ماه: فروردین 1402
-
رمان آتش
رمان آتش پارت 10
# راوی دلیلش را نمیدانست.. دلش تنگ شده بود برای برادرش.. احتمالا دلیلش حضور در ویلایی بود ک ساخته دستش…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن
رمان شانس زنده ماندن پارت 12
_باران عزیزم رسیدیم ! اصلا متوجه ی زمان نشدم همش داشتم فک میکردم . _باران؟؟ متوجه شدم که احسان صدام…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش
رمان آتش پارت 9
چند روز بعد # آترا جواهر ده.. از وقتی وارد شهر شدیم سنگینیه سینه ام بیشتر شد.. سعی میکردم به…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت37
-ینی باز تنهاشم؟ -ازاین ب بعد جای میونگ آقا ویلیام هستن! -عهههه چرت نگووو عمراا ابدااااا خندید -عصبانی نشو…جدی میگم…اگرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا
شوکا پارت 16
شوکا پارت¹⁶ نیما کلافه پوفی میکشد. و شوکا عصبی داد میزند: شوکا: نــــیــــما به والله به حاج حسین گفته باشی.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش
رمان آتش پارت 8
همه بودن بحز آترا .. پسرا بحث سیاسی میکردن و دخترا راجب مد حرف میزدن.. یه دفعه آرام بلند به…
بیشتر بخوانید » -
رمان اجبار شیرین
اجبار شیرین پارت۱۸
پارت☆18 – سما خانم ! اگه جون پدرتون براتون مهمه سعی کنید از مشکلات دور و برش کم کنید خودتون…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن
رمان شانس زنده ماندن پارت 11
_تو هیچ جا نمیری باران بهت اجازه نمیدم! _مگه دست تو هست؟ میرم تهران من خَر فک میکردم که با…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت36
من=راجبِ؟ آقای واتسون=این پسربچه ک دینش باما یکی نیست و از ی کشور دیگست!یکم سخته با ویلیام باشه و… نذاشتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رئیس جذاب من
رئیس جذاب من پارت ۳۴
توی حموم بودم و با بی حالی و لرز، سعی میکردم کارامو انجام بدم که یکی چند تقه به در…
بیشتر بخوانید »