-
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت7
شیما از دیدن عصبانیت من یکم نرم میشه و سعی میکنه با ملایمت منو منصرف کنه: _ آخه خره نقشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت6
دیگه مهار بغض نشسته تو گلوم غیر ممکن ترین کار عالم بود… سرمون رو به طرف هم چرخوندیم و چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت5
با نگرانی به صورت شیما نگاه میکنم، میدونم حرفم باعث میشه بدجوری از کوره در بره با بدبینی بهم خیره…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت4
بعد از تموم شدن کارهام به همراه کاسه تخمه به طرف شیما که اونم مثل من در حال بالا پایین…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت3
به مقصد میرسیم به کوچه های قدیمی ولی باصفایی که شروع دوستی مون از همینجا بود و خدا چه قدر…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت2
سفارش هامون رسید. برخلاف خیلی ها که موقع ناراحتی اشتهایی به خوردن ندارن من موقع ناراحتی اشتهام چندین برابر میشه،…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت1
توی کافهی دنج همیشگیمون نشستهام، قهوه ای که سفارش داده بودم سرد و بد مزه شده…مثل همیشه دیر کرده… میدونستم…
بیشتر بخوانید »