-
رمان پایانی برای یک آغاز
پایانی برای یک آغاز پارت هشتم
کفشام و پام کردم و پا تند کردم به سمت خیابون از ترس اینکه یه وقت لو نریم سرعتم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان پایانی برای یک آغاز
رمان پایانی برای یک آغاز پارت هفتم
خنجری نگاه های بد میکرد و که سارا دستم و کشید و گفت :اصلا نگران نباشین من خودم درستش میکنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان پایانی برای یک آغاز
رمان پایانی برای یک آغاز پارت ششم
سریع رفتم با عجله پایین که نکنه کسی طوریش شده باشه وقتی رسیدم آقاجون و دیدم که نشسته و کل…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیدار دوباره یک عشق
رمان دیدار دوباره ی یک عشق پارت یازدهــم
عصبی بود ولی چهره اش یک ادم ریلکس و بیخیال و نشون میداد قدم های محکمی از حرص برمیداشت سوار…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیدار دوباره یک عشق
دیدار دوباره ی یک عشق پارت دهـــم
(ســــــه روز بعد) تو این سه روز تصمیم خودمو گرفته بودم شاید نیما گزینه ی خوبی باشه البته اگه دوسم…
بیشتر بخوانید » -
رمان پایانی برای یک آغاز
رمان پایانی برای یک آغاز پارت پنجم
با شنیدن کلمه محضر ۲ متر پریدم _محضرررر؟! +بله محضررررر _چرا اونوقت؟! +چون قرار تو و آرسین با هم عقد…
بیشتر بخوانید » -
رمان پایانی برای یک آغاز
رمان پایانی برای یک آغاز پارت چهارم
من که پام سست شده بود گفتم:یعنی چی آقاجون آقاجون برگشت سمتم و گفت:یعنی همین ، حالا هم وقت شام…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیدار دوباره یک عشق
دیدار دوباره ی یک عشق پارت نهــــم
حال) (هیـــــما) چشمام و باز کردم چیزی یادم نیــــومد از اتفاقات بازور به خودم فشار آوردم آخرین چیزی که یادم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیدار دوباره یک عشق
دیدار دوباره ی یک عشق پارت هشـتم
فـــــلش بک (راوی) دقیــــقا روزی که قرار بود عقد و عروسی همزمــان باهم باشه و تاریخش و مشخص کنن بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان پایانی برای یک آغاز
پایانی برای یک آغاز پارت سوم
داشتم چیزی تایپ میکردم که یهو یکی صدام کرد سرم و بالا گرفتم یه دختر با پوست سبزه چشمای کشیده…
بیشتر بخوانید »