-
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۵
روی کاناپه انداختم و رفت تا سعید را صدا بزند گرمی خانه کمی از دردم را کم کرده بود کسی…
بیشتر بخوانید » -
رمان در پرتویِ چشمانت
رمان در پرتویِ چشمانت پارت۱۲
موتوری برگشت و آنها از ترس عقب کشیدند تا سد راهش نباشند جلویشان ایستاد کاسکت را برداشت ریحانه _ رهام!…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۴
اصلا معلوم نبود اینجا کجاست! همه جا سر سبز بود و آدمی هم دور و بر نبود راه افتادم بالاخره…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۳
بطری نوشابه را سر کشیدم که دستی آن را کشید و ریخت روی لباسم _ چته روانی؟ سهیل _ نیاوردمت…
بیشتر بخوانید »