-
داستان کوتاه
زیبایی عشق
یه روز دوتا دختر تو یه گپ با هم اشنا میشن کم کم با هم حرف میزنن با هم درد…
بیشتر بخوانید » -
رمان دختر روستایی
رمان دختر روستایی پارت5
*دختر روستایی* پارت [5] -بله بلند شد انگشتر رو دستم کرد. هم دیگر رو بغل کردیم . هر دو خوشحال…
بیشتر بخوانید » -
رمان دختر روستایی
دختر روستایی پارت 4
*دختر روستایی* پارت [4] -دل ارام کجایی؟ -خونه -براچی میخواستم درمورد چیزی باهات حرف بزنم. بیا همو ببینیم. -باش سلام…
بیشتر بخوانید » -
رمان دختر روستایی
رمان دختر روستایی پارت3
*دختر روستایی* پارت[3] دو روز شده بود . که من عاشق شده بودم اما اون پسر نمیدونم چرا این حس…
بیشتر بخوانید » -
رمان دختر روستایی
دختر روستایی پارت2
*دختر روستایی* نه بابا منم تازه اومدم . میخواستم درمورد یک چیزی با شما حرف بزنم گفت :بهتر برای شام…
بیشتر بخوانید » -
رمان دختر روستایی
دختر روستایی پارت1
* دختر روستایی* پارت[ 1 ] اره از همون جا شروع شد . روزی که من -دختری روستایی 14سال داشتم…
بیشتر بخوانید »