفتم و ملتمس به او چشم دوختم:

– بابا خواهش می‌کنم دیگه بسه!
من … من دیگه نمیخوام برم مطب دکتر شمس!
من افسرده نیستم باور کنین! از همین فردا میرم دانشگاه ترم جدید ثبت نام میکنم، میرم پیش دوستام، هفته‌ی دیگه تولد یاسمن میرم ، میرم خرید و مثه قدیما کلی خرج میکنم و لباسای رنگارنگ میخرم!

از حرف‌های رنگارنگی که کمی با چاشنی هیجان و انگیزه آمیخته شده بود لبخند زد و اشک در چشمانش حلقه بست!

– خیلی وقت بود دوست داشتم این پریزادو ببینم! همش خودمو مقصر این حال بدت میدونستم! من اگه حرفی زدم فقط به خاطر خودت بود . . .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Zahra

هرچیـز که در جستن آنی، آنـی!
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x